به واژهای نکشیدهست مِنَّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکَّب از باور
کنون مرکب من جوهر است و جوهر نیست
به جوش آمده خونم چکیده بر دفتر
به جوش آمده خونم که اینچنین قلمم
دوباره پر شده از حرفهای دردآور
دوباره قصۀ تاریخ میشود تکرار
دوباره قصۀ احزاب باز هم خیبر
دوباره آمدهاند آن قبیلۀ وحشی
که میدرید جگر از عموی پیغمبر
عصای کینه برآورده باز ابوسفیان
دوباره کوفته بر قبر حمزه و جعفر
به هوش باش مبادا که سِحرِمان بکنند
عجوزههای هوس، مُطربان خنیاگر
مباد اینکه بیاید از آن سر دنیا
به قصد مصلحتِ دین مصطفی؛ کافر
چنان مکن که کسان را خیال بردارد
که باز هم شده این خانه بی در و پیکر
به این خیال که مرصاد تیر آخر بود
مباد اینکه بخوابیم گوشۀ سنگر
زمان زمانۀ بیدردی است میبینی
که چشمها همه کورند و گوشها همه کر
هزار دفعه جهان شاهراه ما را بست
هزار مرتبه اما گشوده شد معبر
خوشا به حال شکوه مدافعان حرم
که سر بلند میآیند یکبهیک بیسر
اگر چه فصل خزان است، سبز پوشانیم
برآمد از دل پاییز میوۀ نوبر
به دودمان سیاهی بگو که میباشند
تمام مردم ایران سپاهِ یک لشکر
به احترام کسی ایستادهایم اینک
که رستخیز به پا کرده در دل کشور
نفس نفس همۀ عمر مالک دل بود
کسی که بود به هنگامه، مالک اشتر
بغل گشوده برایش دوباره حاج احمد
رسیده قاسمش از راه، غرق خون، پرپر
به باوری که در اعماق چشم اوست قسم
هنوز رفتن او را نمیکنم باور
چگونه است که ما کشته دادهایم اما
به دست و پا زدن افتاده دشمن مضطر
چگونه است که خورشید ما زمین افتاد
ولی نشسته سیاهی به خاک و خاکستر
چه رفتنیست که پایان اوست بسم الله
چه آخریست که آغاز میشود از سر
جهان به واهمه افتاد از آن سلیمانی
که مانده است به دستش هنوز انگشتر
بدون دست علم میبرد چنان سقا
بدون تیغ به پا کرده محشری دیگر
چنین شود که کسی را به آسمان ببرند
چنین شود که بگوید به فاطمه مادر
قصیده نام تو را برد و اشک شوق آمد
که بیوضو نتوان خواند سوره کوثر
خدا به خواجۀ لولاک داده بود ای کاش،
هزار مرتبه دختر، اگر تویی دختر
میان آتشی از کینه پایمردیِ تو
کشاند خصم علی را به خاک و خاکستر
فقط نه پایۀ مسجد که شهر میلرزید
از آن خطابه، از آن رستخیز، از آن محشر
تمام زندگی تو ورق ورق روضهست
کدام مرثیهات را بیان کنم آخر؟
تو راهیِ سفری و نرفته میبینی
گرفته داغ نبود تو خانه را در بر
تو رفتهای و پس از رفتنت خبر داری
که مانده دیدۀ زینب هنوز هم بر در
کنون به تیرگی ابرها خبر برسد
که زیر سایۀ آن چادر است این کشور
رسیده است قصیده به بیت حسن ختام
امید فاطمه از راه میرسد آخر
#سید_حمیدرضا_برقعی
9.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ملت یعنی این👆
نه چهار نفری که به عکس حاج قاسم اهانت کردند.
#نماز_جمعه_تاریخی
چه دریایی! چه طوفانی! است بغداد
برای خویش تهرانی است بغداد!
نفس های ابو مهدی است آری
پر از عطر سلیمانی است بغداد
#رستاخیز_عراق_علیه_آمریکا
#طاهره_ابراهیم_نژاد_آکردی
دوش من بودم و سلمان و ابوذر، مقداد
روح سرداران شاد
جسدی حمل نمودیم پریشان به بقیع
خانه ی عشق آباد...!
دفن پنهانی بود
شهر بحرانی و ظلمانی بود
ناله ها در قفس سینه چو زندانی بود
بگذارید که تنها باشم...
از در سوخته تابوت چو بیرون می رفت
از دلم خون می رفت
همه در خانه
فقط هفت نفر
اندر آن کوچه به احوال دگرگون می رفت
بگذارید که تنها باشم...
از فلک در شب تاریک صدا می آمد
گوئی از کوچه ی باریک صدا می آمد
هرچه بود اینجا بود
محشری برپا بود
دست در دست ضعیف پسرش
مادری تنها بود
زان صدا همنفسان بغض گلو بشکستند
عرشیان نیز به ما پیوستند
قوم و همسایه که زهرا به نماز شب خود
با دلی خسته دعاشان می کرد
روی ما پنجره ها را بستند!!
این جماعت پستند ....
بگذارید که تنها باشم
دور باش ای دنیا
که نمی خواهم ازین غصه رهایی یابم
علی بی تابم
سالها با غم و تنهایی دل خو کردم
به خدا رو کردم
فرقت یار مرا خواهد کشت...
غم مسمار مرا خواهد کشت...
در و دیوار مرا خواهد کشت...
بگذارید که تنها باشم....
#استاد_کلامی_زنجانی
بعد از تو حتی سوختن تغییر ڪرده
با چادرت رنگ ڪفن تغییر ڪرده
اینها چه دیدند از غریبه چون ڪه اینطور
برخوردشان با هموطن تغییر ڪرده
رفتار فرزندان همه مانند قبل است
اما چرا تنها حسن تغییر ڪرده؟
این روزها بعد از پیمبر در مدینه
انگار نوع در زدن تغییر ڪرده
از قد و قامت تا صدا و راه رفتن
طی دو روز این قدر زن تغییر ڪرده؟
چیزی ڪه دیگر از تنش باقی نمانده
قطعا پس از او پنج تن تغییر ڪرده
#سید_علی_رضایی
حتی اثر وضعی تسبیح و دعا را
بخشیده به همسایه، چه قرآن کریمی
#سیدحمیدرضا_برقعی
دیدم آتش را ولی در را نمی دانم چه شد
خُرد شد پهلو ولی پر را نمی دانم چه شد
پای ضارب بشکند وقتی که در را باز کرد
طفل رفت از دست ، مادر را نمی دانم چه شد
شانه ی مادر که تکلیفش مشخص شد ولی
بعد از آن موهای دختر را نمی دانم چه شد
زد حسین از داغ مادر بر سرش اما چه سود
بعدها در کربلا سر را نمی دانم چه شد
فاطمه در اصل حیدر بود و حیدر فاطمه
فاطمه جان داد حیدر را نمی دانم چه شد
نیمی از خلقت میان خاک پنهان شد ولی
بار الهی نیم دیگر را نمی دانم چه شد
خواستم تا آخر این شعر را امضا کند
آخر این شعر دفتر را نمی دانم چه شد..
#حسین_طاهری
مضمون به ذهن حضرت شاعر خطور کرد
شعری برای عبرت ما جفت و جور کرد
تاریخ را به سبک تغزل مرور کرد
در واژه ها دوباره حقیقت ظهور کرد
آری حقیقتی که از آن کم سروده ایم
در گیر و دار قافیه مبهم سروده ایم
حق و حقیقتی که شروع قیام شد
خیلی گران برای پدرها تمام شد
با اشک مادر شهدا احترام شد
در سفره های خالی مان فیض عام شد
این آیه های بيّنه روشنگری کند
تاریخ را ورق زده یاداوری کند
دیروز قحط "حریت" و "اختیار" بود
مشی و مرام سلطه گران آشکار بود
بی مایه ای به گرده ی مردم سوار بود
آزادگی مغایر آن روزگار بود
دیروز اسیر غم به رهایی نمیرسید
داد ستم کشیده به جایی نمیرسید
دیروز عصر غیرت و انسانیت نبود
قی کردن حیا و شرف معصیت نبود
در شهر تیره صحبت مشروعیت نبود
در کوچه ی محله مان امنیت نبود
ناموس شیعه تجربه کرد اضطراب را
یادم نرفته قصه ی کشف حجاب را
دیروز مکتب نبوی دولتی نداشت
غیر از حکومتی علوی حاجتی نداشت
این تکیه و حسینیه ها حرمتی نداشت
شهر به این بزرگی مان هیئتی نداشت
دیروز که محدث و منبر نداشتیم
اینگونه بزم روضه ی مادر نداشتیم
تا اینکه شهر را تب بالا فراگرفت
هر کوچه را شمیم مسیحا فراگرفت
روح خدا زمین و زمان را فراگرفت
این درس را ز حضرت زهرا فراگرفت
از وارثان سفره ی پربار انقلاب
صدها درود هدیه به معمار انقلاب
با خون سپر برای بلیه درست کرد
"طیب" سرشت ، نفس زکیه درست کرد
از دختران مان علویه درست کرد
صدها حسینیه ، حسنیه درست کرد
این ناخدا که در دل طوفان بلند شد
با اقتدا به شاه شهیدان بلند شد
امروز زیر سایه ی دین پاگرفته ایم
از دشمن ابتکار عمل را گرفته ایم
در صدر فاتحان زمان جاگرفته ایم
امروز زهر چشم ز دنیا گرفته ایم
دیگر به زور و ظلم و ستم تن نمیدهیم
در معرکه مجال به دشمن نمیدهیم
امروز نان دشمن اسلام آجر است
بازار از مساجد و از مسجدی پر است
از بچه های فاطمه ابلیس دلخور است
امروز روز عفت و تکریم چادر است
ارزان به شمر و حرمله ها سر نمیدهیم
سر میدهیم یک نخ معجر نمیدهیم
امروز جاده های حرم تا حرم زدند
بر بام هر حسینیه صدها علم زدند
بر هر کتیبه یک غزل از محتشم زدند
در بزم روضه محشر کبری رقم زدند
امروز لرزه بر همه عالم می افکنیم
هر فاطمیه بر سر و بر سینه میزنیم
بعد از خدا قسم به الفبای انقلاب
جانی دوباره داده مسیحای انقلاب
دیگر چه گویم از برکت های انقلاب
ماییم و صبح روشن فردای انقلاب
این انقلاب مظهر الطاف مادر است
این مرز و بوم کشور زهرا و حیدر است
امشب کنار رهبرمان گریه میکنیم
با اعتقاد و باورمان گریه میکنیم
هم ناله با امام زمان گریه میکنیم
تنها برای مادرمان گریه میکنیم
آتش گرفته پشت در بسته فاطمه
تاول نشسته در کف هر دست فاطمه
افتاده است و بال و پرش درد میکند
از ضربه ، پلک چشم ترش درد میکند
دستار بسته است و سرش درد میکند
ای وای مادرم کمرش درد میکند
روزی که بین شعله ی نمرود پا گذاشت
حوریه ی بهشت خدا بار شیشه داشت
#علیرضاخاکساری
#دهه_فجر
#فاطمیه
پای ما محکم بر این جاده است، آمریکا ببین
صف به صف این امت آماده است، آمریکا ببین
قدرت شیطان کجا و قدرت ایمان کجا
قوت ما را خدا داده است، آمریکا ببین
تکیه چون بر بیرق عباس دارد رهبرم
پرچم از دستش نیفتاده است، آمریکا ببین
سر اگر بر نی نباشد لایق معراج نیست
نام ما با کربلا زاده است، آمریکا ببین
کربلای دیگری را هم اگر بر پا کنی
بیست میلیون قاسم آماده است، آمریکا ببین
بد رقم در سینهاش بغض تو را پرورده است
در زمین هرکس که آزاده است، آمریکا ببین
امپراطوران عالم یک به یک زانو زدند
قرعه بر نام تو افتاده است، آمریکا ببین
#ایوب_پرندآور
چشمه کوثر به استقبالش آید روز حشر
هرکه را زین آستان برجبهه بنشیند غبار
#صائب_تبریزی