eitaa logo
محمد حسین زاده
468 دنبال‌کننده
174 عکس
39 ویدیو
1 فایل
شاید یک نویسنده @mohammad_hoseinzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سید کاظم روح بخش
9.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محتوای دینی خوبه طنز باشه😎 هر بار خودم دیدم باز خندیدم🤣 این قسمت امیرحسین در حال نماز داره فوتبال میبینه😅😅😅 تا اینکه گیر سیدکاظم می افته تو تلویزیون... آخرش به خندوانه میرسه😂😂 دیگه نمیگم بقیه شو ببین👆👆 ⭕️ قسمت ششم : حواست به من باشه ✅ راستی بعد از این کلیپ خیلی ها گفتن حالا بگو چطور نماز باحال بخونیم منم گفتم چشششششمم😍😍 و چهار تا کلیپ عالی برات ضبط کردم با این موضوع: چطور نماز با حال بخونم،❓ اونم خواستی ببین، اون کجاست؟ بزن روی این لینک👇 https://eitaa.com/seyyed_kazem_roohbakhsh/1791 کانال👇دنبال کن بقیه قسمت هاداره میاد https://eitaa.com/joinchat/2334982163C65bbc6af0d
محمد حسین زاده
محتوای دینی خوبه طنز باشه😎 هر بار خودم دیدم باز خندیدم🤣 این قسمت امیرحسین در حال نماز داره فوتبال
از اون آخوندهایی است که برای تبلیغ دین خدا هر روز یک ابتکار جدید ایجاد میکنه به قول خودش آخوندها از اون چیزی که فکر می کنید به شما نزدیک‌ترند @seyyed_kazem_roohbakhsh ‌🔹🔸تحلیل های کوتاه فرهنگی سیاسی"محمد حسین‌زاده" را از اینجا دنبال کنید: @hoseinzadeh1364
هدایت شده از خبرگزاری فارس
🖼 | در ۵ دقیقه کتاب «اخبات» را بخوانید @Farsna
‌🔹🔸تحلیل های کوتاه فرهنگی سیاسی"محمد حسین‌زاده" را از اینجا دنبال کنید: @hoseinzadeh1364
هدایت شده از کانال حمید کثیری
🔴 متروی 🔴 چادر و شب قدر روز نوزدهم ماه مبارک سوار مترو شدم. ۴، ۵ دختر مدرسه‌ای حدود ۱۲، ۱۳ ساله کلاه به سر در مترو بودن. ناخواسته قسمت‌هایی از مکالمات‌شان را شنیدم. بخشی از آنچه دیدم و شنیدم این‌ها بود: یکی‌شون گفت دیشب می‌خواستم برم احیاء اما مامانم چادرم رو گم کرده بود. یک چادر گل‌گلی آورد که بیا با این بریم، منم گفتم روم نمیشه و نرفتم. یکی دیگه گفت منم اتفاقا چادر مشکی نداشتم، مامانم گفت با این وضعت نمی‌برمت و خودش رفت مراسم و من موندم خونه و ... همین‌طور بحث چادر مشکی داشتن و نداشتن گرم بود که یک خانم ۵۰، ۶۰ ساله چادری گفت من براتون چادر می‌فرستم، هر چند تا که خواستین. شماره‌مو بنویسید، زنگ بزنید سایز بدین براتون می‌فرستم. دخترها خیلی خوشحال شدن و مشغول به صحبت و تلفن دادن و گرفتن. بعد اون خانم گفت همه‌تون دخترای من، من یک دختر دارم نوه‌م هم پسره، دختر خیلی خوبه. دخترها شروع کردن به خوشحالی و پرسیدند: + خونتون هم بیایم؟ - آره. + حیاط دارین؟ - آره. + آخ جون بریم حیاط حاج خانم و دور هم، چقدر کیف میده. یکی‌شون گفت من از مامان بزرگم بدم میاد، نوه‌های پسری رو فقط دوست داره، همه دخترها دوستش ندارن! بعد گفتند: + حاج خانم چکاره هستین؟ - دبیر و معاون مدرسه بودم. + ایول ما معاون اینقدر باحالِ چادری نديده بودیم! الآن ما سه نفر رو از مدرسه قبل عید مدیرمون اخراج کرده! - ئه! چرا؟! چه بد! فامیل مدیرتون چیه؟ ببینم کسی آشنا در میاد باهاش که شما رو دوباره مدرسه قبول کنه ... اون خانم سه ایستگاه جلوتر پیاده شد و بچه‌ها خوشحال گفتند که زنگ بزنیم چادر سفارش بدیم و فردا شب بریم احیاء حرم و ... تمام همین قدر ساده همین قدر تلخ همین قدر شیرین 👈 راستی خانواده کجای این ماجراست؟! اصلاً نقشی داره؟! @hamidkasiri_ir