eitaa logo
حسینیه مقتل
5.4هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
357 ویدیو
63 فایل
تماس با مدیر : @mostafapi1 حسینیه مقتل در تلگرام: https://t.me/hosenih_maghtal حسینیه مقتل در ایتا: eitaa.com/hosenih_maghtal 🔻 پیج حسینیه مقتل در اینستاگرام : https://www.instagram.com/payegahe_hoseinieh_maghtal
مشاهده در ایتا
دانلود
4⃣ وادی النخله(18) 🔻شب را در «وادی النخله» فرود آمدند و در طول شب صدای نوحه جنیان را می‌شنیدند(19): ▪️نساء الجن یبکین من الحزن شجیات ▪️و اسعدن بنوح للنساء الهاشمیات ▪️و یندبن حسینا عظمت تلک الرزیات ▪️و یلطمن خدودا" کالدنانیر نقیات ▪️و یلبسن ثیاب السود بعد القصبیات(20)(21) 5⃣ موصل : 🔻صبحگاه از راهی دیگر، قصد «کحیل»(22) کرده جانب «جهینه»(23) را در پیش گرفتند و والی «موصل»(24) را از ورود خود باخبر ساختند، وی دستور داد شهر را زینت کرده و گروهی را به بیرون از شهر فرستاد! 🔹مردم گفتند: بدون تردید، این سر حسین بن علی علیه‏‌السلام است که او را خارجی گویند! چهار هزار کس، آماده جنگ شدند تا سر مطهر را از آنان بستانند و زیارتگاهی برپا کنند و والی خود را از دم شمشیر بگذارنند؛ 🔸به روایتی گفتند: ▪️«تبا" لقوم کفروا بعد ایمانهم اضلالة بعد هدی؟ ▪️ام شک بعد یقین ؟»(25) ، مأموران چون از قصد مردم باخبر شدند مسیر خود را تغییر داده و به قصد «تل اعفر»(26) و «جبل سنجار»(27) حرکت کردند تا در «نصیبین» منزل گزیدند(28). 6⃣ نصیبین(29) 🔻و چون به «نصیبین» رسیدند، منصور بن الیاس به آراستن شهر دستور داد! و آینه‏‌ها را در کار آرایش بکار بردند! و کسی که سر مقدس امام علیه‏‌السلام با او بود، خواست که وارد شهر شود، ✳️ولی اسب او فرمان او را نبرد، اسب دیگر آوردند، آن اسب نیز اطاعت نکرد! تا چند اسب عوض کردند، 😭ناگاه سر مطهر را دیدند که بر روی زمین است! ابراهیم موصلی، آن سر مقدس را برداشت و نیک در آن نگریست تا این‌که آن را شناخت و آن‌ها را ملامت کرد، اهل شهر چون این صحنه را مشاهده کردند، آن سر مقدس را از وی گرفته و او را کشتند و سر مطهر را در بیرون شهر گذاردند و به درون شهر نبردند! و گویا بعدها 😭همانجا که سر شریف افتاده بود زیارتگاه شد(30) . 🔹و در قمقام زخار آمده است: در اینجا سر امام را به مردم نشان دادند! زینب کبری علیها السلام از مشاهده آن صحنه جانخراش، طاقت از دست داد و این ابیات را زمزمه کرد: ▪️انشهر مابین البریة عنوة و والدنا ▪️اوحی الیه جلیل کفرتم برب العرش ▪️ثم نبیه کان لم یجئکم فی الزمان رسول لحاکم اله العرش یا شر امة لکم فی لظی یوم المعاد عویل(31)(32)". 7⃣ عین الورده(33): 🔻کاروان، بامدادان به «عین الورده» رسید و والی آنجا را خبر کردند، او و اهل آن شهر پذیرفتند که آن سرها در شهر بگردانند، و مقرر شد که از باب اربعین داخل گردند، 😭سر منور را در میدان شهر بر نیزه کردند، و از نیمروز تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، گروهی شادمانی می‏‌کردند که سر خارجی است، و جمعی گریان بودند. 8⃣ رقه(34) : 🔻آنگاه مأموران ابن زیاد، سر امام حسین علیه‏‌السلام و سایر شهدا را از «عین الورده» حرکت دادند و طی طریق کردند تا به «رقه» رسیدند. 9⃣ جوسق(35): 🔻هنگامی که کاروان از «رقه» عبور کردند، بر مکانی به نام «جوسق» وارد شدند و از آنجا نیز حرکت کرده و بسوی فرات ره سپردند تا به نزدیکی‌های «بسر»(36) رسیدند و از این مکان به والی «حلب» نامه‏‌ای نوشتند و آنان را از جریان کار خود آگاه ساختند و شب را در «دعوات» و یا در «حلب» بسر بردند! 0⃣1⃣ دعوات(37) : 🔻مأموران چون به نزدیک «دعوات» رسیدند، نامه‏‌ای به والی آنجا نوشته که: ما سر حسین را با خود آورده‏‌ایم. او چون بر مضمون نامه آگاه شد، دستور داد تا در بوق‌ها و کرناها بدمند و خود نیز برای استقبال از شهر بیرون آمد، 😭سپس سر مقدس امام را بر نیزه زده و از دروازه‏‌ای که آن را اربعین می‏‌نامیدند وارد نموده و در یکی از میدان‌های شهر آن سر مطهر را از ظهر تا عصر در معرض تماشای مردم قرار دادند، در این شهر نیز گروهی گریان بودند و جماعتی شادی می‏‌کردند و می‏‌گفتند: این سر خارجی است که بر یزید خروج کرده است! پس شب در آنجا ماندند، و صبح به طرف «حلب» حرکت کردند. 🔸علی بن الحسین علیه‏‌السلام در آن هنگام گریست و این شعر را خواند: ▪️لیت شعری هل عاقل فی الدیاجی ▪️بات من فجعة الزمان یناجی ▪️انا نجل الامام ما بال حقی ▪️ضائع بین عصبة الاعلاج(38)(39) 1⃣1⃣ حلب : 🔻در سمت غربی «حلب» کوهی است که آن را «جبل جوشن» می‏‌نامند و از آن مس استخراج کرده و به سایر شهرها می‏‌فرستادند، و گویند از آن هنگام که خاندان و اهل بیت حسین بن علی علیه‏‌السلام را بدانجا عبور افتاد، آن معدن از بین رفت، زیرا ✳️😭 یکی از همسران امام حسین علیه‏‌السلام در دامنه ان کوه، فرزند خود را سقط کرد. 😭نوشته‏‌اند که: او از اهالی آن معدن آب و نان خواست ولی آنان مضایقه کرده و دشنام دادند! او آنان را نفرین کرد و پس از آن دیگر کسی از آن کوه سود نبرد. و در قسمت جنوب آن کوه، موضعی است که آن را 😭«مشهد السقط» و «مسجد الدکَه» می‏‌نامند، و نام آن فرزند سقط شده، 😭محسن بن حسین علیه‏‌السلام است(40).
2⃣1⃣ قنسرین(41) : 🔻نطنزی در خصائص نقل کرده است که: مأموران ابن زیاد، بهمراه سر امام حسین علیه‏‌السلام در منزلی به نام «قنسرین» فرود آمدند، مرد راهبی از صومعه خود بیرون آمد و مشاهده کرد که از آن سر مقدس نوری بسوی آسمان ساطع است ! راهب به نزد حاملان سر آمد و 10 هزار درهم به آنان داد و آن سر مقدس را گرفت و به صومعه برد، ✳️پس صدائی شنید که هاتفی می‏‌گفت: خوشا به حال تو! و خوشا به حال آنکه حرمت این سر را شناخت. راهب سر برداشت و گفت: یا رب! بحق عیسی، این سر مقدس را اجازه فرما که با من سخن بگوید: در این هنگام آن سر مقدس به سخن آمده فرمود: ▪️ای راهب! چه می‏‌خواهی ؟! ▪️راهب گفت: تو کیستی ؟! ▪️آن سر مقدس فرمود: ▫️«انا ابن محمد المصطفی و انا ابن علی المرتضی و انا ابن فاطمة الزهراء، انا المقتول بکربلا، انا المظلوم، انا العطشان!» و بعد از این جملات سکوت کرد. ▪️آن راهب صورت بر صورت آن حضرت نهاد و گفت: ✳️صورت از صورتت بر نمی‌دارم تا اینکه بگویی که شفیع من خواهی بود در روز قیامت. ▪️باز آن سر مقدس به سخن در آمد و گفت: به دین جدَم محمد باز گرد. ▪️پس راهب گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انَ محمَد رسول الله» پس آن حضرت شفاعت او را قبول کرد. چون آن گروه صبح کردند، آن سر مقدس را از راهب گرفته و حرکت کردند، و هنگامی که به میان وادی رسیدند دیدند که آن 10 هزار درهم به سنگ مبدل شده است.(42) - بحار الانوار 45/303. 🔻در صواعق المحرمة 231 این جریان را به این شکل نقل کرده است: 🔸راهب در دیر خود، آن سر مقدس را دید که نوری از آن ساطع است پس به نزد آن لشکر و نگاهبانان آمده و گفت: از کجا آمده‏‌اید؟ گفتند: از عراق، با حسین جنگ کرده‏‌ایم! 🔹راهب گفت: با پسر دختر پیغمبر و فرزند پسر عم رسول و پیغمبر خودتان؟ گفتند: آری! گفت: وای بر شما! اگر عسیی بن مریم را فرزندی بود ما او را برچشمان خود می‏‌نشاندیم! از شما تقاضایی دارم! گفتند: چیست؟ گفت: به امیر خود بگوئید، 10 هزار درهم نزد من است که از پدرانم به ارث برده‏‌ام آن را از من بگیرد و این سر مقدس را تا هنگام رفتن از این جا در اختیار من بگذارد. و آنان جریان را به امیر خود گفتند و او موافقت کرد و درهم‌ها را گرفت و سر مقدس را به او سپرد. راهب آن سر مقدس را به مشک و کافور، معطر کرد و در پارچه‌یی قرار داد و در دامن خود نهاد و زار زار گریست تا هنگام رفتن آن راهب به سر مقدس گفت: فردای قیامت مرا نزد جدت شفاعت کن و من به یگانگی خدا و رسالت محمد شهادت داده و مسلمان شدم. آنگاه به آن لشکر گفت: من می‏‌خواهم با امیر شما صحبت کنم پس نزدیک او آمد و گفت: تو را به خدا و بحق محمد سوگند می‏‌دهم آنچه با این سر مقدس تاکنون کرده‏‌اید، دیگر مکنید! و این سر مقدس را از صندوق بیرون نیاورید! امیر گفت: چنین خواهیم کرد! پس سر را به آن‌ها تسلیم کرد و خود از دیر به زیر آمد و به یکی از کوهستان‌ها برای عبادت رفت ولی آنان با آن سر مقدس همانند گذشته عمل کردند! و چون به دمشق نزدیک شدند دیدند که آن درهم‌ها تبدیل به خزف شده است! و هر یک جانب آن نوشته شده (و لا تسحبن) 3⃣1⃣معرة النعمان (43) : 🔻چون حاملان سر به «معرة النعمان» رسیدند، اهالی آنجا به آنان خدمت کرده و خوراک و نوشیدنی در اختیار آنان قرار دادند و پاسی از روز را در آنجا ماندند و از آنجا رهسپار «شیزر» شدند. 4⃣1⃣ شیزر(44) : 🔻چون به «شیزر» رسیدند، پیرمردی گفت: این سر که به آنان همراه است، سر حسین بن علی است. اهالی آنجا با هم سوگند خوردند که به هیچ روی، آنان را به منطقه خود راه ندهند، لذا آنان بدون آنکه در آنجا توقف کنند، به حرکت خود ادامه دادند تا به «کفر طالب» رسیدند. 5⃣1⃣کفر طالب (45) : 🔻اهالی آنجا نیز درها را به روی آنان بستند و حاملان آن سر مقدس، هر چه از آنان آب طلب کردند، گفتند: به شما آب نمی‌دهیم، چرا که حسین و اصحاب او را تشنه شهید کرده‏‌اید. 6⃣1⃣ سیبور(46) : 🔻آنان بناچار از «کفر طالب» کوچ کرده و به «سیبور» رسیدند. از حضرت امام سجاد علیه‏‌السلام در این منزل نیز شعری چند نقل کرده‏‌اند. پیرمردی از هواداران عثمان، مردان «سیبور» را گرد آورده و گفت: زینهار! فتنه مکنید، راه دهید تا مانند دیگر شهرها از اینجا بگذرند! جوانان امتناع کردند، پل ارتباطی آن منطقه را خراب کردند و سلاح بر گرفته آماه جنگ شدند. از طرفین تنی چند کشته شدند. ام کلثوم علیها السلام دعا نمود که خداوند ارزاق آن‌ها را ارزان و آبشان را گوارا سازد و شر ستمگران را از آنان باز دارد. از امام سجاد علیه‏‌السلام نقل شده که اشعاری را در «سیبور» خوانده است که از آن جمله این بیت است: ▪️آل الرسول علی الاقتاب عاریة ▪️و آل مروان یسری تحتهم نجب(47) 7⃣1⃣حماة (48) : 🔻از «سیبور» رهسپار «حماة» شدند، در آنجا نیز دروازه‏‌ها را بر روی آنان بستند و از ورودشان به آنجا جلوگیری کردند(49).
8⃣1⃣ حمص (50) : 🔻به ناگزیر، از «حماة» گذشته تا به «حمص» رسیدند، والی آنجا را از ورود خود آگاه ساختند و از او خواستند تا به «حمص» وارد شوند، ولی در آنجا نیز با مقاومت مردم روبرو شدند، و با پرتاب سنگ از آنان پذیرایی کردند تا تنی چند از مأموران را کشتند. آنان مسیر خود را تغییر دادند تا از دروازه شرقی شهر در آیند! آن دروازه را نیز بستند و گفتند: ▪️«لا کفر بعد ایمان و لا ضلال بعد هدی» هرگز اجازه نخواهیم داد که سر مبارک امام را وارد این شهر کنید، و حاملان آن سر مقدس را از آنجا دور کردند و آنان به جانب «بعلبک» حرکت کردند. 9⃣1⃣بعلبک (51) : 🔻چون حاملان سر مقدس امام علیه‏‌السلام به «بلعبک» رسیدند، والی آنجا را از ورود خود باخبر ساختند، و او اهالی آنجا را به پیشواز فرستاد در حالی که پرچم‌هایی را با خود حمل می‏‌کردند و 😭فرزندان خود را به تماشای اسیران آورده بودند!(52) ✳️و در بحار آمده است که: ام کلثوم علیهاالسلام گفت: ▪️«اباد الله خضراتهم و لا اعذب الله شرابهم و لا رفع الله ایدی الظلمة عنهم»!(53) ▪️چون علی بن الحسین علیه‏‌السلام این کلمات را شنید، گریست و فرمود: ▪️و هو الزمان فلا تفنی عجائبه ▪️من الکرام و ما تهدی مصائبه ▪️یا لیت شعری الی کم ذا تجاذبنا ▪️فنونه و ترانا لم نجاذبه ▪️یسری بنا فوق اقتاب بلا وطا ▪️و سائق العیس یحمی عنه غاربه ▪️کاننا من اساری الروم بینهم ▪️کان ما قاله المختار کاذبه ▪️کفرتم برسول الله و یحکم ▪️فکنتم مثل ما ضلت مذاهبه(54)(55) کوفیان آن شب را در «بعلبک» خفتند و بامدادان به راه افتادند و شبانگاه در نزدیکی صومعه راهبی فرود آمدند و در آنجا منزل نمودند(56) 🔹انبیا و سر مطهر 🔸ابن لهیعه می‏‌گوید: طواف خانه خدا می‏‌کردم که ناگهان مردی را دیدم که پرده خانه را گرفته و می‏‌گوید: ▪️«اللهم اغفر لی و لا اراک فاعلا"» ▪️«خدآیا مرا بیامرز هر چند می‏‌دانم که از گناهی که کرده‏‌ام، نخواهی گذشت!». ▪️به او گفتم: ای بنده خدا! بترس و چنین (با خدا) سخن مگوی! که اگر گناهان تو بشماره دانه‏‌های باران و برگ درختان هم باشد، خداوند تو را ببخشاید که او آمرزنده مهربان است. ▪️گفت: نزدیک من آی تا داستان خود را برای تو بگویم. ▪️نزدیک او رفتم، گفت: ابن‌زیاد مرا با 50 نفر بهمراه سر مطهر امام حسین علیه‏‌السلام به شام فرستاد و ما را عادت چنین بود که چون در منطقه‏‌ای فرود می‏‌آمدیم، 😭 آن سر مقدس را در صندوقی می‏‌نهادیم و در اطراف آن نشسته و شراب می‏‌خوردیم!! یکی از شب‌ها، همراهان من شراب نوشیدند و مست شدند ولی من آن شب شراب ننوشیدم، تاریک شب همه جا را گرفت و نیمه شب فرا رسید، نور شدیدی را مشاهده کردم و گویا درهای آسمان را دیدم که گشوده شد! ✳️حضرت آدم، نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، محمَد مصطفی صلی اللَه علیه و آله و سلَم و جبرئیل امین با گروهی از فرشتگان به زمین آمدند، ابتدا" جبرئیل نزدیک صندوق آمد و سر مقدس امام را بیرون آورد و در آغوش گرفت و بوسید و پیامبران نیز چنین کردند، و چون نوبت به رسول خدا (ص) رسید بشدت گریست و پیامبران علیه‏م‌السلام به او تسلیت گفتند، سپس جبرئیل عرض کرد: یا رسول الله! حکم باری تعالی چنین است که هر چه درباره این امت فرمان دهی، اطاعت کنم! اگر خواهی زمین را بلرزانم و همانگونه که با قوم لوط رفتار کردیم، با اینان نیز چنین کنم! پیامبر صلَی اللَه علیه و آله و سلم فرمود: نمی‌خواهم که کیفر اینان در این جهان باشد، که مرا با اینان در پیشگاه عدل خداوندی موقفی دیگر است و در روز رستاخیز با آنان دشمنی خواهم کرد. آنگاه دیدم که فرشتگان بسوی ما هجوم آوردند تا ما را بکشند، من فریاد کردم که: الامان! الامان! یا رسول الله! 🔹پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ▪️«اذهب لا عفر الله لک» ▪️«برو که خدا تو را نیامرزد»(58). 0⃣2⃣ دمشق : 🔻به هرحال اهل بیت رسول اکرم (ص) را همراه سرهای نورانی و پاک به طرف «دمشق» آوردند، چون نزدیک دروازه دمشق رسیدند، ✳️ام کلثوم علیها السلام، شمر لعنة الله علیه را صدا زد و فرمود: 😭ما را از دروازه‌‏ای وارد دمشق کنید که مردم کمتر اجتماع کرده باشند و سرها را از میان محمل‌ها دور کنید تا نظر مردم به آنان جلب شده به نوامیس رسول خدا (ص) نگاه نکنند. 🔸شمر ملعون کاملا" بر خلاف خواست ام کلثوم علیها السلام عمل کرد و کاروان اهل بیت را در روز اول ماه صفر(59) از دروازه ساعات(60) - که برای ورود کاروان تزیین شده بود و مردم زیادی در آنجا اجتماع کرده بودند - وارد شهر دمشق کرد،😭 و اهل بیت عصمت علیه‏م السلام و سرهای مقدس را در این دروازه نگاه داشت تا در معرض تماشای مردم قرار گیرند، سپس آنان را در نزدیکی درب مسجد جامع دمشق، در جایگاهی که اسیران را نگاه می‌‏دارند، نگاه داشت!!(61) در بعضی از نقل‌ها آمده است که: اهل بیت را سه روز در این دروازه نگاه داشتند.
📚منابع: 4- الملهوف 71. 5- بحار الانوار 45/145. 6- منتخب طریحی 2/480. 7- قمقام زخار 547. 8- آیا امتی که حسین را کشتند امید شفاعت جد او را دارند در روز حساب ؟!». 9- بحار الانوار 45/305. 10- صواعق المحرقه 192. 11- قمقام زخار 544. و مجلسی رحمه الله در بحار 45/236 از طبری نقل کرده است که حاملان سر مقدس امام، در اولین منزل که به شام می‏‌رفتند صدای نوحه فرشتگان را شنیدند: "ای کسانی که به نادانی خود، حسین را کشتید! بشارت باد شما را عذاب و شکنجه؛ همه اهل آسمان شما را نفرین کنند از پیامبر و فرشته و دیگر طوایف؛ شما بر زبان سلیمان و موسی و عیسی صاحب انجیل لعنت شده‏‌اید". 12- بی گمان فاطمه علیها السلام در روز محشر خواهد آمد در حالی که پیراهن او به خون حسین آغشته است؛ وای بر کسی که شفیعان او دشمنانش باشند، هنگامی که روز قیامت در صور دمیده شود». 13- تکریت بلده‏‌ای است بین بغداد و موصل، به بغداد نزدیکتر است و فاصله آن تا بغداد 30 فرسخ می‏‌باشد و در غرب دجله واقع شده است. (مراصد الاطلاع 1/268). 14- حصاصه قریه‏‌ای است نزدیک قصر ابن هبیره و از نواحی کوفه است. (معجم البلدان 2/263). 15- از این نقل چنین بر می‏‌آید که حاملان سر از معرفی سر مقدس امام علیه‏‌السلام بیم داشتند، لذا امام علیه‏‌السلام را خارجی یعنی کسی که بر یزید خروج کرده معرفی می‏‌کردند. 16- قمقام زخار 2/547. 17- مقتل الحسین مقرم 346. 18- وادی النخله، مکانی را به این نام در معجم البلدان و دیگر کتب نیافتم، ولی در مراصد الاطلاع موضعی به نام نخلا ذکر کرده است که از نواحی موصل شرقیه نزدیک خازر است و شاید مراد از وادی النخله آن باشد. (مراصد اطلاع 3/1363). 19- قمقار زخار 2/548. 20- زنان جن از غصه و حزن می‏‌گریند، و برای زنان هاشمی نوحه می‏‌نمایند؛ بر حسین و بزرگی این مصیبت‌ها ندبه می‏‌کنند و بر چهره خود لطمه می‏‌زنند؛ و جامه‏‌های سیاه بعد از لباس‌های کتانی در بر می‏‌کنند». 21- بحار الانوار 45/236. 22- کحیل: شهری بزرگی بوده در کنار دجله و بالاتر از تکریت و در سمت غربی آن واقع شده است، ولی اکنون اثری از این شهر نیست. (معجم البلدان 4/439). 23- جهینه، به ضم جیم: منطق‌ه‏ای است از نواحی موصل که در کنار دجله قرار گرفته و تا موصل یک منزل راه است. (مراصد الاطلاع 1/363). 24- موصل: شهر مشهور و قدیمی است که در کنار دجله قرار گرفته و در وسط آن شهر، قبر جرجیس پیامبر است. (مراصد الاطلاع 3/1333. 25- وای بر گروهی که بعد از ایمان کافر شدند، آیا گمراهی بعد از هدایت و شک پس از یقین ؟!». 26- یتل اعفر، بعضی آن را تل یعفر می‏‌گویند، و آن قلعه‏‌ای است بین سنجار و موصل، و در آن رودخانه‏‌ای جاری است. (مراصد الاطلاع 1/268). 27- سنجار: شهر مشهوری است از نواحی جزیره، که در کنار کوهی واقع است و از آنجا تا موصل سه روز راه است و تا نصیبین نیز همین اندازه. (قمقام زخار 551). 28- قمقام زخار 548. 29- نصیبین: شهر آبادی است از بلاد جزیره، که در مسیر قافله‌هایی که از موصل به شام می‏‌روند قرار گرفته، و از موصل تا بدانجا شش روز راه است. (معجم البلدان 5/288). 30- نفس المهموم 426. 31- به ستم، ما شهره بین خلائق شویم در حالی که پرودگار جلیل وحی بر جد ما می‏‌فرستاد؛ شما به خدای عرش و پیامبر او کافر شدید گویا که پیامبری در این زمان نیامده است؛ ای بدترین امت! شما را خدای عرش لعنت کند که شما را در زبانه آتش روز معاد فغان و فریادی است». 32- قمقام زخار 548. 33- عین الورده: شهر مشهوری است از شهرهای جزیره، که بین حران و نصیبین واقع شده است و تا نصیبین 15 فرسخ فاصله دارد، و واقعه عین الورد که بین توابین و شامیان رخ داد، در این منطقه اتفاق افتاده است. (نفس المهموم 566 ؛ معجم البلدان 4/180). 34- رقه اسم شهری است مشهور در کنار شط فرات، و از بلاد جزیره محسوب می‏‌شود و تا حران سه روز راه است. (مراصد الاطلاع 2/626). 35- جوسق، به مکان‌های بسیاری اطلاق می‏‌شود، قریه بزرگی از توابع بغداد و قریه‏‌ای از قریه‏‌های نهروان و به قریه‏‌ای از نواحی مصر و به قریه‏‌ای از قریه‏‌های ری و به قلعه‏‌ای در ری نیز اطلاق می‏‌شود. (مراصد الاطلاع 1/358). 36- بسر - بضم باء و سکون سین - قریه است در شام از اراضی دمشق محسوب می‏‌شود و در آنجا مزاری است که گفته شده قبر یسع است. (مراصد الاطلاع 1/196). 37- در معاجم، موضعی را به این عنوان یعنی «دعوات» نیافتم، ولی در کتب، مقتل از آن نام برده شده است. 38- ای کاش می‏‌دانستم که شخص خردمندی هست که در ظلمت‌ها بیتوته کند و از سختی‌های زمان زمزمه نماید؛ من فرزند امام هستم، چه شده است که حق من ضایع شود بین این گروه کفار». 39- الدمعة الساکبة 5/65. 40- قمقام زخار 2/549.
41- قنسرین شهری است در شام بین حلب و حمص واقع شده است، و کوهی در آنجا وجود دارد که می‏‌گویند قبر حضرت صالح پیامبر در آنجاست و در آن آثار پای شتر دیده می‏‌شود. (معجم البلدان 4/403). 42- الله غافلا" عما یعمل الظالمون) و بر جانب دیگر آیه (و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون) نفش گردیده است. 43- معرة النعمان: موضعی است بین حماة و حلب، و به نام نعمان بن بشیر انصاری نامگذاری شده است چون یکی از فرزندان او در آنجا مدفون است، و گفته شده که قبر یوشع بن نون علیه‏‌السلام در آنجاست، ولی صحیح آن است که قبر او در «نابلس» است. (معجم البلدان 5/165). 44- شیزر: منطقه‏‌ای است در شام، که در نزدیکی مغزه قرار دارد و از آنجا تا حماة یک روز راه است. (مراصد الاطلاع 2/826). 45- کفر طالب: شهری است بین مغزه و شهر حلب، در منطقه‏‌ای قرار گرفته که آب آشامیدنی آن بوسیله آب باران که در جای مخصوصی جمع‌آوری می‏‌گردد تأمین می‏‌شود. (معجم البلدان 4/470). 46- سیبور را با این نام در معاجم بلدان نیافتم ولی مقتل نویسان آن را از جمله منازل بین راه شام ذکر کرده‏‌اند. (ریاض الاحزان 83). 47- آل پیامبر بر شتران بی جهاز سوار شوند، و آل مروان سوار بر مرکب‌های نجیب شوند ؟ (الدمعة الساکبة 5/67). 48- حماة بن فتح: شهر بزرگ و دارای خیرات زیاد بوده و بازارها و اطراف آن را دیواری محکم احاطه نموده است، فاصله آن تا شهر حمص یک روز راه و تا دمشق برای قافله‏‌ها پنچ روز مسافت بوده است. (معجم البلدان 2/300). 49- در ریاض الاحزان از یکی از کتب مقاتل روایت کرده است که مؤلف آن گفته است: به سفر حج رفتم تا به حماة رسیدم، در باغستان‌های آنجا مسجدی بود که آن را «مسجد العین» می‏‌گفتند، وارد مسجد شدم، در یکی از ساختمان‌های آن پرده‏‌ای از دیوار آویخته دیدم، آن را کنار زدم، سنگی دیدم که در دیوار مورب کار گذاشته شده بود و نشانه گردن در آن دیدم! و بر آن خون خشک شده‏‌ای مشاهده کردم، از یکی از خادمان مسجد پرسیدم که: آن سنگ و نشانه گردن و آن خون منجمد چیست ؟! گفت: این سنگ، جای سر مبارک حسین بن علی است که وقتی آن را به دمشق می‏‌بردند، بر این سنگ نهاده بودند. (ریاض الاحزان 83). 50- حمص: شهر بزرگی است بین دمشق و حلب، و( درکنارش قعله‌‏ای که بر تلی قرار دارد. و در حمص قبر خالد بن ولید و پسرش عبدالرحمن و عیاض بن غنم است. (مراصد الاطلاع 1/425). 51- بعلبک، شهری است قدیمی که تا دمشق سه روز راه است، و در این شهر بناهای عجیب و آثار عظیمی وجود دارد و قصرهایی پر استوانه ازسنگ که در دنیا نظیر ندارد. (مراصد الاطلاع 1/207). 52- قمقام زخار 550. 53- خداوند عمران و آبادانی آنها را نابود و آب آنها را شیرین نگرداند و دست ستمگران را از سر آنها کوتاه نکند». 54- این، همان زمان است که شگفتی‌هایش از نظر بزرگان پایان‏‌پذیر نیست و مصائب آن نامشخص است؛ ای کاش می‏‌دانستم که مشغله‏‌های زمان تا به کجا ما را به دنبال خود می‏‌کشاند و می‏‌بینی که ما او را به خود نمی‌کشانیم؛ ما را بر شتران عریان و بی جهاز در هر شهر و دیاری می‏‌گردانند و کسانی از دنبال، دارندگان مهار شتران را حمایت می‏‌کنند ؛ گویا ما در میان آنان چون اسیران رومیان و گویا آنچه را پیامبر بیان فرموده است، نادرست بود!، وای بر شما، نسبت به رسول خدا کفران پیشه کردید و شمایان به گم کرده راهی می‏‌مانید که راهها را نمی‌شناسد». 55- بحار الانوار 45/126. 56- واقعه راهب و شمردن زر و گرفتن سر مطهر را در این مرحله می‌‏نویسند و می‏‌گویند: چون این کرامات را دیدند، سخت ترسیدند و با شتاب به حرکت خود ادامه دادند تا به دمشق رسیدند. 57- ترتیب منازل بین راه از کوفه تا به شام غالبا از قمقام زخار، با تلخیص نقل کرده‏‌ایم. (قمقام زخار 547). 58- الملهوف 72. 59- صاحب کتاب کامل بهائی و ابوریحان بیرونی در الاثار الباقیه و کفعمی در مصباح، تاریخ ورود اهل بیت را به شام در روز اول ماه صفر نوشته‌‏اند. (مقتل الحسین مقرم 348). 60- وجه تسمیه این دروازه به «باب الساعات» این بوده است که در آنجا صورت حیواناتی را از نحاس درست کرده بودند و نطمی در آن ایجاد شده بود که ساعات روز را تعیین می‏‌کرد. و در مقتل خوارزمی آمده است که: اهل البیت را از باب توما وارد دمشق کرده‏‌اند و آثار دروازه توما هم اکنون در دمشق موجود است. (مقتل الحسین مقرم 348). 61- الملهوف 73. کتاب قصّه کربلا،‏ علی نظری‏ منفرد‏ ✅ @hosenih_maghtal
حسینیه مقتل
✅شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام ۷ یا ۲۸ صفر؟ 🔹از دیرباز در حوزه‌ی نجف، هفتم صفر را روز شهادت امام
✅مطالب شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام... 👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻
(قاتل حمزه سیدالشهداء علیه السلام) 🔹وحشی قاتل حمزه سیدالشهداء علیه السلام می گوید: پس از جنگ احد من مدتها در مکه می زیستم تا آنکه مسلمانان، مکه را فتح کردند. من به سوی طائف فرار کردم شنیده بودم که هرکس، هر اندازه مجرم باشد، اگر به آئین توحید بگرود، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم از تقصیر او می گذرد. 🔸در حالی که شهادتین را بر زبان جاری می ساختم خود را خدمت پیامبر رساندم. 👈🏻نگاه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بر من افتاد، فرمود: تو همان وحشی حبشی هستی؟ ▪️عرض کردم: بلی. 🔹فرمود: چگونه حمزه علیه السلام را کشتی؟ 🔸من تمام جریان را نقل کردم. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم متأثر شد و فرمود: ✳️«تا زنده ای روی تو را نبینم زیرا مصیبت جانگداز عمویم به دست تو انجام گرفته است.» 😭 اما دلها بسوزد به حال حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسن مجتبی علیه السلام که قاتل حضرت زهرا علیها السلام هر روز مقابل چشمانشان بود یا حضرت زینب علیها السلام که چهل منزل با قتله کربلا همسفر بود. -------------------------------------------------- 📘 ، ج۲، ص۶۴ علیه السلام علیه السلام ♻️در ثواب نشر مطالب سهیم باشید♻️ 🌐📚 - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 ✅ @hosenih_maghtal http://hosenih2.mihanblog.com
◾️ امام حسن مجتبی، مرد جنگ و سیاست و تدبیر و سخنوری #انسان_250_ساله ✅ @hosenih_maghtal
نقش باید بشود در همه جا چون دلِ من هر دری بسته شود جز در پر فیض #حسن ✅ @hosenih_maghtal
صلح امام حسن (علیه السلام) رهبر انقلاب: «اگر #امام_حسن (علیه السلام) صلح نمى‌كرد نوبت به جریان عاشورا هم نمی‌رسید.» ۱۳۶۹/۰۱/۲۲ 🗓 ۲۸ صفر سالروز شهادت حضرت امام حسن مجتبی (ع) ✅ @hosenih_maghtal
از دشمنان برند شکایت به دوستان ... چون دوست، دشمن است شکایت کجا برم؟ #یا_امام_حسن ✅ @hisenih_maghtal
🔹امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: هیچ روزی مثل روز تو نیست حسین جان... ✅ @hosenih_maghtal
🔹فرارسیدن ایام عزای آخر ماه صفر... 🔸شهادت ۳تن ازآل الله ومعصومین ▪️پیامبر اعظم ▪️امام حسن مجتبی ▪️امام رضا علیهم صلوات الله 🔺راخدمت امام عصرعج وشما محبین اهل البیت تسلیت عرض میکنیم @hosenih_maghtal
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخراست دیدم شروع محشرکبرای دیگراست گرد ملال بررخ اسلام ومسلمین اشک عزا به دیده زهرای اطهراست. ✅ @hosenih_maghtal
🔹هجوم به در خانه‌ی علی و گفتار فاطمه سلام الله علیها 🔸علّامه طبرسی صاحب کتاب احتجاج، از عبداللَّه بن عبدالرّحمان بن عوف نقل می‌کند که گفت: خلیفه دوم دامن خود را محکم بست و در مدینه گردش می‌کرد و فریاد می‌زد: مردم با ابوبکر بیعت کرده‌اند، بشتابید برای بیعت کردن با ابوبکر، مردم ناگزیر به سوی ابوبکر روانه شده و با او بیعت کردند، عمر اطلاع یافت که گروهی در خانه‌های خود، مخفی شده‌اند، همراه جماعت خود به آنها یورش برده و آنها را در مسجد حاضر می‌کرد، و آنها بیعت می‌کردند. چند روزی از این جریان گذشت، آنگاه عمر همراه جماعت بسیار به در خانه‌ی حضرت علی (ع) آمد، و از آن حضرت خواست که از خانه (برای بیعت با ابوبکر) بیرون بیاید. حضرت علی (ع) امتناع ورزید. عمر، هیزم و آتش طلبید و گفت: وَ الَّذِی نَفْسُ عُمَرٍ بِیَدِهِ لَیخْرجنَّ اَوْ لَاُحْرِقنَّهُ عَلی ما فِیهِ : «سوگند به خداوندی که جان عمر در دست او است، یا باید علی (ع) از خانه بیرون آید، یا خانه را با اهلش به آتش می‌کشم». 🔸بعضی از حاضران به عمر گفتند: «در این خانه، حضرت فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) و همچنین فرزندان پیامبر (ص) (حسن و حسین علیهماالسّلام) و آثار رسول خدا (ص) هستند». مردم به عمر اعتراض کردند، وقتی که عمر زمینه را چنان دید، به آنها گفت: «شما چه فکر می‌کنید؟ آیا تصوّر می‌کنید که من چنین کاری انجام دهم؟ قصد من ترساندن بود نه سوزاندن». امام علی (ع) پیام داد که ممکن نیست من از خانه بیرون بیایم، زیرا من مشغول جمع‌آوری و تنظیم قرآن هستم که شما آن را به پشت سر خود افکنده‌اید، و دلبستگی به دنیا شما را به خود سرگرم ساخت، و من سوگند یاد کرده‌ام که از خانه‌ام بیرون نیایم. و عبا بر دوش نیفکنم تا قران را جمع و تنظیم کنم. در این هنگام فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) از خانه بیرون آمد و کنار در خانه در برابر جمعیّت ایستاد و فرمود: «من قومی را نمی‌شناسم که مثل شما بدمحضر (و بد برخورد) باشند، جنازه‌ی رسول خدا (ص) را در دست ما رها کردید، و امر خود را بین خود بریدید، (و مسأله‌ی رهبری را نزد خودتان بدون مشورت با ما پایان دادید) پس با ما مشورت نکردید، حق ما را نادیده گرفتید، گویا اصلاً به جریان «روز غدیر» آگاهی ندارید، و سوگند به خدا، رسول خدا (ص) در آن روز، دوستی و ولایت علی (ع) را از مردم عهد گرفت، تا امید شما را از دستیابی به مقام رهبری قطع کند، ولی شما رشته‌های پیوند خود با پیامبرتان را بریدید. وَاللَّهُ حَسِیبٌ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ : «خداوند در دنیا و آخرت، بین ما و شما را حکم و داوری کند!!». -------------------------------------------------- 📘 بیت الاحزان شیخ عباس قمی(ره) سلام الله علیها سلام الله علیها ♻️در ثواب نشر حدیث سهیم باشید♻️ 🌐📚حسینیه مقتل - پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 @hosenih_maghtal http://hosenih2.mihanblog.com
✅# گریه_و_خنده_حضرت_زهرا(س) در استماع (ص) 🔹کلام پنهانی پیامبر(ص)به فاطمه(س)... 🔸 عایشه نقل می کند که پیامبر(ص) در بیماری که منجر به وفاتشان گردید فاطمه(س) را خواست و کلامی را به صورت پنهانی به وی فرمود که به واسطه آن فاطمه(س) گریست. سپس دوباره او را خواند و کلام پنهانی دیگری به وی فرمود که این بار فاطمه(س) به واسطه شنیدن آن خندان گردید. از ایشان علت این گریه و خنده را پرسیدم؛ فرمود: پیامبر(ص) به من خبر وفات خود را داد که مرا گریان کرد سپس مرا خبر داد که اولین کسی که از خانواده به وی ملحق می شود من هستم که این مرا شاد گرداند. در کتاب ابن شاهین آمده که ام سلمه و عایشه از حضرت زهرا(س) علت گریه و خنده اش را پرسیدند. حضرت فرمود: پیامبر(ص) به من خبر وفات خود و اینکه به فرزندانش سختی و مصیبت می رسد را داد که به واسطه آن گریان شدم. سپس به من فرمود که تو اولین نفر از خانواده ام هستی که به من ملحق می شوی که به واسطه آن خوشحال شدم. -------------------------------------------------- 📚متن عربی: 🔸 الْبُخَارِیُّ وَ مُسْلِمٌ وَ الْحِلْیَةُ وَ مُسْنَدُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ رَوَتْ عَائِشَةُ أَنَّ النَّبِیَّ(ص) دَعَا فَاطِمَةَ فِی شَكْوَاهُ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ فَسَارَّهَا بِشَیْ‏ءٍ فَبَكَتْ ثُمَّ دَعَاهَا فَسَارَّهَا فَضَحِكَتْ فَسَأَلْتُ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَتْ أَخْبَرَنِی النَّبِیُّ ص أَنَّهُ مَقْبُوضٌ فَبَكَیْتُ ثُمَّ أَخْبَرَنِی أَنِّی أَوَّلُ أَهْلِهِ لُحُوقاً بِهِ فَضَحِكْتُ‏. كِتَابُ ابْنِ شَاهِینٍ قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ وَ عَائِشَةُ إِنَّهَا لَمَّا سُئِلَتْ عَنْ بُكَائِهَا وَ ضِحْكِهَا قَالَتْ أَخْبَرَنِی النَّبِیُّ ص أَنَّهُ مَقْبُوضٌ ثُمَّ أَخْبَرَ أَنَّ بَنِیَّ سَیُصِیبُهُمْ بَعْدِی شِدَّةٌ فَبَكَیْتُ ثُمَّ أَخْبَرَنِی أَنِّی أَوَّلُ أَهْلِهِ لُحُوقاً بِهِ فَضَحِكْت‏. -------------------------------------------------- 📘 مناقب ابن شهر آشوب، ج 3 ص 132 به بعد. سلام الله علیها علیه السلام ♻️در ثواب نشر حدیث سهیم باشید♻️ 🌐📚پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 @hosenih_maghtal http://hosenih2.mihanblog.com
🔹یَومٌ علی صَدرِ المُصطفی وَ یَومٌ علی وَجهِ الثَری... 🔸روزی جایش روی سینه پیامبر بود و روزی هم روی خاک بیان جای گرفت... ✅ @hosenih_maghtal
🔹حدیث... 🔸پیامبر آن چنان عاشق بود که... @hosenih_maghtal
🔹حدیث... 🔸پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله : به راستی حسین علیه السلام مایه حیات دل من است.... @hosenih_maghtal
🔹حدیث... 🔸پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله : خداوند دوست دارد کسی را که حسین علیه السلام را دوست بدارد... @hosenih_maghtal
✅آخرین اذان بلال برای حضرت زهرا(س) 🔷شیخ صدوق رحمه اللَّه در من لا یحضره الفقیه روایت کرده است: وقتی پیغمبر خدا(ص) از دنیا رحلت نمود بلال از گفتن اذان خودداری کرد، و گفت: من بعد از پیامبر خدا(ص) برای احدی اذان نخواهم گفت. 🔶روزی فاطمه زهرا(س) فرمود: دوست دارم صدای اذان موذن پدرم را بشنوم. و چون این سخن به گوش بلال رسید، مشغول گفتن اذان شد. هنگامی که بلال دو مرتبه گفت: اللَّه اکبر، حضرت فاطمه(س) به یاد روزگار پدرش رسول خدا افتاد و نتوانست از گریه خودداری نماید. 🔻و زمانی که بلال گفت: اشهد ان محمّدا رسول اللَّه، فاطمه علیها السّلام صیحه‏ای زد و با صورت خود سقوط و غش کرد!! مردم به بلال گفتند: از گفتن اذان خودداری کن! زیرا فاطمه(س) دختر پیغمبر(ص) رحلت کرد. مردم فکر کردند که فاطمه(س) از دار دنیا رفته است! بلال اذان را تمام نکرده قطع نمود. پس از آنکه فاطمه زهرا(س) به هوش آمد به بلال گفت: اذان را تمام کن. ولی بلال نپذیرفت و به آن حضرت گفت: ای برترین زنان! من از اینکه هر گاه صدای اذان مرا می‏شنوی و این همه ناراحت می‏شوی می‏ترسم. لذا حضرت فاطمه علیها السّلام وی را معاف نمود. 🔶متن عربی:   رُوِیَ اَنَّهُ لَمَّا قُبِضَ النَّبِیُّ ص امْتَنَعَ بِلَالٌ مِنَ الْاَذَانِ قَالَ لَا اُوَذِّنُ لِاَحَدٍ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ إِنَّ فَاطِمَهَ ع قَالَتْ ذَاتَ یَوْمٍ إِنِّی اَشْتَهِی اَنْ‏ اَسْمَعَ صَوْتَ مُوَذِّنِ اَبِی ع بِالْاَذَانِ فَبَلَغَ ذَلِکَ بِلَالًا فَاَخَذَ فِی الْاَذَانِ فَلَمَّا قَالَ اللَّهُ اَکْبَرُ اللَّهُ اَکْبَرُ ذَکَرَتْ اَبَاهَا وَ اَیَّامَهُ فَلَمْ تَتَمَالَکْ مِنَ الْبُکَاءِ فَلَمَّا بَلَغَ إِلَی قَوْلِهِ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ شَهَقَتْ فَاطِمَهُ ع وَ سَقَطَتْ لِوَجْهِهَا وَ غُشِیَ عَلَیْهَا فَقَالَ النَّاسُ لِبِلَالٍ اَمْسِکْ یَا بِلَالُ فَقَدْ فَارَقَتِ ابْنَهُ رَسُولِ اللَّهِ ص الدُّنْیَا وَ ظَنُّوا اَنَّهَا قَدْ مَاتَتْ فَقَطَعَ اَذَانَهُ وَ لَمْ یُتِمَّهُ فَاَفَاقَتْ فَاطِمَهُ ع وَ سَاَلَتْهُ اَنْ یُتِمَّ الْاَذَانَ فَلَمْ یَفْعَلْ وَ قَالَ لَهَا یَا سَیِّدَهَ النِّسْوَانِ إِنِّی اَخْشَی عَلَیْکِ مِمَّا تُنْزِلِینَهُ بِنَفْسِکِ إِذَا سَمِعْتِ صَوْتِی بِالْاَذَانِ فَاَعْفَتْهُ عَنْ ذَلِکَ‏.   📚من لا یحضره الفقیه، ج ۳ ص ۱۳۷- روضه الواعظین، ص ۱۸۱٫ ✅ @hosenih_maghtal
✅گریه و خنده حضرت زهرا(س) در استماع کلام پیامبر(ص) 🔷 عایشه نقل می کند که پیامبر(ص) در بیماری که منجر به وفاتشان گردید فاطمه(س) را خواست و کلامی را به صورت پنهانی به وی فرمود که به واسطه آن فاطمه(س) گریست. سپس دوباره او را خواند و کلام پنهانی دیگری به وی فرمود که این بار فاطمه(س) به واسطه شنیدن آن خندان گردید. از ایشان علت این گریه و خنده را پرسیدم؛ فرمود: 🔻پیامبر(ص) به من خبر وفات خود را داد که مرا گریان کرد 🔻سپس مرا خبر داد که اولین کسی که از خانواده به وی ملحق می شود من هستم که این مرا شاد گرداند. در کتاب ابن شاهین آمده که ام سلمه و عایشه از حضرت زهرا(س) علت گریه و خنده اش را پرسیدند. حضرت فرمود: پیامبر(ص) به من خبر وفات خود و اینکه به فرزندانش سختی و مصیبت می رسد را داد که به واسطه آن گریان شدم. سپس به من فرمود که تو اولین نفر از خانواده ام هستی که به من ملحق می شوی که به واسطه آن خوشحال شدم. ✅ @hosenih_maghtal
✅اولین نفری که به پیامبر ملحق میشود. 🔻شـيـخ طـوسـى بـه سـنـد مـعتبر از ابن عباس روايت كرده است كه چون هنگام وفات حضرت رسـول صلى اللّه عليه وآله وسلّم شد آن قدر گريست كه آب ديده اش بر محاسن مباركش جـارى شـد گـفتند: يا رسول اللّه ! سبب گريه شما چيست ؟ فرمود: گريه مى كنم براى فـرزنـدان خـود وآنچه نسبت به ايشان خواهند كرد بَدانِ امّت من بعد از من ، گويا مى بينم فـاطـمه دختر خود را بر اوستم كرده باشند بعد از من واوندا كند كه يا اَبَتاه ، واَحدى از امـت مـن اورا اعـانـت نـكـنـد؛ چـون فـاطـمـه عـليـهاالسّلام اين سخن را شنيد گريست ، حضرت رسول صلى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه گريه مكن اى دختر من ، فاطمه عليهاالسّلام گفت : گريه نمى كنم براى آنچه بعد از توبا من خواهند كرد وليكن مى گريم از مفارقت تـويـا رسـول اللّه صـلى اللّه عليه وآله وسلّم . حضرت فرمود كه بشارت باد ترا اى دخـتـر مـن كـه زود بـه مـن مـلحـق خـواهـى شـد وتـو اول كـسـى خـواهـى بـود كـه از اهل بيت من به من ملحق مى شود. 📚 کتاب شریف شیخ عباس قمی ✅ @hosenih_maghtal
صلی الله علیه و آله 🔶بعد از پدر بزرگوار خود در دنيا چندان مكث نكرد و پيوسته نـالان و گـريـان بـود، در آن مـدت قليل آن قدر اذيّت و درد كشيد كه خداى داند و اگر كسى تـامـّل كند در آن كلمات كه اميرالمؤمنين عليه السّلام بعد از دفن فاطمه عليهاالسّلام با قـبـر پيغمبر صلى اللّه عليه وآله وسلّم خطاب كرد مى داند كه چه مقدار بوده صدمات آن مظلومه . 🔻 واز آن كلمات است : 😭سـَتُنَبِّئُكَ اِبْنَتُكَ بِتَظافُرِ اُمَّتِكَ عَلى هَضْمِها فَاحْفِهَا السُّؤ الَ وَاسْتَخْبِرْهَا الْحالَ فـَكـَمْ مـِنْ غـَليـلٍ مُعْتَلَجٍ بِصَدْرِه ا لَمْ تَجِدْ اِلى بَثِّهِ سَبيلاً وَسَتَقُولُ وَيْحَكُمُ اللّهُ وَهُوَ خَيْرُ الْحاكِمينَ. ▪️حـاصـل عـبـارت آنـكـه امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـّلام بـا رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه وآله و سـلّم مـى گـويد: و به زودى خبر خواهد داد ترا دختر تـوبـه مـعـاونت ويارى كردن امت تو يكديگر را بر غصب حق من وظلم كردن در حق او، پس احـوال را چه بسيار غمها ودردهاى سوزنده كه در سينه فاطمه عليهاالسّلام بر روى هـم نـشـسـتـه بـود كـه بـه كـسى اظهار نمى توانست كرد و به زودى همه را به شما عرض خواهد كرد وخدا از براى اوحكم خواهد كرد و او بهترين حكم كنندگان است . 📚 کتاب شریف شیخ عباس قمی ✅ @hosenih_maghtal
تو اولین کسی هستی که به من ملحق می شوی! 🔹اولین کسی که به پیامبر پیوست... 🔸 شیخ طوسى در امالى به سندش از عبد اللَّه بن عبّاس روایت كرده: هنگامى كه وفات پیغمبر اسلام صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم نزدیك گردید آن حضرت به قدرى گریست كه محاسن مباركش تر شد. عرض شد: یا رسول اللَّه! چرا گریه می‏كنى؟ فرمود: براى ذرّیّه و فرزندانم و آن ستمهایى كه از جفاكاران امّتم بعد از من به ایشان می‏رسد، میگریم. گویا می‏بینم دخترم فاطمه زهرا بعد از من مظلوم واقع شده، هر چه صدا می‏زند: یا ابتاه! احدى از امّت من به فریاد او نمی‏رسد. وقتى فاطمه این مطلب را شنید، گریان شد. پیغمبر اكرم به وى فرمود: دخترم، گریان مباش! فاطمه گفت: پدر جان! من براى ظلم‏هایى كه بعد از تو خواهم دید گریه نمی‏كنم، بلكه براى فراقت اشك می‏ریزم. پیغمبر فرمود: دخترم، مژده باد تو را! زیرا تو اوّلین كسى هستى كه در میان اهل بیتم به من ملحق خواهد شد. -------------------------------------------------- 📚متن عربی: 🔸عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ لَمَّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللَّهِ ص الْوَفَاةُ بَكَى حَتَّى بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْیَتَهُ فَقِیلَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا یُبْكِیكَ فَقَالَ أَبْكِی لِذُرِّیَّتِی وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی كَأَنِّی بِفَاطِمَةَ بِنْتِی وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِی وَ هِیَ تُنَادِی یَا أَبَتَاهْ فَلَا یُعِینُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِی فَسَمِعَتْ ذَلِكَ فَاطِمَةُ س فَبَكَتْ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا تَبْكِینَ یَا بُنَیَّةِ فَقَالَتْ لَسْتُ أَبْكِی لِمَا یُصْنَعُ بِی مِنْ بَعْدِكَ وَ لَكِنِّی أَبْكِی لِفِرَاقِكَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهَا أَبْشِرِی یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ بِسُرْعَةِ اللَّحَاقِ بِی فَإِنَّكِ أَوَّلُ مَنْ یَلْحَقُ بِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی‏. -------------------------------------------------- 📘 امالى طوسى، ج 1 ص 191- بحار الانوار، ص 28 ص 41 شماره 4- اثبات الهداة، ج 1 ص 572 شماره 217. سلام الله علیها صلی الله علیه و آله ♻️در ثواب نشر حدیث سهیم باشید♻️ 🌐📚پایگاه تخصصی روضه و مقتل اهل بیت علیهم السلام📚🌐 @hosenih_maghtal http://hosenih2.mihanblog.com