eitaa logo
﴿ حسینیهــ دل ﴾
34 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
839 ویدیو
78 فایل
﷽ دنیادنیاحرف دنیادنیاواژه‌هاےژࢪف دنیادنیاجملہ‌وجملہ‌وجملہ‌هم نمےتواندجاےخالۍتورا پرکند... پس ڪےمیایۍآقاجان؟ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ناشناس :)⇩ https://harfeto.timefriend.net/16366125557117 ۞ کپی به شرط دعا برای فرج✔ پلی مستقیم بہ ادمین⇦ @zeyton_11
مشاهده در ایتا
دانلود
. ؟! 🌐تمام طبیعت بر اساس قوانین ریاضی و فیزیک نوشته شده است، و این جریان از آنجا سر در می‌آورد که تمام کائنات به گونه‌ای تمایل دارند همیشه در کمترین سطح انرژی ممکن قرار داشته باشند. 🌕 🌞 🌏 ⭐️ ماه ، خورشید، زمین و ستارگان و کرات دیگر همه به شکل دایر ه هستند. ♻️در کمترین سطح انرژی ممکن قرار گرفتن یعنی اصطکاک کمتر با محیط داشتن .و در ارتباط با محیط، انرژی کمتری هدر دادن. چر🚜خ های وسایل نقلیه و چرخ های ✈️هواپیما به شکل دایره است . و اکثر🍊🍎🍈🍑 میوه ها نیز به شکل دایره یا 🍋🥑🍉بیضی شکل هستند تا انرژی کمتری از خود هدر دهند . ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ @hoseynie_del 🌸࿐🔖̸༊
📿 💖 کردن یعنی: کردن از دستورات خداوند و پرستش خدای مهربون . قرآن خوندن، نماز خواندن، روزه گرفتن ،دعا خوندن و رعایت کردن پیش نامحرم همه خداوند هستند. ❤ در هر روز با پنج‌بار نماز خواندن خدا را می‌پرستیم. ❤ در سال با یک ماه روزه گرفتن خدا را عبادت می‌کنیم . ✅اما عبادتی است که؛ یک زن محجبه در تمام لحظات در حال عبادت و فرمان‌برداری خداوند است. 💫 پس ای دختر محجبه‌ی ایران‌زمین ، قدر خودت را بدان که با رعایت مدام در حال عبادت خداوند هستی .💫 ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ @hoseynie_del 🌸࿐🔖̸༊
🥀 💞: خـــــداوندا..! جرأتِـــــ عبور از‌ را‌ ندارد، من آنهارا در برهنه‌ دَواندم.. در سنگرها خمیده جمع‌ ڪردم‌ وَ‌ در‌ دفاع‌ از دینتـــــ دویدم،‌ جنگیدم،‌ خندیدم‌ وَ‌ گریستم، افتادم‌ وَ‌ بلند‌ شدم... امید‌ دارم آن جنگیدن‌ها‌ وَخزیدن‌ها‌ وَ بهِ‌ حُرمتـــــ آن آنها‌ را‌ ببخشی💔:) ••• •°ما ڪـجای‌ڪـاریـم؟؟ ... -رفاقت‌تا‌شهادتــــــ🥀 ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ @hoseynie_del 🌸࿐🔖̸༊
﴿ حسینیهــ دل ﴾
●|🌻داستان#مسافرگمشده●|🌻 "قسمت پنجم"↯ □چرا از اول این کار را نکردی تا این همه از دوستانت عقب نمانی؟
●|🌻داستان●|🌻 "قسمت ششم"↯ □این بار در صدایش محبّتی بود که به من قوّت دل می‌داد و وحشتم را از برق شمشیری که در دستش بود می‌ریخت. نمی دانم چرا احساس می‌کردم او حرفهایم را باور دارد و نسبت به او نظر خوشایندی داشتم، خصوصاً اینکه حرفهایم را به دقت گوش می‌داد و لحظه به لحظه به من نزدیک تر می‌شد🤗🙃 ■. لذا در جواب گفتم: پس از فرا رسیدن شب از هر سو صدای زوزه جانوران مختلف به گوش می‌رسید، اندک امیدی که برای زنده ماندن داشتم، از دست دادم و با وحشت انتظار لحظه ای را می‌کشیدم که با دندانهای تیز جانوران تکه تکه شوم، خصوصاً که سایه آن‌ها را در زیر نور ماه با چشم می‌دیدم و از برقی که از چشمان برخی از جانوران می‌درخشید، لرزه بر بدنم افتاده بود.😰💔 □ در آن لحظه چه کاری می‌توانستم انجام دهم، جز روی آوردن به درگاه خداوند؟ طپش‌های قلبم با یاد او آرام گرفت، برای اینکه صیادم را در لحظه‌های آخر نبینم و بیشتر شکنجه نشوم، چشمانم را بستم و روی خاک دراز کشیدم و وقتی چشم گشودم که خورشید دامن گشوده بود و نور خود را به عالم خاکی می‌پاشید🌝⚡️ . ■این حرفها را بس کن مرد! چه کسی باور می‌کند که کسی تمام شب و تنهای تنها، در میان جانوران درنده و وحشی تا صبح سر کرده باشد، آن گاه زنده از آنجا بیرون آید😏😒 . □- بس کن احمد! هرگز در مورد کسی این قدر زود قضاوت نکن! یعنی تو حرفهای او را باور می‌کنی؟ تو باور می‌کنی که در این بیابان بی آب و علف چشمه ای وجود داشته باشد؟ تو باور می‌کنی که جانوران گرسنه این کویر از گوشت انسانی بگذرند؟😳 ■گوش کن صادق! این مرد جاسوس است و از طرف دشمنان ما برای خبرچینی آمده است و چون اسیر ما شده است، این داستان‌ها را سرهم می‌کند. 😌😶 ■نگاه غضبناکش را به سوی احمد دوخت و به او گفت: در مورد آن خربزه چه می‌گویی؟ آیا تا امروز چنین خربزه ای را به چشم دیده بودی؟ به خدا سوگند در حرفهای این مرد حکمتی است که من و تو آن را نمی فهمیم، پس بهتر است تمام آن‌ها را بشنویم و بعد به قضاوت بنشینیم🤦‍♀️. سپس رو به من کرد و گفت □: بعد چه شد سیّد که به این سمت آمدی؟😞🌾 ... 📚مسافرگمشده نوشته مسلم پور وهاب ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ @hoseynie_del
🌿 📣شنیدید میگن دوست انتخاب کنید؟! اون هم یه ؟!🥀 ✅انتخاب 🥀 خوبه اما نه اینکه دنبال خوشگلاش بگردیم😳 یا فقط عکس پروفایلمون بشه😔 یا موقع ناراحتی و گرفتاری سراغش بریم.😥 💠یکی از علائم دوستی و دوست داشتن تغییر رفتار و عملکرد است.🤔 ⁉️چقدر از نظر اخلاقی و رفتاری و عبادی شبیه شدی؟! 💯اگر تغییری نداشتی بدون فقط خودت را گول میزنی و اون 🥀 را ناراحت می کنی.😔 ! ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ @hoseynie_del 🌸࿐🔖̸༊
هفته حقوق بشر (به شر) آمریکایی: ۶ تیر= ترور آیت الله خامنه ای، ۷ تیر= ترور شهید بهشتی و ۷۲ یار انقلاب، ۷تیر= بمباران شیمیایی سردشت، ۱۱ تیر=ترور آیت الله صدوقی، ۱۲ تیر= حمله ناو آمریکا به هواپیمای مسافربری ایران.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿 آهنی که برای پل هوایی استفاده می‌شود،🎢 با آهنی که در یک🏚 ساختمان معمولی به کار می‌رود، تفاوت دارد. 🌡 بنابراین بارها آن را آزمایش می‌کنند و یا وقتی می‌خواهند آن را در ✈️هواپیما به کارببرند، باید نقطة ذوب🔥 بالایی داشته باشد و به زودی از بین نرود و مانند فولاد محکم باشد. ✅یاران 🌤امام زمان (عج) در هنگام ظهور، قلب هایشان مانند فولاد، محکم است چرا که می‌خواهند در یک ✈️هواپیمای خیلی بزرگ استفاده شوند. اگر این ✈️هواپیما که همه عالَم در آن وجود دارد، سقوط کند، همه چیز سقوط خواهد کرد؛😰 ✅ بنابراین باید طوری باشند که آسیب نبینند و استحکام خیلی زیادی داشته باشند. 💠امام صادق علیه السلام در وصف یاران 🌤امام زمان (عج) می‌فرمایند: «رجال کأنّ قلوبهم زبر الحدید لا یشوبها شک فی ذات الله أشدّ من الحجر». 💫آنان مردانی هستند که گویا دل هایشان پاره‌های آهن است و از سنگ سخت ترند و هیچ تردیدی در ذات خداوند ندارند.💫(بحارالانوار/ج۵۲/۳۰۸) 📌این یاوران آن قدر با صلابت و استوارند💪 که سختی‌ها و مصیبت ها، در آن خللی ایجاد نمی کند، بلاها و امتحانات، آرامش آن‌ها را به تلاطم نمی افکند و شبهات و سؤالات در آن‌ها هیچ رخنه ای ایجاد نمی کند؛ چراکه آنان از سرچشمة توحید ناب سیرابند و به حضرت حق اعتقاد محکمی دارند. ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ @hoseynie_del 🌸࿐🔖̸༊
❤️ مهدی جان! 🌿🌷 آن چشم کز غبار کوی تو سرمه کند، چشمة نور می‌شود. 🤩 و آن دل که از غم اشتیاق تو لبریز گردد، غرق سرور می‌شود. 💞 بیگانه ای که مهر تو در دلش افتد، آشناست. 👬 و گدایی که بر آستان تو ایستد، برتر از پادشاست💰. خوشا به حال مسافر کویت که بدرقة راهش، دعای توست😍 و خوشا به اقبال آن دلشده ای که به زیر سایه همای توست💫🌱 عاشق واقعی، جز «با محبوب بودن» را آرزو نمی کند و «به غیر او روی نمودن» را نمی خواهد 😞💔 جز بر خاک آستان دوست، سر نمی ساید و جز در هوای وصالش بال و پر نمی گشاید 🌾⚡️ جز غزل اشتیاق، شعری نمی سراید و از درد عشقش درمان نمی خواهد 🌸💔 خدایا! 🍃🍃 توفیق عاشقی آن سرو خرامان و انتظار آن بهار گل افشان را عنایتمان کن؛ 📿🎉 بهاری که سرانجام در پی زمستان سرد انتظار فرا خواهد رسید. «شبی با نسیم سخر خواهد آمد 💫 گل از پرده روزی به در خواهد آمد 🌱 گل باغ نرگس به بستان زهرا 🍂 چو نور حَسَن جلوه گر خواهد آمد ⚡️ چو بوی گل سرخ صبح شکفتن 🌹 شکوفا به باغ نظر خواهد آمد🌱 چو جان مصوّر چو عدل مجسّم 💗 به دفع ستم از سفر خواهد آمد 💐 به سر منزل عشق، آن موج رحمت ز دریای خون و خطر خواهد آمد 😇 چراغ هدایت، فروغ ولایت 🌟 ز ره مهدی منتظر خواهد آمد»✨ ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ @hoseynie_del 🌺🌸
ششم تیر سالروز ترور نافرجام آیت الله خامنه ای آقای ما💚 جسم تو كامل است، ناقص نيست مي‌دهد عطر يك بغل گل ياس دستت اما حكايتي دارد... رَحِمَ اللهُ عَمِي العباس! حضرت ماه💚 @hoseynie_del
💠 🍃🌹 🎤استادمون‌میگفتـــــ. . . گاهے یڪ به نامحرم، یڪ با نامحرم بسیاری از لطفـــــ ها را از انسان مے گیرد...😱 لطفـــــ رسیدن به الهی! لطفـــــ رسیدن به !🥀 لطفـــــ رسیدن به ‹عج›🌤 ✅فقط این را بدانیم 🥀 هرگز اهلِ رابطه با نبودند... 📛 ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ @hoseynie_del 🌸࿐🔖̸༊
﴿ حسینیهــ دل ﴾
●|🌻داستان#مسافرگمشده●|🌻 "قسمت ششم"↯ □این بار در صدایش محبّتی بود که به من قوّت دل می‌داد و وحشتم ر
●|🌻داستان ●|🌻 "قسمت هفتم"↯ □وقتی بیدار شدم و خود را زنده و سالم دیدم، از مهربانی خداوند مدت‌ها گریه کردم و از سویی گرسنگی امانمرا بریده بود و هیچ قدرتی برای رفتن در خود نمی دیدم و اگر هم قدرتی در من بود نمی دانستم که باید به کدام سمت حرکت کنم😓😰 . ■دوباره دست دعا به سوی خداوند برداشتم و از امام هشتم علیه السلام که به عشق زیارت او این همه بلا را به جان خریده بودم، تقاضای کمک کردم.🤲😭 □ناگاه صدای شیهه اسبی به گوشم رسید و سواری از دور نمایان شد. اول خیال کردم که او مرا در هنگامی که از شهر خارج می‌شدم، دیده است و تعقیب‌ام کرده است تا در فرصتی مناسب به من دستبرد بزند و اگر حالا ببیند چیزی به همراه ندارم، از غضب مرا خواهد کشت💔🤦‍♀️ . ■ از این رو بسیار ترسیده بودم؛ امّا نه نیرویی برای مقاومت در خود می‌دیدم و نه پایی برای فرار کردن. 😖🖤 □دوباره خود را به خدا سپردم تا آنکه آن سوار نزد من رسید و با سلامی به تمام آشوب‌های دلم خاتمه داد. 🤗😍 □- دیدی صادق! نگفتم که دروغ می‌گوید، تاکنون چشمه آبی بود و بعد قضیه جانوران، حالا هم قصه سوار. آیا کسی نیست بگوید آخر آن سوار تک و تنها در آن بیابان چکار می‌کرد؟😒☹☹☹ ■با یک خیز، یقه احمد را گرفت و محکم به سوی خود کشید و به او گفت: به خدا اگر یکبار دیگر دهانت را باز کنی با همین شمشیر سر از تنت جدا خواهم کرد.😡🗡 □آن گاه در حالی که او را به عقب هول داد، با تشویش و نگرانی به من گفت: ادامه بده برادر! بگو پس از آن چه اتفاقی افتاد و آن سوار به کدام سمت رفت؟ 😨🤯 ■از اضطراب لحظه به لحظه ای که در آن مرد که صادق خوانده می‌شد، پدید آمد، مبهوت مانده بودم و از خود می‌پرسیدم: چرا این گونه برای شنیدن داستانی که باور کردنش مشکل است، بی تابی می‌کند. امّا جوابی برایش پیدا نمی کردم جز اینکه ادامه سرگذشتم را برایش بازگو کنم:😇 □آری! محبّتی در گفتن سلامش بود که دغدغه درونم را آرام می‌ساخت. جواب سلامش را دادم و خیره به جمالی شدم که مانندش را هرگز ندیده بودم.🤩 ■ با قامتی میانه و سیمایی سبزه گون که چشم قادر به تماشایش نبود و نوری چون خورشید از اطرافش می‌تابید. چنان ملتهب به نظر می‌رسید که جرأت نکردم بیشتر از این منتظرش بگذارم😍❤️ ... 📚مسافرگمشده نوشته مسلم پور وهاب ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ ✍ @hoseynie_del