eitaa logo
♡دختران نظامی ♡
20 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
631 ویدیو
5 فایل
تاسیس 《¹² مرداد ¹⁴⁰¹》 <¹⁶ محرم ¹⁴⁴⁴ > پایان 《انشاءالله شهادت 🙃》 کپی مطالب = باذکرصلوات بلامانع میباشد(حذف لینک کانال ممنوع است.)🦋 حرف های قشنگتون https://harfeto.timefriend.net/1692285129959S تبادل،حمایت،تبلیغات ☝️ آیدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
تنها فایده ای که فامیل برام داشت این بود که وقتی مدرسه دیر میرفتم میگفتم یکیشون مرده !
امروز به مامانم گفتم ناهار چی داریم گفت مروری بر رویداد های هفته !
میترسم بمیرم و آخرش نفهمم این پتو و تشک هایی که مامانم گذاشته تو کمد و نمی‌ذاره هیچ کس بهش دست بزنه کی قراره استفاده بشه...!
مامانا بعد از مهمونی: ببخشید اگه کم و کسری بود😊
صرفا جهت رنگ شناسی پسرا😂:
فقط یک نفر را میشناسم که سنجیده رفتار میکند ؛ خیاطم ، هربار که مرا میبیند از نو اندازه گیری میکند، بقیه به عقاید کهنه خود درباره‌ی من پایبندند ... 📘بشر و فوق بشر 👤جورج برنارد شاو
اگـر‌ڪسے‌ازٺ‌درخواسـت‌ڪمڪ ڪرد،بدون‌قبلش‌،از‌خُـدا‌درخـواست‌ ڪرده‌و‌خُـدا‌آدرس‌تـو‌رو‌بہـش‌داده:)!💚🍃
درسته که ماه محرم و صفر تموم شد اما خوشحال نیستم چون عزاداری از خیلی چیزها حتی از همه اش که بگذریم از ثواب و ... خیلی حال آدمو خوب می‌کنه من هنوز حال و هوای محرم رو دارم . ‌. .
پرسید ناهار چه داریم؟! مادر گفت: باقالی پلو با ماهی با خنده رو کرد به مادرش و گفت: ما امروز این ماهی‌ها را می‌خوریم و یک روزی این ماهی‌ها مارا..! چند وقت بعد در عملیات والفجر۸ درون اروندرود گم شد..!
نه که از محبت شما بی‌خبر باشم نه.. آدم از یک جایی به بعد خودش خجالت میکشه..
پهلوان حسن یزدانی شما قبلا اینجا مدال طلای خودتو گرفتی... برای ما شما همیشه قهرمانید♥️
میشه بری فردا بیای .... مامور سرشماری: سلام مادرجان ميشه لطفا بیای دم در؟ سلام پسرم... بفرما؟ از سرشماری مزاحمت میشم. مادر تو این خونه چند نفرید؟ اگه ميشه برو شناسنامه‌هاتونو بیار که بنویسمشون... مادر آهسته و آروم لایِ در رو بیشتر باز کرد... سر و ته کوچه رو یه نگاهی انداخت... چشماش پراشک شد و گفت: پسرم، قربونت برم، ميشه مارو فردا بنویسی...!!!؟؟؟ مأمور سرشماری، پوزخندی زد و گفت: مادر چرا فردا؟ مگه فردا میخواید بیشتر بشید؟ برو لطفاً شناسنامت‌ رو بیار وقت ندارم. آخه...!!! پسرم 31 سالِ پیش رفته جبهه... هنوز برنگشته... شاید فردا برگرده...!!! بشیم دو نفر...!!! میشه فردا بیای؟؟؟ توروخدا...!!! مأمور سرشماری سرش‌رو انداخت پایین و رفت... مغازه دار ميگفت: الان 29 ساله هر وقت از خونه میره بیرون، کلیدِ خونش‌رو میده به من و میگه: آقا مرتضی...!!! اگه پسرم اومد، کلیدرو بده بهش بره تو... چایی هم سرِ سماور حاضره... آخه خستس باید استراحت کنه... ‍‍شهدا شرمنده ایم..... ✘ شهدا... شرمنده ایم...