eitaa logo
حُسینیه‌دل
304 دنبال‌کننده
500 عکس
241 ویدیو
0 فایل
ما با کدام سجده شُکر کنیم که افتاده دستِ تو کار و بار ما . . " . . - کپی ؟ فعلا فقط فورواد
مشاهده در ایتا
دانلود
بازبایدسرکنم‌باخاطراتِ‌ اربعین(:💔
خداکنه‌بیوفته‌بازنگام‌به‌حرم . . امام‌رضامددکنه‌بیام‌به‌حرم ، بِدم‌توبین‌الحرمین‌سلام‌به‌حرم (:🚶🏻‍♂
حُسینیه‌دل
#پارت5 بااون حال خراب که نمیشد برم خونه راهمو کج کردم به سمت حرم معمولا اینجور وقتا که دربه‌درمو ج
. چند روزی گذشت ازون ماجرا ولی همچنان بی خبری بود که کلافم میکرد فقط کافی بود گوشیم زنگ بخوره به هزار امید میرفتم سمتش به امیدِ اینکه از اداره باشه و بگن چندنفر انصراف دادن و من جایگزین شدم ولی هر روز ناامید تر از دیروز . . تو این چند روز ، روزی نبود که رفیقم زنگ نزنه و خبر بگیره هیچ وقت حرفای امید دهندشو یادم نمیره : + ببین اینطوری نکن خودتو هااا ناامیدی بدترین گناهِ خودت میدونی + من مطمئنم باهم راهی میشیم اصلا بهم وحی شده خودت که تو این یه سال منو شناختی آدمی نیستم که الکی حرفی رو بزنم + راستی مداحی آماده کردی اونجا بخونی؟ من چندتا آماده کردم حالا باهم هماهنگ میشیم برات بخونم ببین خوبه که تو موکبا بخونیم درجواب ِ همه حرفاش فقط یه چیز میگفتم: تو خودت رفتنت درست شده نگرانی نداری ، منم که مثل اسپند رو آتیشم .. فقط کافی بود بهش پیام بدم امروزم هیچ خبری نشده به یه ساعت نمیکشید که زنگم میزد و میگفت کجایی ؟ حاضرشو بریم حرم میگن آدمارو تو سفرمیشناسن ، ولی من رفیقمو قبل سفرشناختم:)) اون روزم بهش پیام دادم مثل هرروز : - نمدونی دیشب چ خوابی دیدم .. خواب دیدم باهم راهی شدیم ، تو خواب دیدم بین‌الحرمینم(https://eitaa.com/hosseinie_128/1292) + ببین این یه نشونه اس ، اصلا حاضرشو بریم حرم آروم بشی طی ِ دوهفته هر روز صبح اول میرفتیم اداره خبر میگرفتیم و بعدش با بغض و ناامیدی میرفتیم حرم بعضی وقتا که دقت میکردم میدیدم رفیقمم بیشتر از من ناراحت نبوده باشه کمتراز منم نبود ، انگار کاراونم گیربود مامانم همیشه میگفت : عجب رفیقی داری هر روز از کارش میگذره پابه‌پات‌ میاد ، حیفِ ولش نکن کم پیدامیشه ازین رفیقا .. بعداز یه هفته یه روز صبح گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود - الوو ؟ + . . . ؟ - بله بفرمائید خودم هستم + لطفا هرچه سریعتر پاسپورت و کارت ملی‌تون رو بیارید اداره ، برای کاروان اربعین زبونم بند اومده بود انگار خواب میدیدم - مطمئنید ؟ اخه من نفر چهارم توی لیست ذخیره ها بودم ، چطور ممکنِ درعرض یه هفته ۳ نفر انصراف بدن ؟؟ + شده دیگه ، اگه ناراحتی به نفر بعدی زنگ بزنم - نههه نههه الان میارم مدارک رو + خب حالا عجله نکن امروز که دیره الان ساعت ۹:۳۰ ، توی پرونده بسیجت نگاه کردم از خونتون تا اینجا تقریبا یه ساعتی راه ِ تابیای همون ۱۱ اینا میشه ، فرداساعتای ۸ بیار مدارک رو که پرونده اربعین رو میخوایم ببندیم - بله چشم حتما ، خداخیرتون بده + یادم نرفته چقد تواین هفته هرروز میومدی و خبرمیگرفتی ببخش اگه ناامیدی بهت میدادم اخه برای خودمم عجیب بود و غیر ممکن که ۳نفر درعرض چند روز انصراف بدن - شماهم حلال کنید من مزاحمتون میشدم کارِ دیگه ای از دستم برنمیومد . . . ².
- بسمِ‌ربِ‌پاسپورت‌های‌خاک‌خورده..!'
باب‌‌ُالحسین‌قسمت‌آنان‌که‌رفته‌اند . . باب‌ُ‌الرضاقرارزیارت‌نرفته‌ها💔! میگویم‌اززبانِ‌زیارت‌نرفته‌ها ؛ بالاگرفته‌‌کارِ‌زیارت‌نرفته‌ها:))
حُسینیه‌دل
#پارت6. چند روزی گذشت ازون ماجرا ولی همچنان بی خبری بود که کلافم میکرد فقط کافی بود گوشیم زنگ بخوره
. - الوووو سلاام کجااییی؟ + جان ؟ سلام چی شده؟ مسجدم ، برای بچه ها کلاس گذاشتم - بهه خداقوت ، پس بعدا حرف میزنم برو الان سرکلاسی + عه بگو دیگه - میگم که بچه های بسیج که قرارِبیان خونتون برای خداحافظی منم همونجا حلالیت بطلبم ازشون یا بگم بیان خونه خودمون؟ + یعنی چی - یعنی بنده هم راهی شدم + واااای راست میگی - خلاصه که چ سعادتی نصیب شما شده بنده همسفرتون شدم + میترکونیم برا امام حسین دوتایی ، برنامت چیه الان ؟ - والله میخواستم برم حرم + عهه خب بیا مسجد کلاس بچه ها تموم شه دوتایی بریم - الان خدمتتون میرسم استااااااد یهو یادم از پدر و مادرم اومد .. باچ رویی بهشون بگم برای بار دوم میخوام برم کربلا زنگ مادرم که بیرون بودن زدم و جریان رو گفتم براشون + خیلی برات خوشحالم عزیزدل مامان انگار خودم دارم میرم ، ولی باید قول بدی بهم که مراقب خودت باشی مثل دفعه قبل - چشم مامان جان نگران نباشید ، میگم که من میخوام برم بیرون کاری ندارید؟ + نه راحت باش فقط کجا ؟ - میرم دنبال رفیقم که بریم حرم + برو که امام رضا مثل دفعه قبل هواتو داشت بعد از اذان مغرب ، ساعتای ۹ بود که برگشتیم (https://eitaa.com/hosseinie_128/1506) تو اتوبوس متوجه بنده خدایی شدم که با لهجه عربی با بچشون صحبت میکردن بنده هم با لهجه عرب تمومِ اعتماد به نفسم رو جمع کردم و گفتم : - اهلاوسهلا‌الی‌ایران(خوش‌اومدیدبه‌ایران) رفیقمم جَو گرفتش بلافاصله بعد از حرف من دست و پاشکسته به بنده خدافهموند که اهل کجای عراقید ؟ دیدم بنده خدا مث پوکر نیگا میکنه بهمون(😐) + ما از خوزستان اومدیم ، ایرانیم ضایع شدن بنده همانا و پاره شدن رفیقمم همانا کم مونده بود کف اتوبوس بیوفته بعداز چند دقیقه خنده روبه بنده خدا گفتم: - عذرخواهم فکرکردیم که عراقی هستید جسارت نباشه که میخندیدیم . . . ².
- بسمِ‌ربِ‌پاسپورت‌های‌خاک‌خورده..!'
حُسینیه‌دل
#پارت7. - الوووو سلاام کجااییی؟ + جان ؟ سلام چی شده؟ مسجدم ، برای بچه ها کلاس گذاشتم - بهه خداقوت ،
اون چند روز روهوا بودم ادم هرچی از معشوقش محبت بیشتر ببینه بیشتر بهش مبتلا میشه و زیر دینش میره امام حسین یباردیگه برام خاطره خوب ساخت ، منی که اسم ذخیرنوشتن میومد یادِ جاموندنم از راهیان میوفتادم و حال خرابم از جاموندنم طوری شده بودکه دیگه دوست دارم براهرکاری هعی برام تو لیست ذخیره ها و امام حسین جُدام کنه ! حرم رفتنمون بارفیقم بعد حل شدن مشکلمم قطع نشد انگار واجب شده بود هرروز بریم .. چند روز مونده بود به حرکت از حرم اومدم خونه + سلاااامم بر اهل‌خانه ، کربلایی‌تون برگشت یهو سرجام خشک شدم .. صدای گزارش‌گر پیچید تو گوشم : + مرز عراق بسته شد زائرین فعلا دست نگهدارند تنها کاری که کردم زنگ رفیقم زدم - چییی میگههه اینن ؟ + اره خودمم دارم میبینم ولی .. ولی نگران نباش درست میشه (صدای نگرانش و حال خرابش بیشتر بهمم ریخت) - ببین اگه بعد این همه دردسر که کشیدیم نشد بریم چی؟ بخدا درد داره دق میکنم - مامان جان دعام میکنی راهی‌شم دیگه ؟ + معلومه که اره بیشتراز خودم برای تو دعامیکنم راهی‌شی بااینکه تا بری و برگردی میمیرم و زنده میشم مثل دفعه قبل ولی نمیدونم چرا دعات میکنم - اخ اخ شرمنده نکنین خلاصه که کار به مو رسید و پاره نشد .. رسیدشبی که فرداش عازم بودم اونشب نمیدونم مادرم نگران ِمن بود یا نگران برادرم که اونم حرکتش فردا بود + ببین این آجیلارو این زیپ اینجا میزارم تو راه تا مرز با دوستت بخورین آب لیمو هم گذاشتم برات اگه یه‌وقت ترشی چیزی کردی ، اخ اخ عرق‌نعنا یادم رفت بلندشم برم بیارم - نمیخواد بشین قربونت برم وقت زیاده + . . . - عهه عهه حرف دفعه قبل دم رفتنم رو یادتون نیست؟ گفتم گریه پشت سر مسافرخوب نیس نرم یکاریم بشه بعد بگید امام حسین جوونم پر پر شد + . . . - عاااا حالا شد بخند ، میگم که چیزه + جان بگو - ببخشید که ایندفعه هم بدون شمامیرم اخه میدونید تو این . . . + اره میدونم ، تواین راه باید همچی رو ول کرد و رفت سمتش پدرومادرم جزو اون همچیزن نگابه گریه های من نکن یک ذره هم نگرانت نیستم چون سپردمت به صاحب حرم این اشکامم بخاطر دلتنگی‌توعه - عهه مطمئنید دلتون برا . . تنگ نمیشه؟ + حسووووود منکه ساک اون تفلی رو نبستم اومد سراغ تو - گفتم که قربونت برم خودم ظهر بستم + اره ولی میخواستم خیالم جمع بشه بعدشم زائرکربلاکه نشدم لاقل کوله زائر کربلارو ببندم ².
آقادمت‌گرم‌خاطرات‌ِکربلات‌شد دلیل‌ِاشکای‌پنهون‌ِشبونم(:💔
- بسمِ‌ربِ‌پاسپورت‌های‌خاک‌خورده..!'