eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.4هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
315 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
یک نفر از بچه‌ها هم سمت آغوشش نرفت بچه‌ها هر وقت می‌دیدند ... مادر درد داشت شاعر: •┈┈••✾••┈┈• کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
ظاهراً تشییع یک پیکر ولی باطناً تشییع زهرا و علی شاعر: استاد @dobeity_robaey
به زینب تو فقط سرسلامتی حَسنت گفت مدینه بعدِ تو یک مجلسِ زنانه ندارد شاعر: @dobeity_robaey
خرمای نخلستان من ، خرمای ختمت شد همسایه‌ها خوردند و خندیدند و رفتند... •┈┈••✾••┈┈• کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم یک ختم باشکوه بگیرم برای تو شاعر: •┈┈••✾••┈┈• کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
بر جان خویش نیمه‌ی شب چیده‌ام لحد حالا سر مزار خودم گریه می‌کنم شاعر: •┈┈••✾••┈┈• کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
پس‌از تو آنچه سپید است، گیسوی حسن است پس از تو آنچه سیاه است، روزگار علی‌ست شاعر: •┈┈••✾••┈┈• کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
🔸زیارت مدینه🔸 چشم سر را بستم و با پایِ دل وارد شدم سر به زیر انداختم، گریان، خجل؛ وارد شدم پای من لرزان و آشوب است قلبِ مضطرم میروم گریان به سمتِ قتلگاهِ مادرم داغ سنگینی به مغزِ استخوانم میرود دم به دم، با هر قدم انگار جانم میرود میشوم نزدیک و میسوزم از آهی سینه سوز از تمام کوچه بویِ دود می آید هنوز لعنتِ دائم بر آنکه آتشی افروخته یک درِ چوبی که قلبش مثل قلبم سوخته می نشینم رویِ خاک و بوسه بر در میزنم بوسه ها با چشم گریان تا به محشر میزنم در کنارم آسمان؛ بد بیقراری میکند عرش ِ حق انگار دارد سوگواری میکند نیست زهرا(س) و عزادار است آخر بیتِ وحی با به إذن الله وارد میشوم در بیتِ وحی دیدنِ این صحنه حالم را کشانده در جنون میخورَد چشمَم به دیواری که دارد ردّ خون این طرف در اشکهایم آهِ فوق‌العاده است آن طرف یک میخِ کج روی زمین افتاده است سوت و کور است و همین غربت، غم ِ حیدر شده یک نفر با خود نگفت این خانه بی مادر شده یک نفر حتی نیامد! ای امان از ذاتِ بد یک زنِ همسایه حتی بوسه بر زینب(س) نزد یاد مادر اشک میریزد حسینِ(ع) بی کفن میگذارد هر زمان سر را به زانویِ حسن(ع) نیست زهرا(س) پایِ سفره! غم نشسته روبرو میخورَد نان را علی(ع) هر وعده با بغضِ گلو فضه فهمید و شبی با گریه و با احتیاط آمد و دستاس را برداشت از کنج حیاط یادش آمد پشتِ در زهرایِ أطهر(س) داشت درد چادرِ خاکیِ زهرا(س) فضه را بیچاره کرد اشکهایم را بر آن آهسته نم نم میکشم ذره ذره خاکِ چادر را به چشمَم میکشم می نشینم گوشه ای تا نیمه شب عابر شوَم با علی(ع) و کودکانِ خسته اش زائر شوَم سر به زانو دارم و گسترده شد تا نورِ ماه آمدند و با نگاهی خیس افتادند راه پیر شد! افتاد حیدر یادِ بازوی کبود رد شدن از خاطراتِ دربِ خانه سخت بود چهرهٔ نحس ِ فلانی یادش آمد با محن ضجه زد در آستینش در خم ِ کوچه حسن(ع) یادش آمد بسته شد با خشم، راهِ چاره ها شد فدک غصب و زمین میریخت کاغذ-پاره ها میرود انگار دارد از سرم هوش و حواس بر مشامم میرسد هر لحظه عطرِ نابِ یاس کهکشان افتاده بر این خاک و می بندد دخیل رویِ قبرِ مادرم پهن است بالِ جبرئیل آه از دستانِ لرزانِ أمیرِ عالمین پاک میکرد اشکهایِ سردِ زینب(س) را حسین(ع) میزند بر سینه و سر عالم ِ دور و برم مجتبی(ع) با گریه میگوید سلام ای مادرم گفت مادر رفتی و صبر از دلِ من برده ای کاش می مُردم! نمی دیدم که سیلی خورده ای آنچنان زد مردکِ لقمه حرام ِ ناخلف راهِ خانه این طرف بود و تو رفتی آن طرف قبر مادر را به اشکِ چشم خود مرطوب کرد درد دل های حسن(ع) حال مرا آشوب کرد من هم از این روضهٔ مکشوفه هق هق میکنم دارم از این غربتِ و مظلومیت دق میکنم میگذارم صورتم را بر مزارش با سلام قلبم از جا کنده خواهد شد از این داغِ مدام داغ کوچه، داغ آتش، داغ بستر، کم نبود؟! داغِ قبرِ بی نشان هم کرد در قلبم ورود این جهانِ بی مروت داد خیلی زحمتش میکشم شالِ عزایم را به روی تربتش خوب میداند که یک حاجت به دل دارم فقط تا که فرزندش بیاید؛ اشک می بارم فقط کاش زنده باشم و در صبحِ روزِ انتقام یاعلی(ع)گویان بیایم پابه پایِ آن امام میرسد با ذوالفقارش میزند فوراً علَم حضرتِ مادر بزودی میشود صاحب حرم مینشینم یک شب جمعه به صحنِ فاطمه(س) میکشد آتش به جانم سوزِ لحنِ فاطمه(س) باز هم ذکرِ «بنیّ» میرسد بر گوش دل میگذارد این نوا هر لحظه غم بر دوش دل میرود با اشکِ چشمانش کنارِ قتلگاه چکمهٔ خولی(لع) سیاه و میرود چشمش سیاه سیدالمظلوم بود و ناسزا و حرفِ بد میخورَد بر صورت و بازو و پهلویش لگد پیکرش دیگر برای تیرِ تازه جا نداشت تشنه بود و زخم ها خورد و حسینش(ع) نا نداشت ضجه میزد مادرانه، عمقِ جانش سوخته پاره شد پیراهنی که خود برایش دوخته نیست محض بوسه اش یک جای سالم در بدن با تنی عریان حسینش(ع) ماند آخر بی کفن کربلا ای کربلا ای کربلا ای کربلا با غم ِ فرزندِ زهرا(س) میکشی آخر مرا! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در کنار ضریح شش‌گوشه‌ی سیدالشهداء (ع)، نائب‌الزیاره و دعاگوی همه زائرین محترم حسینیه هستیم.
شرّ شروع فتنه ها را خطّ پایانیم قدر وجود امنیت را خوب می دانیم این خیمه صاحب دارد این خانه بهشت ماست سایه نشین لطف خورشید خراسانیم روز نُه دی سیلی محکم به دشمن بود ما برق شمشیر خدا بر فرق شیطانیم ما اهل کوفه نیستیم ، عشق علی داریم هیهات اگر یک لحظه از او رو بگردانیم زخم اُحُد ، یا نهروان ، یا شورش صفّین از فتنه آگاهیم چون تاریخ می خوانیم حتی اگر باشیم در شعب ابی طالب تحریم هم باشیم ، ما لبریز ایمانیم نور ولایت عامل وحدت شده ما را پروانه هایی گرد این شمع شبستانیم فرمود : در راه خدا ثابت قدم باشید ما پیرو اندیشه ی پیر جمارانیم ما روز اول با علی قالوا بلی گفتیم گفتیم که تا روز آخر با تو می مانیم اهل جهادیم و به رنگ لاله ی سرخیم با حاج قاسم جانفدای عشق ایرانیم آرام اگر که کودکان شهر می خوابند مدیون بیداری چشمان شهیدانیم امروز هر کس بی بصیرت بود بازنده ست پیروز این جنگیم وقتی مرد میدانیم از نسل سلمانیم یعنی فاطمی هستیم در جنگ ِ با کفّار ، با هر نامسلمانیم از یاد ما هرگز نخواهد رفت آن کوچه این روزها با ذکر یا زهرا پریشانیم زهرای مرضیه میان آن در و دیوار از داغ مادر چند قرنی هست گریانیم مهدی زهرا می رسد اسلام پیروز است ما انتقام فاطمه از کُفر بستانیم ما حیدری هستیم عشق کربلا داریم مامور بر صبریم یاران حسن جانیم وقتی میان روضه خوانی ابر دلتنگیم با نام محزون حسین انگار بارانیم گودال افتاده ولی پرچم نیفتاده باید به پای شاه بی سر ، سر بیفشانیم ما جبهه های عشق را با چشم خود دیدیم جامانده ایم از وصل یاران ، غرق هجرانیم امّیدواریم از تبار فاطمی باشیم سربازهای فاطمه مشتاق فرمانیم ما هر چه داریم از دعای آخر زهراست ایرانم ، ایران عزیزم کشور زهراست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خبر هجر تو از ماذنه تا می آید بوی اشک است که از سجده ی ما می‌آید چِقَدَر آه کشیدی..،نشنیدیم تو را... اشک بر گونه ی این ناشنوا می آید تا که پروانه پرش سوخت به عاشق فهماند وصل دلبر فقط از راه فنا می‌آید مدعی نیست کسی که به تکامل برسد فقط از شیشه‌ی کم آب صدا می‌آید خوش‌به‌حالم که فقط ظرف مرا می‌شکند میل لیلی‌ست اگر گاه بلا می‌آید نه به چلّه ست نه صحرا..،اگر عاشق باشیم یار ، خود ، سرزده تا خانه‌ی ما می‌آید یا اَبانا! فقط این‌بار بغل کن ما را وا کن آغوش خودت را که گدا می آید در دل سختی و غم ذکر نجاتم زهراست حال من با دم یا فاطمه جا می آید جان پهلوی به مسمار گرفته..،برگرد... به سر شیعه از این داغ چه‌ها می آید ▪️ ▪️ بعد از آن ضربه‌ی سنگین لگد..،آه..،چه شد؟!... پشت در جای علی،فضه چرا می آید شاعران: و © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🔸أینَ المُنتَقِم🔸 امروز دلتنگم، نمی‌دانم چرا! شاید... این عمر با من راه می‌آید؟ نمی‌آید؟ اصلاً چقدر از راه مانده؟ من کجا هستم؟ کی اختیار لحظه‌هایم رفت از دستم؟ دلخوش به رفتن بودم اما راه گم کردم این راه روشن را چه شد ناگاه گم کردم حتی چراغ روشنی هم این طرف‌ها نیست در ازدحام ابرها، خورشید پیدا نیست فانوس دل، می‌خواهد ای خورشید، نور از تو خیری ندارد باقی این عمر دور از تو این نامه را با خود نسیم آورده، می‌خوانی؟ از عاشقی در راه مانده، او که می‌دانی عمری‌ست از تو بی‌خبر ماندم، خبر داری! مولا! خبر از حال قلب محتضر داری! می‌ترسم از این روزهای غربت دنیا می‌ترسم از دیروز، از امروز، از فردا این لحظه‌ها بی یاد تو دلگیر و دلتنگ‌اند این نغمه‌ها بی عطر نام تو بدآهنگ‌اند این روزها شاید تو دلتنگی که این‌گونه یک‌باره دیگرگون شده دنیای وارونه من خوب می‌دانم تو دلگیری از این دنیا دلگیری از روز و شب ما بی‌تفاوت‌ها بی‌تو تمام عمر ما غرق تماشاییم بار گرانی بر زمین... ما گرم حاشاییم دلگیری از بی‌رنگی این شادی و غم‌ها دلگیری از دنیای تکراری آدم‌ها هر صبح جمعه آمد و ما خواب می‌دیدیم دریای عشقت بود و... ما مرداب می‌دیدیم یک شب بیا بیدار کن ما را که برخیزیم از عشق خود سرشار کن ما را که برخیزیم «اَینَ استقرّت»... دل هواخواه نگاه توست! مولا کدامین جاده امشب سر به راه توست؟ ای کاش با یاد تو امشب همسفر بودم از روضۀ پنهانی تو با خبر بودم شاید که داری سر به روی تربت مادر ای روضه‌خوان کوچه‌های غربت مادر شاید رسیدی کربلا دیشب، شب جمعه آه از شب بی‌تابی زینب، شب جمعه شب‌های جمعه کربلا غوغاست، عاشوراست شور حسینی در جهان برپاست، عاشوراست در جان عالم محشری کرده به‌پا! او کیست؟ اصلاً شب جمعه، شب آرام ماندن نیست ما هم شب جمعه عزیز از دست دادیم، آه آه از شبی که رفت ماه ما به قربانگاه در جان ما آتشفشان داغ او زنده‌ست این داغ، این آتشفشان، هر شب گدازنده‌ست در هر رگ ما شور خون‌خواهی‌ به جوش آمد هنگام فریاد آمد و وقت خروش آمد آن انتقام سخت نزدیک است می‌دانیم با ذکر اَین المنتقم، ما مرد میدانیم او با سپاهی از شهیدان می‌رسد آری دارد سپاه او چه سردار و علمداری فردا که آفاق جهان یک‌دست بارانی‌ست آری علم دست سلیمانی‌ست! زیبا نیست؟ این رجعت عشق است، این عهد شهیدان است بیرق به دست حاج قاسم... بین میدان است شوق شهادت داشت، عمری بندگی می‌کرد یک عمر مانند شهیدان زندگی می‌کرد در خاطر یاران همیشه عین باران بود بر خصم توفنده چو دریایی خروشان بود دلتنگ بود و با یتیمان گریه سر می‌داد آغوش گرمش بوی آغوش پدر می‌داد باران شده وقت دفاع از هر ستم‌دیده مثل اسیری دم‌به‌دم بر خویش لرزیده «للظالمِ خصماً و للمظلومِ عونا» بود او عطر مولا داشت، خاک پای مولا بود او مرد میدان بود آری مرد میدان‌ها جا داشت در دل‌های سوری‌ها و افغان‌ها لبنان و سامرا، یمن، غزّه، گواه من خورشید شب‌های غریبان بود ماه من او از تمام ما یقیناً ندبه‌خوان‌تر بود یابن‌الحسن‌هایش ولی در بین سنگر بود او سالیانی صبح جمعه منتظر مانده در خط حمله، ندبه خوانده، اشک فرمانده او «لَيْتَ شِعْرِي» گفته با مولای خود اما در خط حمله در بیابان‌های سامرا «اَینَ استقرّت»... دل هواخواه نگاه توست! مولا کدامین جاده امشب سر به راه توست؟ دل‌ها اسیر سوز و سرمای زمستان است دنیای ما محتاج لبخند بهاران است گرمای دستان تو را کم دارد این شب‌ها لبخند زیبای تو را می‌خواهد این دنیا می‌آیی از فصل گل و لبخند می‌دانم در روزهای آخر اسفند... می‌دانم با تو بهار رفته، از تبعید می‌آید می‌آیی و آن روز با تو عید می‌آید شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هرکسی که خویشتن را مستمندش میکند گر زمین خورده ست آقایم بلندش میکند تلخ کامی های دنیا را چو قندش میکند از جهان آزاد و بر این خانه بندش میکند خوشبحال آنکه جزء سائلان این در است خوشبحال آنکه از این سفره برکت میبرد بُخل هم از این کرمخانه سخاوت میبرد هرکسی که آمده از سفره راحت میبرد شاه اینجا هدیه ها را سوی رعیت میبرد این سخاوتمندی از ارثیه های مادر است بد به حال آنکه در قلبش محبت نیست نیست بین او با صاحبِ خانه رفاقت نیست نیست کار دنیا راحت و عقبا که راحت نیست نیست با حسین بن علی ترس از قیامت نیست نیست صبح محشر کار دست بچه های حیدر است هرکه پرسد اعتبارت را، بگو داده حسین خوشبحال آنکه عشقش را به او داده حسین خوب و بد درهم خریده آبرو داده حسین جان به قربانش که فرصت به عدو داده حسین گر نباشد او خدا،قطعا خدا را مظهر است یک شب جمعه شد و قلب همه دنیا گرفت هر ملک یک گوشه از شش گوشه اش مأوا گرفت روضه با حال عجیبی در حریمش پا گرفت قلب عالم سوخت تا این نغمه را زهرا گرفت اهل عالم این حسین من غریب مادر است خواهرش از روی تل شاه شهیدان را که دید ناله های آب آب شاه عطشان را که دید رد نعل اسب‌ها بر جسم عریان را که دید چکمه های شمر بر آن جسم بی جان را که دید گفت شرمت باد که او زینت پیغمبر است آسمان نیلی شد و مهتاب میریزد زمین مثل تسبیحی که در محراب میریزد زمین آیه آیه پیکر ارباب میریزد زمین نانجیبی پیش چشمش آب میریزد زمین طعنه و زخم زبان از زخم پیکر بدتر است یکنفر عمامه،یک تن پیروهن را میکشید آن طرف تر یک نفر خلخال زن را میکشید یک نفر با زورِ نیزه هی بدن را میکشید نانجیبی گیسوی ارباب من را میکشید این وسط هم ساربان در فکر یک انگشتر است پاره پاره پیکر بی جان به روی خاک ریخت آیه آیه سوره ی قرآن به روی خاک ریخت کفر زد با خنجر و ایمان به روی خاک ریخت هی سنان زد با سنان دندان به روی خاک ریخت شاه زیر نیزه ها چشمش به سمت خواهر است وای ده تا اسب حالا وارد گودال شد با چهل تا نعل جسم پور حیدر چال شد وای زینب وقت غارت کردن اموال شد زینبش بر سرزنان بالای تل بی حال شد روضه خوان بس کن که قلب مادر او مضطر است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
لطفاً به احترام مادر سادات (س)، حق روضه ادا شود... شرم از شیون و از گریه ی ما کن بس کن پشت و رویش نکن اینقدر حیا کن بس کن با وضو مادر ما شانه به مویش میزد موی ِسلطان مرا شمر رها کن بس کن ذبح کردن به خدا حکم و شرایط دارد اینقَدَر ضربه نزن زود جدا کن بس کن شمر فریاد نکش دخترکش میترسد حرمله را کمی آرام صدا کن بس کن خون ِدر شیشه ی او را که ملائک بردند لااقل رحم به این رخت و عبا کن بس کن تو خودت نامه نوشتی که بیا کوفه حسین پس به عهد و قسم خویش وفا کن بس کن کشتن او به خدا حربه نمیخواهد که به زمین خورده دگر ضربه نمیخواهد که شعر از گروه © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مگذار از دستِ علی پرچم بیفتد نهضت، مبادا دستِ نامحرم بیفتد آن روز، باید ما جماعت مرده باشیم کز دیده‌ی سیدعلی، شبنم بیفتد این مملکت ویرانه می‌گردد، مبادا چشمِ اجانب بر وطن، یکدم بیفتد ای عشق! از ما سر طلب کن، تا ببینی در مقدمت، سرها که پشتِ هم بیفتد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سخت است پایان شب هجران نباشی پایان رنج کهنه ی انسان نباشی ای یوسف گمگشته‌ی این شهر تا کِی مردم بیایند و تو در کنعان نباشی ؟! ما را به خیر تو امیدی هست بسیار شرّ می شود خیری که تو در آن نباشی نوح از نفَس می افتد و گم می کند راه طوفان که راه افتاد ، کشتیبان نباشی حبس ابَد خواهیم خورد آقا ، اگر که راه نجات ما از این زندان نباشی خورشید نا‌پیدای پشت ابر غیبت ای کاش می شد این‌همه پنهان نباشی تنهایی ام را با تو قسمت کردم و بس ! چیزی ندارم که تو در جریان نباشی یادش بخیر آن ندبه ی کافی که می گفت تا کی دوای درد بی درمان نباشی ؟! می گفت این خانه عزیزم خانه ی توست حیف است در مهدیّه ی تهران نباشی اصلاً غلط گفتم تو هستی ، کور ماییم امکان ندارد گوشه ای مهمان نباشی امکان ندارد روضه ی زهرا بخوانند تو گرم ذکر آه مادرجان نباشی حیّ علی خیرالعمَل می خواند ، زهرا در هر نمازش العَجل می خواند ، زهرا شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حاج قاسم رفت اما داستانی مانده است حاج قاسم رفت و راه بی‌کرانی مانده است در تنور سینه‌ها آتش‌فشانی مانده است مکتبش را دوستان و دشمنانی مانده است حاج قاسم رفت اما امتحانی مانده است تازگی‌ها هرطرف رو می‌کنی روز خداست مالک اشتر زمین افتادنش هم ماجراست حاج قاسم راز و رمز فتح خرّمشهرهاست با علی همراه شو، میزان علی مرتضاست غیرت صفّینیان را نهروانی مانده است ای خمینی‌باوران! دنیا جمارانی شده‌ست ای مسلمان! وقت تجدید مسلمانی شده‌ست شهر را یک‌روز می‌بینی چراغانی شده‌ست کربلا تا قدس لبریز سلیمانی شده‌ست منتظر باش اتفاق ناگهانی مانده است نور پنهان، ماه پشت ابرها، ظلمت زیاد دشمنی بسیار و فتنه بی‌حد و بدعت زیاد بزدل و کج‌فهم و سازش‌کار و بی‌غیرت زیاد کوفیان! ما اهل ذلت نیستیم! عزّت زیاد! در دل ما قاب عکس پهلوانی مانده است حاج قاسم کربلایی بود و سرتاپا حسین خوش به حال آن‌که تا آخر بماند با حسین لِلذینَ آمَنوا فی هذهِ الدنیا... حسین هرکه عزم کربلا دارد بگوید «یا حسین» بار سنگینی به دوش کاروانی مانده است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تقدیم به به واژه‌ای نکشیده‌ست منّت از جوهر خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور کنون مُرکّب من جوهر است و جوهر نیست به جوش آمده خونم چکیده بر دفتر به جوش آمده خونم که اینچنین قلمم دوباره پر شده از حرف‌های دردآور دوباره قصۀ تاریخ می‌شود تکرار دوباره قصۀ احزاب، باز هم خیبر دوباره آمده‌اند آن قبیلۀ وحشی که می‌درید جگر از عموی پیغمبر عصای کینه برآورده باز ابوسفیان دوباره کوفته بر قبر حمزه و جعفر به هوش باش مبادا که سحرمان بکنند عجوزه‌هایِ هوس، مُطربانِ خُنیاگر مباد این‌که بیاید از آن سر دنیا به قصد مصلحت دینِ مصطفی، کافر چنان مکن که کسان را خیال بردارد که باز هم شده این خانه بی در و پیکر به این خیال که مِرصاد تیر آخر بود مباد این‌که بخوابیم گوشۀ سنگر زمان زمانۀ بی دردی است، می‌بینی که چشم‌ها همه کورند و گوش‌ها همه کر هزار دفعه جهان شاه‌راه ما را بست هزار مرتبه اما گشوده شد معبر خوشا به حال شکوه مدافعان حرم که سربلند می‌آیند یک به یک بی‌سر اگر چه فصل خزان است، سبزپوشانیم برآمد از دل پاییز میوۀ نوبر به دودمان سیاهی بگو که می‌باشند تمام مردم ایران سپاه یک لشکر به احترام کسی ایستاده‌ایم اینک که رستخیز به پا کرده در دل کشور نفس نفس همۀ عمر، مالک دل بود کسی که بود به هنگامه مالک اشتر بغل گشوده برایش دوباره حاج احمد رسیده قاسمش از راه، غرق خون، پرپر به باوری که در اعماق چشم اوست قسم هنوز رفتن او را نمی‌کنم باور چگونه است که ما کشته داده‌ایم اما به دست و پا زدن افتاده دشمن مضطر؟ چگونه است که خورشید ما زمین افتاد ولی نشسته سیاهی به خاک و خاکستر؟ چه رفتنی‌ست که پایان اوست بسم الله چه آخری‌ست که آغاز می‌شود از سر جهان به واهمه افتاد از آن سلیمانی که مانده است به دستش هنوز انگشتر چنین شود که کسی را به آسمان ببرند چنین شود که بگوید به فاطمه مادر قصیده نام تو را برد و اشک شوق آمد که بی وضو نتوان خواند سورۀ کوثر خدا به خواجۀ لولاک داده بود ای کاش هزار مرتبه دختر اگر تویی دختر شکوهِ عاطفه‌ات پیرهن به سائل داد چنان که همسر تو در رکوع، انگشتر نفس نفس کلماتم دوباره مست شدند همین که قافیۀ این قصیده شد، حیدر میان آتشی از کینه، پایمردی تو نشاند خصم علی را به خاک و خاکستر فقط نه پایۀ مسجد که عرش می‌لرزید از آن خطابه، از آن رستخیز، از آن محشر یهودیانِ مسلمان ندیده‌اند آری از این سیاهیِ چادر دلیل روشن‌تر کنون به تیرگی ابرها خبر برسد که زیر سایۀ آن چادر است این کشور رسیده است قصیده به بیتِ حُسن ختام امید فاطمه از راه می‌رسد آخر شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
رفتی و به دل شبیه یک آه شدی رفتی و به ما چراغ این راه شدی مصداق "رجال صدقوا" گردیدی رفتی و مهاجر الی الله شدی شاعر: @dobeity_robaey
آمد خبر که از دل دشتی پر التهاب پر زد به آسمان شهیدان ستاره ای سر زد ز هر کرانه افق های روشنی از پاره پاره های دل ماه پاره ای.. بیدار شو ببین که علمدار برنگشت ما را به دست ساحل امنی سپرد و خود بیوقفه رفت در دل دریایی از خطر تا هرم آتشی نرسد تا حریم ما شد در میان آتش پرکینه غوطه ور از چشم ما گدازه بریزد از این خبر تاریخ شاهد است که ققنوس میشود هر شیعه ای که از دل و جان شعله می کشد خون شهید کرده جهان را غیورتر غیرت خروش کرد و جهان شعله میکشد کاخ سفید میشود از شعله ها سیاه ما خواهران زینبی لشگرش شدیم با مادران فاطمی سرزمینمان، این چادری که بر سرمان هست داده است صدها ستاره هدیه به آغوش آسمان پوشانده ایم بر تن مردان لباس رزم بیروت و بصره و حلب و فکه و یمن فرقش کجاست ما همه از یک قبیله ایم عشق عمیق و مشترکی در نهاد ماست هر یک مدافعان حریم عقیله ایم حب الحسین یجمعنا یک شعار نیست ما را شهاب ثاقب شب نام می نهند خاورمیانه جلوه ای از کهکشان ماست با آیه های فتح کند صبح ما طلوع پیروزی نهایی این جنگ از آن ماست بسم الله از زبان ولی میرسد به گوش فصل نبرد تازه ای آغاز میشود فصلی که جاودانه بسازد بهار را فصلی که بعد از آن نشود دختری اسیر فصلی که فیصله بدهد انتظار را عطر ظهور میرسد امروز بر مشام آماده باش داده خدا بر ملائکش افلاک گوش بسته به راز و نیاز ما تا تیرهای تیز دعا در کمان ماست خط مقدم است همین جانماز ما چیزی نمانده است به آن انتقام سخت.. شاعر : © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چشمی اگر خفته ست، چشمی هم به در مانده می دانی آیا چند ساعت تا سحر مانده؟ تا صبح، شب های فراق یار، طولانی ست هر چند می دانی زمانی مختصر مانده این جمعه باید زودتر بیدار شد از خواب این جمعه خورشید از طلوع صبح درمانده آن انتظار بی قرار جمعه ها، افسوس! این جمعه در تقویم، مفقود الاثر مانده تاریکی شب رفته اما روز پیدا نيست اخبارگو این بار در شرح خبر مانده گویا همان مردی که دائم در سفر بوده قصد شهادت کرده دیشب، در سفر مانده در کلّ دنیا حاج قاسم یک نفر بوده از جنس قاسم ها ولی صدها نفر مانده سردار دل ها! از نظرهامان اگر رفتی یادت ولی بی هیچ اما و اگر مانده باید بگويم تسلیت ایران مشکی پوش! تو روسپیدی همچنان، تبریک! فرمانده! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هنگام حماسه تیغ بُرّان بودی همرزم دلاور شهیدان بودی هربار که انقلاب، سربازی خواست سردار همیشه بودی شاعر: •┈┈••✾••┈┈• کانال دوبیتی و رباعی های حسینیه https://eitaa.com/joinchat/2489122881Cc0f48f2cd4
هوای چشم همه، ابری است وبارانی است که روز ما همه از دود آه ، ظلمانی است گرفته بهت عجیبی فضای دل ها را نفس به سینه ی سنگین خلق، زندانی است چراغ گریه ی ما روشن است در این داغ شرار سینه ،غم قاسم سلیمانی است کسی که عمر خودش را نثار دین کرده است کسی که شیوه ی او شیوه ی مسلمانی است کسی که دشمن از او مثل بید می لرزید کسی که هم نفس رهبری خراسانی است کسی که ملک عراق و عجم به او نازد چراغ و جلوه ی نامش ، همیشه نورانی است شهادت است نصیب دل سلیمانی نصیب جمع دل ما همه پریشانی است کسی که مثل ابالفضل پیکرش پاشید کسی که در ره محبوب خویش،قربانی است مدافعان حرم را خبر کنید اکنون میان بزم شهیدان دوباره مهمانی است اگر که اشک کمی فرصت و امان می داد نوشته بود «وفایی» فراق ، طولانی است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩 کربلایی زیستی آتشی در سینه‌ات از داغ کوثر داشتی استخوانی در گلو مانند حیدر داشتی از ولادت تا شهادت کربلایی زیستی در مصاف تیغ‌ها و نیزه‌ها سر داشتی هیبت نام بلندت پشت دشمن را شکست اقتدا کردی به عباس و علم برداشتی مثل قاسم از عسل گفتی زمان رفتنت وقت برگشتن تنی مانند اکبر داشتی مثل توفان رجزهایت میان معرکه نطق‌های آتشینی پشت سنگر داشتی راه آزادی قدس از کربلا خواهد گذشت رهبرت فرمود این را و تو باور داشتی جز شهادت سهمت از این سفره‌ی رنگین نبود عاقبت رندانه سهم خویش را برداشتی شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e