#حضرت_زینب_س_اربعین
سلام بر تو که خاک تو قبلهگاه دل است
سلام بر تو که آب از لبان تو خجل است
سر مزار تو در سرزمین دلتنگی
رسیدهام به تو در اربعین دلتنگی
منم همان که شده پاسدار مکتب تو
منم عزیز دلم! خواهر تو، زینب تو
نگاه کن که ز راهی دراز میآیم
شکسته رفتهام و سرفراز میآیم
اگرچه از سفری بیکرانه برگشتم
ببین ز معرکهها فاتحانه برگشتم
ببین که بعد تو از عشق دلبری کردم
که من ز شام غریبان پیمبری کردم
تویی حسین که دین خداست مدیونت
منم که بوده به دوشم رسالت خونت
بقای نام تو ای عشق، حاصل من بود
یزید کیست! که شیطان مقابل من بود
ز خطبههای علیوار، کفر حیران شد
به ذوالفقار زبان، کاخ ظلم ویران شد
کنون به سوی تو برگشتهام ز هنگامه
بخوان ز حال دلم، شرح این سفرنامه
چه گویمت که چهل روز، روز من شب بود
شب فراق، فراتر ز صبر زینب بود
چهل شب است که هر شب به انتظار گذشت
چهل شبی که چهل سالِ آزگار گذشت
خودت که از همهی ماجرا خبر داری
چگونه رفتهام از کربلا، خبر داری
خمیده مثل رکوع نماز میرفتم
سوار بر شتر بیجهاز میرفتم
جراحت ارثیهی دختران زهرا شد
نوازش رخشان، باد داغ صحرا شد
شبیه برگ ز بالای ناقه افتادند
جواب گریهی ما را به کعب نی دادند
صدای شیون زنجیرهای آهن، آه!
شدند بسته همه دستها به گردن، آه!
برایت از چه بگویم؟ ز شام یا کوفه؟
مصیبت سر ما روضهایست مکشوفه
چقدر مردم در پشتبام دلسنگاند
که با سر به روی نیزه نیز میجنگند
چقدر بین من و گیسوی تو فاصله بود
فراز نیزه سرت لابهلای قافله بود
ز نیزه کوچه و بازار شام را دیدی
عبور قافله در ازدحام را دیدی
به میهمانی نامحرمان مرا بردند
شنیدی آیهی تطهیر را کجا بردند؟
کنایهفهم ز حرفم جواب میگیرد
که آفتاب ز نورش حجاب میگیرد
میان تشت طلا دیدهایم غربت را
و خیزران به چه وضعی شکست حرمت را
امان ز بزم یزید و مصیبت و رنجش
سر مطهر تو در کنار شطرنجش
شکسته بود چو دندان تو، دل من هم
در آن میانه که جاری شد اشک دشمن هم
✍ #محمد_رسولی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
در حرم پیچید عطر سیب زائر فیض برد
هر کسی در بارگاهت بود حاضر، فیض برد
با بیان روضههایت پلک من هم خیس شد
چشمهایم چون زمین خشک و بایر فیض برد
قطرههای خون تو سهم زمین شد بیشتر
بیشتر از آسمانها، خاک حائر فیض برد
منبرت شد گاه روی نیزه، گاهی بین طشت
خواهرت با گریه پای این منابر فیض برد
بر تن عریان تو این بیتها مرثیه خواند
اشکهای مادرت تا ریخت، شاعر فیض برد
بین اصحابت دو دفعه جان به تو تقدیم کرد
بیشتر یعنی، حبیب بن مظاهر فیض برد
گرم در آغوش تو، بیش از طلاهای ضریح
بوریای کهنۀ بیت عشائر فیض برد
✍ #محسن_حنیفی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_ام_کلثوم_س_مصائب #بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
🏴حضرت ام کلثوم (س) در حالى که همراه کاروان کربلا عازم شهر مدینه گردید، میگریست و این اشعار را میخواند:
مدینةِ جدِّنا لا تَقبَلینا
فَبِالحَسَراتِ وَ الاَحزانِ جینا
▪️اى مدینهی جد ما! نپذیر ما را، که ما با حسرت و اندوهها بازگشتیم
الا فَاخبِر رَسُولَ اللهِ عَنّا
بِانّا قَد فُجِعنا فی اَبینا
▪️ای مدینه! از جانب ما به رسول خدا خبر بده، که ما در مصیبت فقدان پدرمان، دردمند و اندوهبار شدیم
خَرجنا مِنکَ بالاَهلینَ جمعا
رَجعنا لا رِجالَ وَ لا بَنینا
▪️از تو با همه خویشان بیرون رفته، و چون بازگشتیم نه مردان و نه کودکانى با ماست
و کُنّا فِی الخُروجِ بِجَمعِ شَملٍ
رَجَعنا حاسِرینَ مُسلِبینا
▪️در هنگام خروج جمع ما کامل بود و اکنون در بازگشت برهنه و غارت شدهایم
و کُنّا فى اَمانِ اللهِ جَهرا
رَجَعنا بِالقَطیعَةِ خائِفینا
▪️در ظاهر در امان خدا بودیم و اکنون که بازگشتیم هنوز بر ستم ظالمان و بریدن پیمانشان بیمناک هستیم
و مَولانَا الحُسَینُ لَنا اَنیسٌ
رَجَعنا و الحُسَینُ بِهِ رَهینا
▪️انیس ما مولایمان حسین بود، و چون آمدیم حسین را در کربلا گرو گذاردیم
فَنَحنُ الضّائعاتُ بِلا کَفیلٍ
و نَحنُ النّائِحاتُ عَلى اَخینا
▪️مائیم که سرگردان و بدون کفیل شدیم، مائیم که بر برادر خود نوحه کردیم
و نَحنُ السّائراتُ عَلَى المَطایا
نَشالُ عَلَى الجَمالِ المُبغِضینا؟
▪️و مائیم که بر شتران حمل شدیم، و ما را بر شتران درشتخوى سوار کردند
و نَحنُ بَناتُ یس و طه
و نَحنُ الباکیاتُ عَلى اَبینا
▪️ما دختران یاسین و طاهائیم، و مائیم که در سوگ پدر خود گریستیم
وَ نَحنُ الطّاهِراتُ بِلا خِفاء
و نَحنُ المُخلِصونَ المُصطَفونا
▪️پاکان بدون خفاء مائیم، و مخلصان و برگزیدگان مائیم
و نحنُ الصّابراتُ عَلَى البلایا
و نحنُ الصّادقون النّاصِحُونا
▪️ما بردباران بر بلا هستیم، و ما راستگویان ناصحیم
الا یا جَدِّنا بَلَغتَ عِدانا
مُناها وَ اشتَفىِ الاعداءُ فینا
▪️اى جد ما! دشمنان ما به آرزویشان رسیدند، و تشفى یافتند به سبب قتل ما
لَقَد هَتکُوا النّساءَ و حَمَّلُوها
عَلى الاَقتابِ قَهراً اَجمَعِینا
▪️حرمت زنان را هتک نمودند و تمام آنها را به اجبار بر جحاز بی روپوش شتران حمل کردند
📚 الدمعة الساکبه
📚 نفس المهموم
📚 سوگنامه آل محمد(ص)
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_ام_البنین_س_مدح_و_مصائب
#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
#غزل_مثنوی
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی
عطر بهشت در نفست موج میزند
حالا دگر تو بانوی خُلدبرین شدی
زهرا که رفت دلخوشی از خانه رفته بود
تو آمدی و این همه شورآفرین شدی
بیشک برای مادری زینب و حسین
شایستهای که فاطمهٔ دومین شدی...
با خود دوباره خاطرهها را مرور کن
از روزهای خوب مدینه عبور کن
این روزها که خاطرهها همدمت شدند
تنها انیس قلب پر از ماتمت شدند
چندیست پارههای دلت رفتهاند آه
تو ماندهای و نمنم این اشک گاهگاه
با قلب تو حکایت هجران چهها نکرد
یک لحظه هم تو را غم و غربت رها نکرد
تنگ غروب بود و دلت ناگهان گرفت
مانند چشم ابری تو آسمان گرفت
پر شد ز عطر سیب غریبی هوای شهر
پیچید بوی پیرهنی در فضای شهر
مثل نسیم کوچه به کوچه خبر وزید:
مادر بیا که قافلهٔ کربلا رسید
یک شهر چشم منتظر و اشک بیامان
برگشته است از سفر عشق کاروان
برگشته با تلاطم اشک و خروش آه
دارد هزار خاطره از دشت و خیمهگاه
تو میرسی و روضه هم آغاز میشود
بغض از گلوی خاطرهها باز میشود
هرکس نشسته گوشهای و روضهخوان شده
اما سکینه با دل تو همزبان شده
همناله با دو چشم ترت، حرف میزند
از جای خالی پسرت حرف میزند:
یادش بخیر لحظهٔ شیرین گفتگو
یادش بخیر زمزمههای عمو عمو
یادش بخیر دیدهٔ بیدار کربلا
شبها صدای پای علمدار کربلا
یادش بخیر مشک و علم در دو دست او
آرامش تمام حرم در دو دست او
سقای عشق و آب و ادب بود ماه تو
نامآور تمام عرب بود ماه تو
داغ تو تازهتر شده با حرفهای او
وقتش شده تو روضه بخوانی برای او
رو میکنی به او که فدایت سکینه جان
جانم فدای حُجب و حیایت سکینه جان
شاید نگاه توست به قدّ خمیدهام
یا اینکه شرم میکنی از اشک دیدهام
دیگر شکسته قامت امالبنین، بخوان
از روضههای ماه من ای نازنین، بخوان
نامآوران به شوکت او بُردهاند رشک
در علقمه چه شد که به دندان گرفت مشک؟
از چشم خون گرفته برایم سخن بگو
از ماجرای تیر سه شعبه به من بگو
آخر چگونه بر سر ماهم عمود؟... آه
دستی مگر به پیکر سقا نبود؟... آه
شرمندهام ز روی تو و مادرت رباب
شرمندهام اگر نرسیده به خیمه آب
قلب مرا بیا تو رها از ملال کن
آرام جان من! پسرم را حلال کن
✍ #یوسف_رحیمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
صبح هنگام که از پرده برون شد خورشید
شرمسار آمد و کم کم ز پس پرده دمید
دید آنروز فلک را که بهحال دگریست
پشتِ دروازهی غمبار مدینه خبریست
زنگ یک قافله از دور به غم میآید
کاروانیست که با نوحه و دم میآید
آه از قافلهسالار که سالار نداشت
وای از داغ علمدار، علمدار نداشت
قافله از سفر کرب و بلا میآمد
بلکه از کوفه و از شام بلا میآمد
دستها بود که با گریه به سرها میخورد
تیرها بود که از غم به جگرها میخورد
بین فریادِ زنان، نالهی زینب برتر
بود از اشکِ همه، گریهی زینب سرتر
بانویی بین زنان، ره سوی او وا میکرد
نالۀ اُمِّ بنین بود که غوغا میکرد
گفت ای وای، چرا قامت زینب شده خم
سایهی یار مگر از سر زینب شده کم!
آمدی زینب مظلومه، حسینم به کجاست؟
دختر فاطمه! پس نور دو عینم به کجاست؟
گفت: مادر! بخدا کشته شد آن شاه غریب
بین رأس و بدنش فاصله افتاد عجیب
بعدِ عباس چها کرد عطش با جگرش
تن او زیر سم اسب و بریدند سرش
بگذارید که این قافله هر دم گِریَد
فاطمه همره پیغمبر اکرم گِریَد
بگذارید ز دل فاطمه فریاد کند
زینب از مشهد گودال کمی یاد کند
تیغها بود که با هلهله بالا میرفت
روحها بود که تا عرش معلی میرفت
مادر! از درد چه گویم که چه آمد به سرت
دیدم آن لحظه که شد نیزه به قلب پسرت
نانجیبی که به چکمه به روی سینه نشست
حُرمَتِ خون خدا را ته گودال شکست
رفت عباس و حرم دست جسارت را دید
خیل ناموس خدا، روز اسارت را دید
کوفه و شام بلا یک طرف اما، مادر!
وای از توطئهی شوم یزید کافر
تیر چشمان عدو بر دل ما کاری بود
سر فرزند تو در طشت طلا، قاری بود
"خیزران بود و سر قاری قرآن در طشت"
چشم کفار بهما، چشم یتیمان در طشت
خطبهی سید سجاد، سکینه، زینب
بی اثر بود به دلهای حرامی، اغلب
هرکه فریاد برآورد، شهیدش کردند
پیش چشم همه قربان یزیدش کردند..
✍ #محمود_ژوليده
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
دلی پُرخون برايش مانده و چشمان تر زينب
چه سوغاتی به همراه آوَرَد از اين سفر زينب
پريشان شد زمين، هفت آسمان پيچيد و درهم شد
ولي از اين جهان دارد دل آشفتهتر زينب
در آن صحرا که هر کس را نصيبی از مصيبت شد
همه داغ جوان ديدند، اما بيشتر زينب
غروب از سر گذشت و "سر" گذشت و سرگذشتش را...
که دنيا خوب میداند چه آوردهست بر زينب
زمانی را که دنيا در تب سجاد میسوزد
امامی نيست پرچم را بَراَفرازد، مگر زينب
به حقْ که سفرهی زهرا چه مردان بزرگی را
نمک پروردهاش کرده، پدر، همسر، پسر، زينب!
✍ #وحيده_گرجی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
کاروان عشق را سوی وطن آوردهام
نوغزالان حرم را در چمن آوردهام
آن نسيم خانهبردوشم که از گلزار عشق
بوی چندين لالهی خونينکفن آوردهام
هر مسافر تحفهای آرد براي دوستان
هان ببينيد اين رهآوردی که من آوردهام
خاطرات تلخ و جانفرسای شام و کربلاست
آنچه را از اين سفر با خويشتن آوردهام
سينهای از غم کباب و قامتی همچون کمان
کتف و بازو نيلی از بند و رسَن آوردهام
در دل افسردهام بنشسته هفتاد و دو داغ
ماتم جانسوز هفتاد و دو تن آوردهام
از جفای کوفيان با اهل بيت مصطفی
شکوهها نزد رسول مؤتمن آوردهام
يا رسول الله! حسينت را نياوردم اگر
يادگار از يوسفت يک پيرهن آوردهام
شد سر او بر سنان و جسم پاکش غرقِ خون
رازها از آن سر و از آن بدن آوردهام
چون بنوشيد آب ياد آريد کام خشک من
اين پيام از او برای مرد و زن آوردهام
جسم عبدالله و قاسم ديدهام در خون و خاک
اين خبر با سوز دل بهر حسن آوردهام
جان سپرد از غم سهساله دختری در شام و من
حسرتی بر دل از آن شيرينسخن آوردهام
عاقبت پيروز گشتم گرچه بس ديدم ستم
تک مدال افتخار اندر وطن آوردهام
پيش رو بگذاشتم آئينهی مهر حسين
تا "مؤيد" را چو طوطی در سخن آوردهام
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
گفت مادر، از پسر بهرت خبر آوردهام
دخترت زينب منم، شرح سفر آوردهام
گر دهم شرح سفر، ترسم بيازارم دلت
کز عزيزانت خبر با چشم تر آوردهام
رفتم از کويت ولي باز آمدم دل غرق خون
زاشک خونين، دامني پر از گهر آوردهام
از عراق و شام با سنگ جفا، سوی حجاز
طايران قدس را بشکستهپر آوردهام
يوسفت شد صيد گرگان در زمين کربلا
ارمغان پيراهنِ آن نامور آوردهام
مادران را با جوانان از وطن بردم ولی
جمله را در بازگشتن بیپسر آوردهام
مادر اصغر، رباب خستهجان را همرهم
با دلی پُر درد از داغ پسر آوردهام
هرچه گويم باز مانَد ناتمام، اين شرح حال
قصهی جانسوز خود را مختصر آوردهام
قصّهی پُر غُصهی زينب، «صفا» بنوشت و گفت
بهر دلها مايهی سوز و شرر آوردهام
✍ #صفا_تويسرکانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
مدينه! کاروانی سوی تو با شيون آوردم
رهآوردم بُوَد اشکی که دامن دامن آوردم
مدينه! در بهرويم وا مکن چون يک جهان ماتم
نياورد ارمغان با خود کسي، تنها من آوردم
مدينه! يک گلستان گُل اگر در کربلا بُردم
ولي اکنون گلاب حسرت از آن گلشن آوردم
اگر موی سياهم شد سپيد از غم ولی شادم
که مظلوميت خود را گواهی روشن آوردم
اسيرم کرد اگر دشمن، به جان دوست خرسندم
که پيروزی به کف در رزم با اهريمن آوردم
مدينه! اين اسارتها نشد سدّ رهم بنگر
چهها با خطبههای خود به روز دشمن آوردم
مدينه! يوسُف آل علی را بردم و اکنون
اگر او را نياوردم، از او پيراهن آوردم
مدينه! از بنیهاشم نگردد با خبر يک تن
که من از کوفه پيغام سرِ دور از تن آوردم
مدينه! گر به سويت زنده برگشتم مکن عيبم
که من اين نيمهجان را هم به صد جانکندن آوردم
✍ #محمدجواد_غفورزاده
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
من از سفـر، جگر داغدیـده آوردم
سرشک دیـده و قدّ خمیده آوردم
من از دیـار شهیـدان عشق میآیم
پیامهـــا ز گلــوی بریــده آوردم
رسیده بـر جگـرم زخم نیزۀ خولی
خبر ز سینـۀ از هم دریـده آوردم
گـزارش بـدن پــارهپــاره را دارم
خبر ز پیکر در خون کشیده آوردم
ز دشت کربوبـلا پارهپاره پیرهنی
ز شش برادر در خون تپیده آوردم
خجالتم مده ای باغبان گلشن وحی
سلام بر تو ز گلهای چیده آوردم
برای مـادر مظلومه چادری خاکی
از آن سهساله یتیم شهیده آوردم
در این سفر عوض درّ و گوهر و یاقوت
برای مـادر خـود اشک دیـده آوردم
من از محل یهـودینشین شـام آیم
ز بام سنگ به فرقم رسیـده میآیم
ز آفتاب رسالت از این سفر «میثم!»
خبر ز مـاه به خـون آرمیـده آوردم
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
آه از آن دم که کاروان امید
دم دروازهی مدینه رسید
سوی آن کاروان به صدها آه
بادلی خسته آمد عبدالله
اشک حسرت زدیدگانش سفت
تسلیت بر امام چارم گفت
بعد ازآن هرطرف نظر انداخت
زینبش را درآن میان نشناخت
ناگه از دل کشید زینب آه
گفت با همسرش که عبدالله
منم آن جان آمده برلب
به کجا میروی؟ منم زینب
آبلهپا وخسته آمدهام
قدخمیده، شکسته آمدهام
گر بپرسی چرا خمیدم من
یک جهان بار غم کشیدم من
زینب تو که جامهاش نیلیست
چهرهی او کبود از سیلیست
تو چه دانی که من چه غم دیدم
دستهایی زتن قلم دیدم
یک طرف قاسمم فدا گردید
یک طرف اکبرم به خون غلطید
غرق خون تا گلوی اصغر شد
حنجر خشک او زخون تر شد
سورهی والضحی به نی دیدم
سراز تن جدا به نی دیدم
شمع جانم اگر که آب شده
سینهی من زغم کباب شده
آه از جان و دل کشیدم من
نالهی فاطمه شنیدم من
گه گلم را به گریه بوئیدم
گه گلوی بریده بوسیدم
گر چنین پیرم و زمینگیرم
کرده داغ حسین من، پیرم
از غم یوسفم سخن دارم
در کفم کهنه پیرهن دارم
گربه شام و به کوفه رفتم من
بی بهار و شکوفه رفتم من
بر دلم داغ و غم فزونتر شد
چون گلم در خرابه پرپر شد
دلم از داغ لالهها افروخت
صدجگر خسته چون «وفایی» سوخت
✍ #سیدهاشم_وفایی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#بازگشت_کاروان_اهل_بیت_ع_به_مدینه
#زبان_حال_حضرت_زینب_س
ز جا برخیز مادر! شور محشر را بپرس از من
نه، عاشورای از محشر سیهتر را بپرس از من
زصحرای بلا با داغ هجده لاله میآیم
به خون غلطیدن گلهای پرپر را بپرس از من
به این پیراهن صد پارۀ خونین نگاهی کن
شمار زخمهای جسم بی سر را بپرس از من
اگر لیلا نبوده کربلا، من بودهام مادر
به خون آغشتن رخسار اکبر را بپرس از من
رباب از شدّت غم گریه بگرفته گلویش را
لب خشک و تلظّیهای اصغر را بپرس از من
همان ناگفته بهتر، قصّۀ پیشانی و محمل
سر نی صوت قرآن برادر را بپرس از من
پس از مرگ شهیدان در میان آنهمه دشمن
وداع آخر بابا و دختر را بپرس از من
اگر از لالههای بوستان خود نمیپرسی
غم گلهای عبدالله جعفر را بپرس از من
تن پاک حسینت زخم روی زخم شد امّا
به حلق تشنۀ او آب خنجر را بپرس از من
اگر چه کُشت بانگ العطش پیوسته زینب را
خجالتهای عبّاس دلاور را بپرس از من
ز سوز خویش (میثم!) تا که عالم را بسوزانی
مصیبتنامۀ آل پیمبر را بپرس از من
✍ #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e