نور لبخندت
📝#یادداشت_های_حجت_الاسلام_حیدری
همین روزها بود که مسکینی، یک شبه ثروتمند شد و داستانش همه ی ما مسکین ها را امیدوار کرد. همین روزها بود که یتیمی، طعم محبت پدر را چشید و ماجرایش، همه ی بی کس ها را نوید داد. همین روزها بود که اسیری، فقط با کوبیدن یک در، طعم آزادی را چشید و حکایتش، همه ی غل و زنجیرها را یاد گسسته شدن شان انداخت. و همه ی اینها تقدیر هر کسی است که لیاقت پیدا می کند تا به در خانه ی #علی پناه ببرد. خب خدا هم میخواست این همه فرصتی را که برای بندگانش فراهم کرده، به یادشان بیاورد و تاریخ را امیدوار کند. بخاطر همین گفت: «هل اتی علی الانسان حین من الدهر....» تا وصف بهشتی را که برای علی آفریده، همه بدانند. گفت و گفت و گفت تا رسید به اینجا که:
لا یرون فیها شمساً و لا زمهریراً
در #بهشت؛ نه خورشید را می بینند و نه سرما را
معلوم است که عشاق #علی حتی در بهشت هم، حرفهایی را که خدا درباره ی معشوق شان زده، فراموش نمی کنند. برای همین وقتی می بینند نوری را که همه ی #بهشت را روشن کرده، به خدا می گویند: این نور از کجاست؟ مگر خودت در کتابت نگفتی که ما در بهشت تو خورشید را نمی بینیم؟ خدا هم جبرئیل را به سوی شان می فرستد تا جوابشان را بدهد و مدح #علی، #بهشت را هم فرا بگیرد. جبرئیل می گوید: این نور خورشید نیست.
بلکه این #علی و #فاطمه بودند که خندیدند و با خنده شان، #بهشت روشن شد...
پ.ن: حدیث را مرحوم بحرانی در کتاب شریف البرهان نقل کرده از قول ابن عباس.
#بهشت
#علی
#فاطمه
@hoseiniyehandisheh
@msnote