✍ علیرضا معراجی
از آب تا امنیت ...
قصه اش غمگین است
قصه ای تلخ به درازای تاریخ
تاریخِ فتنه ها که عمر و عاص های زمان
جای خادم و خائن رو عوض می کنند
و ابوموسی های احمق می پذیرند...!!!
هرکسی دل در گروه وطن داشته باشد
و الفبای امنیت را بداند
برای حفظ حرم و حریم
فرقی برایش ندارد،همانند عباس در کربلا
شمشیر بزند یا آب بیاورد...
خدمت، خدمت است
چه آب باشد،چه امنیت
افسوس که سبز پوشان امنیت،در پی آب و امنیت جان دادند
تا نامردانِ روزگار، در روز های فتنه به نانی برسند....!!!
و شاید هم به نام و ننگی.
در روز های خوف و خطر ملجاء و پناهگاه مظلومانی
و در دَم دمای سحر در اوج خوابِ شیرین ما،
تو بیدار تر از هر زمان و لحظه ای،
تا مبادا کودکی ناز و آرام گرفته بر سینه ی مادری، بی خواب گردد.
تو مقتدر ترین مظلومی.
نامت ماندگار سردار، به بلندای تاریخ