طلسم / حسین سنگری
هوالقلم
یادداشتی از من بر مجموعهی شعر «حروف نام تو» اثر خواهر ارجمندم «حمیده پارسافر»
عدهای معتقدند که به تعداد تمام شاعران، برای شعر تعریف وجود دارد. عدهی دیگری از این نیز فراتر رفتهاند و گفتهاند که به اندازهی تمام شعرهای سروده شده، برای شعر تعریف وجود دارد که البته هرکدام به نوعی درست گفتهاند. اما من فکر میکنم جامعترین تعریف همان است که استاد برجسته روزگار ما دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی گفته است:
شعر، گرهخوردگی عاطفی اندیشه و تخیل است در زبانی آهنگین.
با توجه به تعریف بالا احتمالاً این سؤال پیش میآید که خاستگاه اولیهی این ارکان یعنی عاطفه، اندیشه، تخیل و زبان آهنگین در کجاست؟
اگر شعر را نوعی وحی یا الهام غیبی در نظر بگیریم بر اساس آنچه روانشناسان گفتهاند خواستگاه اولیهی آن، ذهن ناخودآگاه شاعر است. پیوند خودآگاه شاعر با ناخودآگاه او جملاتی را بر زبان وی جاری میکند که در اصطلاح عام به آن جوشش شعری میگویند.
«حروف نام تو» اثر وزین خانم حمیدهی پارسافر نیز از قاعدهی بالا مستثناء نیست. این مجموعه حاوی ۳۲ قطعه غزل شورانگیز است که توسط انتشارات «شهرستان ادب» در سال ۱۴۰۲ و در ۱۰۰ صفحه منتشر شده است که روح غالب آنها آمیخته به عاشقانههایی است که شاعر در گذر زمان به آنها دست یافته و با پوست و گوشت و استخوان خود آنها را درک کرده است. آنچه که از اولین غزل این مجموعه خواننده را درگیر خود میکند عشق است:
سر و کار دل تنگم به تو هربار افتاد
دستم افتاد به لرزیدن و خودکار افتاد
عاطفهی سرشار در سراسر این مجموعه به همراه جسارت زنانه، «حروف نام تو» را به یکی از بهترین عاشقانهها در حوزهی شعر زنان تبدیل میکند:
ای سیب دور از دستهای خواهشآلودم
یک عمر حوایت شدم، یکبار آدم باش
به گواه غزل زیر استفاده از وزنهای تازه نیز یکی دیگر از نقاط قوت این مجموعه به حساب میآید. اگرچه تعداد غزلهای اینچنینی در این مجموعه انگشتشمار است اما نشان میدهد که شاعر هم توانایی و هم تمایل دارد که در این اوزان قدم و قلم بزند و اتفاقا موفق است:
ما دعای غیر ِ مستجاب نداریم!
سجده و قنوت بی جواب نداریم
جز به پای خود به راه رنج، نرفتیم
جز به دست ِ خود غم و عذاب نداریم
مثل ماهی از مسیر رود به دریا
هول ِراه و بیمِ پیچ و تاب نداریم
عاقبت به چشمه می رسد لب تشنه
در مسیر عاشقی سراب نداریم
حق ِ انتخاب اگرچه دادهای اما؛
ما به جز « تو» میل ِانتخاب نداریم
غالب غزلیات پارسافر در این مجموعه مردف هستند. ۲۸ غزل از ۳۲ غزل آن گواه این است که روح شاعر علاقهی بیشتری به شعرهای دارای ردیف نشان داده است. با توجه به اینکه ردیف در غزل، بیشتر اوقات شاعر را در ساخت مضمونهای تازه به چالش میکشد اما باید گفت که خانم پارسافر به خوبی توانسته است از این چالش عبور کند و شاید دلیل آن این باشد که زبان شعری خود را تا جایی پرورش داده که حالا دارای شناسنامه است. زبان محکم و استخوانداری که مخاطب را از اولین ابیات تا آخرین ابیات به دنبال خود میکشاند. البته مردف بودن غالب غزلها نشانهی این نیست که شاعر در شعرهای غیر مردف ضعیف عمل کرده است. اتفاقا در شعرهای غیر مردف نیز شاهد مضمونپردازیهای عمیق و دقیق شاعر هستیم:
خوش بنشین به سینه اِی عشق و بِکِش به آتشم!
حال مرا نگاه کن! بی تو ببین چه می کشم!
دور کن از جهان مرا! شعله بزن به هستی ام
من که تمام: مستی ام، من که مُدام: خواهشم!
غرق ِ تواَم! چه دلنشین جان به لبم رساندهای
شمع تواَم، که از غمت رو به زوال و کاهشم
دل به سکوت دادم و رو به سقوط میروم
سر به جنون سپرده از شوق تو روح سرکشم
گونه و جویبار...! این، حال همیشهی من است
اشک مگر به جایِ دستِ تو کند نوازشم
یا
بگیر ای "نیستی" روح مرا در مستی ِ آغوش
ببر با عِطر ِ گیرای "فراموشی" شبی از هوش
مرا که دست هایم ساقهی خشکیده ی یاسند
مرا که چشمهایم دارد از سیلابها تنپوش...
چنان ازسینهام سر میزند آتش که ممکن نیست
کسی با هفت اقیانوس هم آن را کند خاموش!
اسیر دست این بخت ِ پریشان ِ غمانگیزم
که بیدار است چون خفاش و در خواب است چون خرگوش
تمام عمر تنها بودم و امروز هم در مرگ
به دست خویش، تابوت خودم را می برم بر دوش!
پارسافر با اسطورهها و داستانهای ملی و مذهبی آشناست و از آنها در شعرهایش به خوبی استفاده میکند. اگرچه بسیاری از شاعران دیگر نیز به خوبی این اسطورهها را میشناسند اما استفادهی درست و به جا از آنها هنری است که تنها از شاعرانی برمیآید که شعر مثل خون در رگهایشان موج زده باشد:
امید وصل و رویای جوانی نیست ای یوسف!
به زندان ابد محکوم کن در خود زلیخا را
یا
پیراهنی نیامد هر قدر گریه کردم
در حقّ ِ چشم هایم، عمری قصور کردی
یا
قایقی در ساحلی متروک بودم آمدی
آمدی، کشتی نوح از روح این زن ساختی
طلسم / حسین سنگری
یا
میان شعله خوشم با محال و حال عجیبی ست
که مرگ، در پر ققنوس جایگاه ندارد!
آنچه در این تلمیحات، جذاب به نظر میرسد شکستن ساختارهای معنایی رایج در ذهن عوام و استفادهی اختصاصی از آنها به نفع شعر است.
هرچند تعداد شعرهایی آیینی این مجموعه اندک است اما در همین چند غزل کوتاه شاعر تسلط خود را به خوبی در این گونهی ادبی نشان داده است:
ببین که بعدتو ، قرآن پاره پاره ی من!
چگونه سورهی« والیل» میشود تکرار
چگونه العَطشَت میرسد به محضر عرش
چگونه اشک خدا میچکد به لحن انار
یا
چه میشد تک درختی میشدم در غربت کوفه
مرا میبُرد نجّاری که چوب منبرش باشم
بگو تا مثل ابراهیم، از من، از منِ ِ مادر -
بخواهد حلق اسماعیل را، تا هاجرش باشم
اگرچه در این نوشتار کوتاه نمیتوان و نمیشود به همهی جنبههای شعر حمیده پارسافر پرداخت اما باید اذعان کرد که شاعر این مجموعه، شعر را به خوبی میشناسد و زیرکانه و هنرمندانه واژهها را در کنار هم قطار میکند. هارمونی جاری در سراسر مجموعه به هیچ عنوان مخاطب را خسته نخواهد کرد.
برای آفریدگار «حروف نام تو» آرزوی توفیق روزافزون دارم و بیصبرانه منتظر زایش و پرورش مجموعههایی از این دست از او هستم.
حسین سنگری
🔸اینستاگرام:
https://ig.me/hossein.sangari
🔸روبیکا:
https://rubika.ir/hossein_sangari70
🔸کانال روبیکا:
https://rubika.ir/hosseinsangari70
🔸ایتا:
https://eitaa.com/hosseinsangari
🔸تلگرام:
https://t.me/hossein_sangari70
🔸 بله:
https://ble.ir/hosseinsangari