📝 مکتب مقدس
...
این روزها زمین و زمان از چه میگویند ؟
از چه مینویسند ؟
ذکر روز و شبشان چیست ...؟
اربعین ...!
آری اربعین و غمش ...
اربعین و شور و شکوه و شعورش ...
اربعین و دیدارهایی که تازه و عقده هایی که وا میشوند به اشک ...
از چهل روز انتظار غم آلود بانوان و دختراکان دل شکسته تا مگر پایان رسد و شاید التیام گیرد این داغ بر دل نشسته شان...
داغی که هنوز تازه و گرم است مثل ظهر روز عاشورا ...
که هر چه میگذرد جگرسوز تر و لهیب تر از روز واقعه قلبها رو میفشارد و درد را تازه تر مینماید و هر انسان آزاده ای را با خود همراه میسازد چرا که سوز و گداز ماجرایی که غمش این شد برای امری غیر از آزادگی و انسانیت نبود و این کلام که اگر دین ندارید آزاده باشید آن را تایید میکند و همه ی دینداران و آزادگان عالم را اینگونه و پس از سالیانی مدید از وقوع روز واقعه مدهوش و واله میکند و مسیرشان را مشخص ...
آری اربعین فراتر از یک کلمه و واژه ست
عظیم تر از یک روز خاص و رسم و آیین ...
اربعین مکتب است ...
مکتب شهادت ...
مکتب ایثار ...
مکتب عشق و دلدادگی در راه حق ...
مکتب شجاعت و مقاومت ...
اربعین مکتب ایستادگی در برابر ظلم و جبر و طاغوت و عصیان است ...
و اربعین مدرسه ای ست برای همه ...
مدرسه ای که جز راه حق و حقیقت نمی آموزد و رسمش آزادگی و انسانیت است و سن و سال نمیشناسد و "انا حرب لمن حاربکم" را اثبات میکند
پیر و جوان و کودک و خردسال را می آموزد آنچنانکه به یادها بماند و آیندگان را با خود همراه سازد
چرا که این مکتب برای تمام ادوار و زمانهاست آنجا که تاربخ تکرار میگردد و انسان گاهی ناگزیر از تکرار تجربه های تلخ و دشوار ...
و در نهایت ...
کافیست اطرافمان را کمی جستجو کنیم ...
غزه ها میبینیم و ظلمها که جلوی چشممان روضه ی مصوری میسازند از کربلا و مصائبش
درست همان درد و رنجها و بلکه سخت و غم بارتر...
ظلم همان ظلم است و ظالم هم همان و این است رسم تکرار ناجوانمردانه ی تاریخ تا ما را به هوش آورد و بفمهماند که آنچه باقی ست و فناناپذیر حق و حقیقت و انسانیت است و صد البته که مقاومت ...
کربلا و اربعین تمامش مقاومت است و صبوری چه در صحنه های پیکار و چه در طریق مشایه که جز با صبر و بردباری نمیتوان قدم در مسیر مقصد برداشت و راه طی کرد
گرچه غمش را هم نمیتوان تصور نکرد آنجا که یادمان می آورد کاروان اسرا چه ها کشید در این راه پر افت و خیز و جنون آمیز غم ، آن هم بی یار و ولی ...
و باز هم ایستادگی بانویی به شجاعت تمام مردان عشیره که راه پیمود و پیام و کلام عاشورا را به گوش همگان رساند تا کربلا در کربلا نماند و این است معنی و اصالت واژه ی شجاعت و پایمردی در راه حق و حقیقت ...
باشد تا درس بگیریم از عاشورا و مکتب مقدسش
✍الهام غوابشی_مجاهد
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
📌 #روایت_مردمی_جنگ
مرغِ هِلال
امروز، دومین روز از آتشبس اعلام شده است. زندگی با تمام روزمرگیهایش میگذرد. سروصدای بازی بچهها، در کوچه و محل پیچیده است. بازار خیابان اصلی، از زنان عباپوش و چرخ به دستی که برای خرید، از این مغازه به آن ترهبار میروند، مثل همیشه پر از شور زندگی است. خصوصا وقتی پس زمینهی خیابان با رنگ میوهها و سبزیجات پر باشد. موسیقیِ زمینه هم ترکیبی باشد از صدایِ مرغهای مردِ مرغفروش، ماهیِ تازه گفتنهای مردِ ماهیفروش، احوالپرسیهای مردم محل از هم و چانهزدنهای مشتریها با فروشندهها.
پیرزن عوچیه به دستی کنار مرد مرغفروش ایستاده بود و منتظر بیحرکت شدن مرغ سر بریده بود. خیلی ناگهانی از فروشنده پرسید: «حاجات خالا، خامنهای وینه وین گاعد؟» از محل زندگی رهبرمان می پرسید. مرد خندید و گفت: «لابُد بیته، لیش شتردین من عنده حجیه؟!» (احتمالا خونهاش نشسته. چرا چی میخوای ازش؟)
عرق پیشانیاش را با گوشهی شلهاش پاک کرد و گفت: «ارید سلامته خالا، خایفه علیه، بس لا هسه حرب خلاص اسرائیل یرد علیه؟!» (سلامتیش رو میخوام خاله، نگرانشم. حالا که جنگ رو تموم کردن نکنه اسرائیل قصد جونش رو کنه؟!)
مرد مرغ را به داخل مغازه بُرد تا پرهایش را بگیرد. همزمان گفت: «چا اوهوا علکی، اسرائیل یأکل خرا، یدنیٰ علیه. انشاالله سلامته.» (مگه الکیه، اسرائیل... میخوره، دست درازی کنه به رهبر. انشاءالله که سلامت باشه.)
پیرزن دستش را به آسمان دراز کرد و گفت: «انشاءالله خالا، دیایه للهلال، علیٰ شان طول عمره، ذبحته.» (انشاءالله خاله، مرغِ هِلال (سرِ ماه) رو نذر سلامتیش کردم.)
به دور و بر نگاه کردم. این روزمرگیها شاید ظاهر قضیه بودند. دلهای مردم از حکم آتشبس ناگهانی به تلاطم افتاده بود. دروغ چرا!! من هم میترسیدم که این آرامش قبل از طوفان باشد.
کوثر رستگاریجو
چهارشنبه | ۴ تیر ۱۴۰۴ | #اهواز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan
🔴چرا فیلترینگ ایتا از تلگرام مهمتر است؟
🔺تیک سومِ موهومی یا تیک اول واقعی؟ مسأله این است!
نسلی که در چترومهای یاهو مسنجر دیگر چیز بیشتری برای لذتجویی در سرگرمی نمیدید، با آمدن واتساپ و وایبر کیفور شد. کمی قبلتر، گوشیهای کتلتی جای مانیتورهای یغور را گرفته بودند و کمی بعدتر، اینترنت پرسرعتِ میگمیگی، دایالآپ هِندلی غیژغیژو را منسوخ کرد. کمکم کافینتها خلوت شد و پاساژ علاءالدین شلوغ. پیامرسانها و شبکههای اجتماعی، انسان را از غار ارتباطات تَنگ سنتی بیرون کشیدند و مزهٔ آزادی بیمرز و ارتباط بیحصر را به ذائقهٔ بشرِ تشنهٔ تنوع چشاندند. فیسبوک، اسکایپ و تلگرام، رفیق گرمابه و گلستان مردم شدند. لذّت اغواگر ارتباطات، حس جستجوگر کنجکاو را به محاق برد تا کسی نپرسد که چه ماجرایی پشت پردهٔ این دست و دلبازی فناورانه غربِ چرتکهبهدست است. سیاستمدارانِ تیز و بُز داخلی اما خیلی زود شستشان خبردار شد و دو ریالیشان افتاد که اطلاعات، قدرت میآورد و داده، اراده را جهت میدهد.
این شد که نسخههای وطنی ایتا و سروش و بله و روبیکا آمدند، اما کسانی از پیش جنگ زرگریِ اعتماد و حریم خصوصی راه انداخته بودند. روی دیوار سست اجنبی یادگاری مینوشتند، اما چو میانداختند که دیوارِ اپلیکیشنهای وطنی موش دارد و موش هم گوش. تیکِ سوم پیامرسانهای داخلی را ترند میکردند تا کسی از تیک اول همتایان خارجیشان نپرسد. داخلیها را لولو میکردند و از خارجیها هلو میساختند تا خر سیاستبازیشان را برانند. با واتساپ و تلگرام و اینستاگرام، بر صندلی قدرت مینشستند و مردم را به ایتا و مافیها بدبین میکردند. برای خارجکیها باند اختصاص میدادند به این پهنا و برای داخلیها پل صراط میکشیدند به این باریکی. فرش قرمز نوفیلترینگ زیر پای جاسوسافزارها پهن میکردند و امروز از فیلتر ایتا میگویند. هردمبیلی و بیصاحبی واتساپ و تلگرام را نشانهٔ تکثر و آزادی بیان جا میزدند و از تشریففرمایی به برنامکهای ایرانی جا میزدند. حالا میگویند ایتا بسته و تکصداست. مقرّ هستهٔ سخت نظام است. مرکز افراط و تحجّر است. ببندید دهانش را. قطع کنید پهنای باندش را. بله فیلترینگ ایتا از تلگرام مهمتر است چون هنوز طعم قدرت شیرین است. چون هنوز جنگ زرگری جواب است. و افسوس که این مزرعه را آب گرفته و دهقان مصیبتزده را خواب گرفته.
✍زهرا محسنیفر
#نویسندگان_حوزوی_خوزستان
@howzavian_khuzestan