eitaa logo
حوزه انقلابی
14.1هزار دنبال‌کننده
25.3هزار عکس
12هزار ویدیو
660 فایل
صاحب امتیاز: گروه و تشکّل جهادی «حوزه انقلابی» مدیران: جمعی از فضلای سطوح عالی «حوزه علمیه قم» هدف: نفی نظام سلطه و دنباله‌های سکولار/لیبرال/لندنی 🔰حوزه انقلابی ↘️ https://eitaa.com/joinchat/307429376Ccb9b7c02da 👈مدیریت کانال @Iran_mohammad @EAHIMI
مشاهده در ایتا
دانلود
باسلام و احترام فرارسیدن تاسوعا و عاشورای حسینی را تسلیت عرض می کنم . عزاداری هایتان قبول و التماس دعا ================== خاطره ای از دکتر زرین کوب : روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم ، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویر را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم ، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم ، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند ، برای همین نمیخواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود ، هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم ، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته ی افکار را پاره کرد : ببخشید شما استاد زرین کوب هستید ؟ گفتم : استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم . خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند . همین طور که صحبت می کرد ، دقیق نگاهش می کردم ، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد ؟ پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته ، متین و سنگین و باوقار . می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده ، و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه ، و چه زیبا غزل حافظ را می خواند . پرسیدم : حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید ؟ گفت : سؤالی داشتم گفتم : بفرما پرسید : شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟ گفتم : خب بله ، صددرصد گفت : ولی من اعتقاد ندارم پرسیدم : من چه کاری میتونم انجام بدم ؟ از من چه خدمتی بر میاد؟( عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم ) گفت : خیلی دوست دارم معتقد شوم ، یک زحمتی برای من می کشید ؟ گفتم : اگر از دستم بر بیاد ، حتما ، چرا که نه؟ گفت : یک فال برام بگیرید گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت : بفرما مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم ، نیت کنید فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمی خوام ، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز عاشورا ) چی می گه؟ برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال . حافظ ، عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ عشق و علاقه ی این مرد به حافظ چی میشه ؟ با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم ، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد . متوجه تردیدم شد ، گفت : چی شد استاد؟ گفتم : هیچی ، الان ، در خدمتتان هستم . چشمانم را بستم و فاتحه ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم : زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نباشد ، پس چه می تواند باشد ، سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل ، از این زاویه نگاه نکرده بودم ، این غزل ، ویژه برای همین مناسبت سروده شده بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی می کرد و گریه می کرد طوری که چهار ستون بدنش می لرزید ، انگار داشتم روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود . متوجه شدم عده ای دارند ما را تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده ، حالا دیگه می دونستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم . بلند شدم ، دستم را گرفت میخواست ببوسد که مانع شدم ، خم شدم ، دستش را به نشانه ی ادب بوسیدم . گفت معتقد شدم استاد ، معتقد بووودم استاد ، ایمان پیدا کردم استاد ، گریه امانش نمی داد آنروز من روضه خوان امام شهید شدم و.کسانی پای روضه ی من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند .
هدایت شده از سَمتِ بِهِشت
4_318504763102593656.mp3
10.13M
🎼 عباس سقای من ماه زیبای من مرو.... 🎤 مداح: حاج میثم مطیعی ⚜واحد پیشنهاد ویژه برای دانلود التماس دعا😔✋
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
Shab09Moharram1395[02].mp3
8.39M
🎵 #روضه حضرت عباس(ع) حاج میثم مطیعی 🏴 هیئت مجازی تنهامسیرآرامش محرم 98 🚩 @IslamLifeStyles
ارسالی مخاطبان : سلام این نامه ذیل 👇👇(پست بعدی) بسیار مشکوک هست حقوق کارگر ندادن نارضایتی درست کردن دولت شکایت کرده احتمالا در رای قاضی هم مواردی دخیل بوده که این طوری رای صادر بشه بعد دولت که خودش اومده دلسوزی می کنه ظاهرا در رای هایی که برای نیروهای انقلابی صادر شده هم توطئه است برا تخریب قوه قضاییه سیلاب شکایت از نیروهای مومن و صدور حکم های تعجب آمیز و...
🔸شریعتمداری وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی در نامه‌ای به آیت‌الله رئیسی رئیس قوه قضائیه: 🔹انتشار خبر صدور احکام سنگین برای برخی کارگران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفت تپه شوک آفرین بود و بر همین اساس در جلسه هیأت وزیران مورد بررسی قرار گرفت. 🔹مقرر شد کمیته ای سه نفره مرکب از وزیر دادگستری، معاون حقوقی رئیس جمهور و اینجانب موضوع را پیگیری کند. 🔹 خوشبختانه مطلع شدیم حضرتعالى با مداخله‌ای بجا و به موقع دستور تجدیدنظر و رسیدگی منصفانه به این احکام را صادر فرمودید. 🔹آماده تشکیل کمیته مشترک برای مسائل کارگری هستیم. 🆔 @YjcNewsChannel
هدایت شده از بهلول (روزنه)
‏در پرونده ‎ قاضی در عین استقلال احکامی رو صادر کرده آقای رئیسی احساس کرده که این احکام با رویه قضایی نمی‌خونه، دستور بررسی مجدد رو داده حالا همونا که به رأی قاضی اعتراض داشتن، به دستور رئیسی هم اعتراض دارن یک کلام بگید رئیسی داره دکون دستگاه‌‌تون رو بهم می‌ریزه دیگه /حاج فیدل ‏ضابط پرونده هفت‌تپه وزارت اطلاعاته وزارت اطلاعات دست دولته اصلاح طلبا به رئیسی ایراد وارد میکنن چون هزینه این پرونده رو میخوان بندازن گردن ق.ق! قاضی طبق اسنادی که ضابط پرونده نشون میده حکم میکنه نه نظر شخصی خودش! اینجا چی ثابت میشه؟ اصلاح طلبا هیچوقت درد کارگر نداشتن، هدف زدن قوه‌ست /جنلی @Buh_LOL
🏴 ۱۷ شهریور ۵۷، جمعه خونین، جمعه سیاه 🔴 دولت شریف امامی که با شعار آشتی ملی به میدان آمده بود، هر روز با گلوله های سُربی، چندین نفر را به شهادت می رساند و این امر بر خشم و انزجار مردم از رژیم شاه می افزود...در تهران با تلاش شهید دکتر مفتح، اجتماع عظیم یک میلیونی برای نماز عید فطر در تپه های قیطریه تشکیل یافت. پس از اتمام نماز، شهید دکتر باهنر سخنرانی افشاگرانه ای درباره اوضاع کشور ایراد کرد. در ساعت نه صبح، راهپیمایی طولانی نمازگزاران همراه با عکس های بزرگی از حضرت امام در پیشاپیش جمعیت آغاز شد...تظاهرات عید فطر زمینه ای برای اجتماع شانزده شهریور و آن روز نیز مقدمه ای برای حرکت عظیم و ایثارگرانه صبح روز جمعه، هفده شهریور در میدان ژاله گردید... ساعت 15/9 صبح روز جمعه هفدهم شهریور ۵۷، به یک باره از یک قسمت میدان ژاله که جمعیت بسیاری در آن جمع شده بود، صدای رگبار مسلسل ها شنیده شد. از بلندگوها فرمان آتش دادند و بالگردها نیز از آسمان مردم را زیر آتش گرفتند. جمعیت که فریادِ «اللّه اکبر» و «مرگ بر شاه» سر می داد، در یک لحظه به خون خود غلطید. صحنه فجیع و مصیبت بار و در واقع یک کشتار دسته جمعی به وجود آمده بود. خیابانی که دقایقی پیش از انبوه جمعیت سیاهی می زد، اکنون پر از اجساد، کفش های خونین، پلاکاردهای پاره شده و زخمی هایی شده بود که کشان کشان خود را به طرف دیگر می رساندند...کامل مطلب👇 https://hawzah.net/fa/Magazine/View/3282/4621/34179/ 🌐 @howzehenghelabi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
افشاء قصد تشیع انگلیسی از زبان کارشناس بی بی سی! تفاوت مداحان انقلابی با مداحان جریان شیرازی از زبان کارشناس بی بی سی! #شیعه_انگلیسی @khakestary_amar
هدایت شده از بهلول (روزنه)
♻️ یادی کنیم از آن مغروق در استخر اختصاصی یک‌شنبه 30 تیر 1370 (تاسوعای حسینی): با هلی‌کوپتر به سد لتیان آمدیم. بچه‌ها هم تا ظهر کم‌کم رسیدند. مهدی و فاطی نیامدند. هوای خوبی دارد. عصر همراه بچه‌ها، خواستم اسکی روی آب یاد بگیرم. کمی دنبال قایق کشیده شدم. بدنم آمادگی برای چنین ورزشی ندارد. گرچه آسان است. آب لتیان پایین‌تر از سطح آن در سال گذشته است. یک نفر چینی پیش‌بینی کرده است که ساعت 8 امروز زلزله‌ای به قدرت 8/6 ریشتر در تهران روی خواهد داد. به همین خاطر بسیاری از مردم از تهران سفر کرده یا از خانه بیرون رفته‌اند... آمدن ما به لتیان هم بی‌ارتباط با این نیست. گرچه خودم اصلاً قبول ندارم فقط به خاطر بچه‌ها آمدم. دوشنبه 31 تیر 1370 (عاشورای حسینی): امروز عاشورا است. تا ساعت هشت و نیم صبح خوابیدم. روز را به «استراحت» و انجام کارهایی که با خودم به «لتیان» برده بودم، گذراندم. نزدیک غروب به خانه برگشتم. (برگرفته از کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی) 🔺کانال حمید رسایی🔻 /www_rasaee_ir @Buh_LOL
خاطره ای از دکتر زرین کوب : روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم ، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویر را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم ، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم ، موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند ، برای همین نمیخواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود ، هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم ، ذهنم واقعا مغشوش شده بود که پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته ی افکار را پاره کرد : ببخشید شما استاد زرین کوب هستید ؟ گفتم : استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم . خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند . همین طور که صحبت می کرد ، دقیق نگاهش می کردم ، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد ؟ پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته ، متین و سنگین و باوقار . می گفت مکتب رفته و عم جزء خوانده ، و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه ، و چه زیبا غزل حافظ را می خواند . پرسیدم : حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید ؟ گفت : سؤالی داشتم گفتم : بفرما پرسید : شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟ گفتم : خب بله ، صددرصد گفت : ولی من اعتقاد ندارم پرسیدم : من چه کاری میتونم انجام بدم ؟ از من چه خدمتی بر میاد؟( عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم ) گفت : خیلی دوست دارم معتقد شوم ، یک زحمتی برای من می کشید ؟ گفتم : اگر از دستم بر بیاد ، حتما ، چرا که نه؟ گفت : یک فال برام بگیرید گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت : بفرما مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم ، نیت کنید فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمی خوام ، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز عاشورا ) چی می گه؟ برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال . حافظ ، عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ عشق و علاقه ی این مرد به حافظ چی میشه ؟ با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم ، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد . متوجه تردیدم شد ، گفت : چی شد استاد؟ گفتم : هیچی ، الان ، در خدمتتان هستم . چشمانم را بستم و فاتحه ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم : زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا روا نباشد خونریز را حمایت در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت خدای من این غزل اگر موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نباشد ، پس چه می تواند باشد ، سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل ، از این زاویه نگاه نکرده بودم ، این غزل ، ویژه برای همین مناسبت سروده شده بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع به زمزمه کردن با من کرد و از حفظ با من همخوانی می کرد و گریه می کرد طوری که چهار ستون بدنش می لرزید ، انگار داشتم روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود . متوجه شدم عده ای دارند ما را تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده ، حالا دیگه می دونستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم . بلند شدم ، دستم را گرفت میخواست ببوسد که مانع شدم ، خم شدم ، دستش را به نشانه ی ادب بوسیدم . گفت معتقد شدم استاد ، معتقد بووودم استاد ، ایمان پیدا کردم استاد ، گریه امانش نمی داد آنروز من روضه خوان امام شهید شدم و.کسانی پای روضه ی من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند . پیشنهاد میکنم هر وقت حال خوشی داشتید ، وقایع روز عاشورا و شب یازدهم را در ذهن خود مرور کنید و بعد ، این غزل را بخوانید.
🔴 در اهمیت قرائت #زیارت_عاشورا و شرکت در مراسم عزاداری امام حسین علیه السلام ✅ مواظبت کامل #علامه_امینی (ره)، صاحب کتاب شریف «الغدیر» در قرائت روزانه زیارت عاشورا 💠 دکتر محمد هادی امینی، فرزند علامه امینی(ره) می‌نویسد: در سال ۱۳۹۴ هجری قمری پس از گذشت چهار سال از فوت پدرم، شب جمعه‌ای پیش از اذان فجر، وی را در خواب دیدم او را شاد و خرسند یافتم. جلو رفته و پس از سلام و دست‌بوسی عرض کردم: پدر جان! در آن‌جا چه عملی باعث سعادت و نجات شما گردید؟ کتاب الغدیر، سایر تألیفات، تأسیس کتابخانه‌ی امیرالمؤمنین (علیه السلام) (در نجف اشرف) و یا کار دیگر؟ پدرم درنگ و تأملی نمود و فرمود: فقط زیارت اباعبدالله الحسین (علیه السلام). عرض کردم شما می‌دانید که اکنون روابط بین ایران و عراق تیره و راه کربلا بسته است، چه کنم؟ فرمود: در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین (علیه السلام) بر پا می‌شود شرکت کن، ثواب زیارت امام حسین (علیه السلام) را به تو می‌دهند. سپس فرمود: پسرجان! در گذشته بارها به تو یادآور شدم و اکنون نیز توصیه می‌کنم که زیارت عاشورا را هیچ‌گاه و به هیچ عنوان فراموش مکن؛ مرتبا آن را بخوان و بر خودت وظیفه بدان که دارای آثار و فواید بسیار زیادی است که موجب نجات و سعادت دنیا و آخرت تو می‌باشد. پدرم با کثرت مشاغلی همچون تألیف، مطالعه، تنظیم و رسیدگی به ساختمان کتابخانه امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نجف اشرف، مواظبت کامل به خواندن زیارت عاشورا داشت و سفارش به زیارت عاشورا می‌نمودند. برگرفته از نشریه حوزه، شماره۳۷، ص۸۸ 🌐 @howzehenghelabi
⛔️ تکمیل پازل توئیت سیّدعطاالله مهاجرانی و استفاده از لفظ برای + توجه ویژه اقلیتهای نامسلمان به این مرجع سازی!!! @howzehenghelabi