بازتاب تزریق واکسن ایرانی به مقام معظم رهبری در رسانه های فرانسه
نشریه ون مینوت: رهبر معظم "انقلاب" ایران با واکسن ملی برکت واکسینه شد
پایگاه فرانس انفو: آیت الله خامنه ای نخستین دوز واکسن ضد کووید ساخت دانشمندان ایرانی با نام برکت را دریافت کردند
نشریه اقتصادی لاتریبون: آیت الله خامنه ای رهبر ۸۱ ساله ایران توسط واکسن ساخت ایران واکسینه شد.
شبکه تلویزیونی فرانس ۲۴: آیت الله خامنه ای اولین دوز واکسن ملی برکت را برای ستایش از دانشمندان ایرانی دریافت کرد
نشریه لوپوان: آیت الله خامنه ای با واکسن ساخت ایران واکسینه شد
پایگاه خبری اوریینت: آیت الله خامنه ای رهبر معظم ایران اولین دوز واکسن تمام ایرانی ضد کووید ۱۹ را دریافت کرد
نشریات، رسانه ها و سایت های لومَتَن ، لوپاریزن، رادیو فرانس اینترناسیونال و لیبراسیون و دیگر رسانه های فرانسه هم خبر دریافت واکسن تمام ایرانی برکت را توسط مقام معظم رهبری بازتاب داده اند
🟨 *داســـــــــــــتان شکنــــــــجـــــه های شـــــــــدید(تا سر حد بیهوشی) ســــــــــــــاواک نــــــــسبت به آیت الله خامنـــــــــه ای*(به بهانه سالروز مجروح شدن رهبری در مسجد ابوذر در ۶ تیر 1360)
🔪⚔️ در ادامه ماجرای جالب چاقوی داخل سلول آقای خامنه ای را بخوانید...😁
*آقا قصد بلند شدن داشت که یکی از آن افراد فریاد زد : بمان ، خوب جایی افتادی ، دست ها و پاهای ایشان را بستند تا شلاقش بزنند.*
در گوشه ای از این اتاق تعدادی تازیانه در کنار یکدیگر ردیف شده بود.
تنها تفاوت تازیانه ها قطر انها بود ، از کوچک شروع می شد تا بزرگ گویی *هر شــــــــــــــــش هـــــــفـــــــت نفری که در اتاق بودند ، وظیفه داشتند پس از خستگی نفرات دیگر به کار انها (شکنجه دادن زندانی) ادامه دهند.گاهی شلاق خــــــــــــــــــیــــــس شــــــــده و بر بدن آقا می خورد ، ایشان در این باره می گویند : ” در طول مدت شکنجه، یکی از آنها بالای سرم میآمد و از من میخواست تا از فلان کس یا از نهضت اسلامی بیزاری جویم. من قبول نمیکردم و آنها هم آنـــــــــــقــــدر مـــــــــرا مـــــــــیزدنــــــــد تـــــــــــــا بــــــــــیــــــهـــــــوش مــــــــیـــــــشدم”*
🔰 *برشی از یک کتاب*
....هنگامی که ساواک به منزل ایشان مراجعه کردند ، حضرت آقا و خانواده در حال صرف شام بودند و وقتی آقا درب منزل را باز کرد ، نیروهای ساواک متعجب بودند که چه طور این شخص فرار نکرده و عجیب است که با این قاطعیت در منزل حضور دارد.
🔻ماموران فقط با آقا کار نداشتند ، ریختند در منزل ایشان همه چیز را به بهانه تفتیش به هم زدند ، همه جا را گشتند ، به شخصی ترین بخش های خانه سرک کشیدند ، چهل کتابی از کتاب خانه ایشان را جدا کرده و برای ارائه به مسئولان خود به همراه بردند و از خانواده ایشان تعهد گرفتند که در این تفتیش هیچ آسیبی به منزل نرسیده و این موضوع در چهارچوب قانون صورت گرفته است.
ایشان را با چشم های بسته به محل جدید زندان ساواک مشهد منتقل کردند.
بنایی مخوف که که در انتهای پادگان نظامی مشهد واقع شده بود.
*سلول شماره چهار برای ایشان در نظر گرفته شده بود ، سلولی به وسعت ۱/۵ متر در ۱/۵ …*
دو پتو به ایشان دادند ، قبله را پرسید و برای وضو گرفتن اقدام کرد و نماز گزارد.
یکی از ماموران خطاب به ایشان گفته بود : اینجا حق ندارید عمامه بر سر داشته باشید ، عمامه را بردارید.
🔻حضرت آقا با قاطعیت پاسخ داده بود که : “من این قانون را قبول ندارم. من تاکنون در هیچکدام از زندانهای گذشته عمامهام را به کسی تحویل ندادهام. برو و این موضوع را از رئیست بپرس”
🔻ایشان جلسات خصوصی بسیاری را با قشر های مختلف برگزار می کرد و جالب انجا بود که خود ایشان هم هنوز نمی دانست دقیقا به کدام علت بازداشت شده است.
🔻ایشان در خصوص اما و اگر هایی که در آن لحظات در ذهنش مرور می شد می فرمایند : “نمیدانم آیا یکی از آن جلسات لو رفته بود؟ یا علت بازداشت در درسها و سخنرانیهایی که در زمینه تفسیر و مفاهیم اسلامی ایراد میکردم نهفته بود؟ اما دل مشغولی عمده، که موجب نگرانی من شده بود، همان جلسات سرّی بود، زیرا به هیچوجه در مقابل دستگاه امنیتی قابل دفاع نبود.
🔻ایشان را در همان شب اول ورود به زندان از سلول چهار به چهارده منتقل کردند.
سلول چهارده آن قدر تاریک بود که حتی نمی شد ، تسبیحی که در دست می چرخاندی را به درستی ببینی..
🔻در متن اسناد ساواک در خصوص علت بازداشت ایشان آمده بود ” درباره غیرارتشی سیدعلی خامنهای متهم به اقدام علیه امنیت کشور و طبق ماده ۲۴ آیین دادرسی و کیفری به منظور تکمیل تحقیقات، قرار بازداشت موقت صادر و اعلام میگردد قرار صادره ظرف ۲۴ ساعت قابل اعتراض است.”
🔪 *ماجرای جالب چاقویی که به آقا دادند*
ماجرا زمانی آغاز شد که رهبری مقداری پول به یکی از زندان بان ها داده و از وی خواست تا یک هندوانه برای وی بیاورد.زندان بان که گویی از قواعد و قوانین زندان به خوبی اطلاع نداشت ، یک هندوانه برای ایشان اورد و از ایشان پرسید به چاقو هم نیاز دارید ؟ سپس چاقو را به ایشان داد . در حالی که رهبری در حال قاچ زدن هندوانه بودند یکی از ماموران ساواک داخل زندان شد.
🔻هنگامی که وی از مقابل سلول ایشان عبور می کرد ، بهت زده به صحنه ای که می دید نگاه کرد ، بله زندانی در حال خوردن هندوانه بود ان هم با استفاده از سلاح ممنوعه در زندان…
این زندان بان به دلیل خرید آن هندوانه و دادن آن چاقو به رهبری توبیخ شد.
آقا هم از مجازات در امان نماند و عینک ایشان را به عنوان جریمه از وی گرفتند.
در همان روزهای اول تنور شکنجه در زندان داغ شد .
یک روز ایشان متوجه داد و فریاد های یک زندانی شدند ، خوب که نگاه کردند دیدند که وی یک روحانی آشناست که ریشش را تراشیده و وی را ضرب و شتم می کنند.
🔻در همین حال بود
اسخ دادن ندارد. مشخص میشود که ایشان را آنقدر اذیت [و شکنجه] کرده بودند که حتی توان حرف زدن نداشته است. در ادامه نوشته بود: وقتی بهبود یافت از او بپرسید.
بعد از بهبودی که از او سؤال میکنند، ایشان میگویند: «در زاهدان جواب دادهام.» دوباره از او میپرسند: «نمی شود، باید مفصل پاسخ دهی» و ایشان دوباره همان پاسخ را میدهد [و شاه را مرتجع میخواند].
در زندانی که آیت الله خامنه ای در ان بود ۹ زندانی دیگر هم حضور داشتند ، یکی از انها سیدعباس موسوی قوچانی بود.
حدود بیست سلول از سلول های این زندان به شاگردان آیت الله خامنه ای و کسانی که پای سخنان ایشان نشسته بودند اختصاص داشت.
سخت است که آدمی هم شکنجه خود را تحمل کند و هم شکنجه شدن کسانی که از شاگردانش بوداند و با وی جلسات محرمانه داشته اند.
سید عباس در سلول ۱۵ این زندان بود.
در یکی از شکنجه ها موفق شده بودند از آقای “ص” اعتراف بگیرند که اعلامیه های محکومیت جشن های ۲۵۰۰ ساله را از سید عباس قوچانی گرفته است.
آقای “ص” به قدری شلاق خورده بود که کف پاهایش شبیه به یک حفره ایجاد شده بود.
بر ملا شدن نام سید عباس موسوی به منزله باز شدن دری جدید به روی ساواک بود.
موسوی قوچانی باید خود رابرای روزهای سخت آماده می کرد و چنانچه موسوی نمی توانست زیر این شکنجه ها تاب بیاورد ، تعداد زیادی از افراد رده بالا انقلابی به خطر می افتادند.
ایشان در ان زندان به حدی شکنجه شد که زبان زد همه زندانی ها شده بود و گاه و بی گاه ناله وی در زندان شنیده می شد.
او چهار بار پیاپی شکنجه شد و وقتی برای بار چهارم به سلولش باز گردانده می شد ، با باسن بر روی زمین راه می رفت.
سید عباس موسوی قوچانی برای انکه به سلول آقا نزدیک شود از ترفندی جالب استفاده می کرد.
وی از زندان بان می خواست به هنگام رفتن به سرویس بهداشتی به سرویسی که فاصله چندانی با سلول آقا نداشت و به سلول خود نیز نزدیک بود مراجعه کند.
مصدومیت وی به حدی بود که گاهی وی را تا سلول ، بر روی دوش گذاشته و انتقال می دادند.
موسوی هنگامی که از دستشویی خارج می شد ، درخواست می کرد برای تیمم به مقابل سلول اقای خامنه ای برود.
بهانه وی هم این بود که : خاک مقابل دستشویی نجس است و خاک سلول کناری قطعا تمیز تر است.
هنگامی که به سلول آقا می رسید ، به بهانه خواندن دعا با لحن دعا و به عربی با حضرت آقا سخن می گفت.
زندان بان که عربی نمی داسنت نیز فکر می کرد که وی هنگام تیمم در حال دعا کردن است.
وی در یکی از این مکالمات مناجات گونه به آقا می گوید : “آقا سلامعلیک. نمیدانی چقدر مرا شکنجه کردهاند. نمیدانم اگر در این حال بمیرم در شمار شهیدان خواهم بود؟”
وی پس از تیمم پایش را دراز کرده و وانمود می کرد که نمی تواند جا به جا شود .
آیت الله خامنه ای در پاسخ به یکی از مکالمات ، با حالت دعاگونه و با زبان عربی فرموده بود : “صبر کن سیدبزرگوار، صبر کن تا این جنایتپیشهها از تو ناامید شوند. چیزی نگو. خدا حتماً تو را نجات خواهد داد. آن قدر گفتم تا عزم و ارادهاش قوی و آمادگیاش بیشتر شد و به سلول خود بازگشت.:
📚 منبع
شرح اسم/ نویسنده هدایت الله بهبودی/ موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
♾️➕♾️➕♾️➕♾️
گروه؛
*داستان های عبرت آموز*
https://chat.whatsapp.com/LJ2vuXFC3fgBiHwhSoIv56
که درب سلول باز شد ، شخصی داخل امد و پرسید : تو خامنه ای هستی ؟
پاسخ داد : بله
آن شخص از آیت الله خامنه ای خواست به همراه وی برود.
شش هفت نفر منتظر رسیدن ایشان بودند .
🔻آیت الله خامنه ای آن لحظه را اینگونه روایت می کند : “در آن حالت احساس خطر کردم و از روی عادت و به طور غریزی … فریاد اعتراض بلند کردم و گفتم: چرا عینک مرا گرفتهاید؟ من بدون عینک نمیتوانم ببینم.”
یکی از آن شش نفری ، فردی بود که آقا در دادگاه وی را نادان خطاب کرده بود.
وی با نزدیک شدن به ایشان گفته بود : “خیال میکنی این دادگاه به تو اجازه خواهد داد که این طور جسارت کنی؟ سپس با کلفت کردن صدای خود سعی کرد ادای وی را در اورد”
🔻در همان حال بود که سیلی محکمی به صورت ایشان زدند و در حالی که چشمان ایشان به خوبی نمی دید ، تعادلش به هم خورد اما به موقع خود را جابه جا کرده و به حالت اول ایستاند ، به ناگاه ضربه دوم از راه رسید و آقا بر روی تختی که کنار دستش بود افتاد (گویا زندانیان را بر روی این تخت شلاق می زده اند) آقا قصد بلند شدن داشت که یکی از آن افراد فریاد زد : بمان ، خوب جایی افتادی ، دست ها و پاهای ایشان را بستند تا شلاقش بزنند.
در گوشه ای از این اتاق تعدادی تازیانه در کنار یکدیگر ردیف شده بود.
تنها تفاوت تازیانه ها قطر انها بود ، از کوچک شروع می شد تا بزرگ…
🔻یکی از شکنجه گران کف پای آقا را به شدت شلاق زد و آن قدر به شلاق زدن ادامه داد تا (شکنجه گر) از کت و کول افتاد.
🔻شکنجه گر دوم شلاق را به دست گرفت و پس از دقایقی شلاق را کنار گذاشت و نفر سوم شکنجه را اغاز کرد و نفر سوم هم از این کار خسته شد و نفر چهارم وارد عمل شد…
🔻 *گویی هر شــــــــــــــــش هـــــــفـــــــت نفری که در اتاق بودند ، وظیفه داشتند پس از خستگی نفرات دیگر به کار انها (شکنجه دادن زندانی) ادامه دهند.گاهی شلاق خــــــــــــــــــیــــــس شــــــــده و بر بدن آقا می خورد ، ایشان در این باره می گویند : ” در طول مدت شکنجه، یکی از آنها بالای سرم میآمد و از من میخواست تا از فلان کس یا از نهضت اسلامی بیزاری جویم. من قبول نمیکردم و آنها هم آنـــــــــــقــــدر مـــــــــرا مـــــــــیزدنــــــــد تـــــــــــــا بــــــــــیــــــهـــــــوش مــــــــیـــــــشدم”*
🔻 *آقـــــا بـــیـــهــــوش شــــــد*، این موضوع پیش از این نیز در گفت و گوی ایشان و هم سلولی ها عنوان شده بود و آقا گفته بود که در صورتی که شکنجه من ادامه یابد به دلیل ضعف معده فورا بیمار شده و احتمالا از هوش خواهد رفت.
🔻هم سلولی ها در این باره گفته بودند که ساواک با حربه های خود شما ره به هوش خواهد آورد و …
برای به هوش اوردن آقا آب به صورتش زده و همچنین آبی به پاهایش هم زدند. شکنجه دوباره ادامه یافت و پس از مدتی شکنجه گران پا بند را باز کرده و آقا مسیر محل شکنجه تا سلول را با پاهای زخمی پیمود.
قبل از خروج ایشان از اتاق ، شکنجه گر به ایشان گفته بود : “به سلولت برگرد، اما به زودی دوباره به اینجا خواهی آمد تا بالاخره اعتراف کنی…”
چند روز گذشت و زمان بازجویی فرارسید .
تفاوت هایی بود که میان این بازجویی و بازجویی های قبل ، این بارهمه سوالات را در دو خط خلاصه کرده از ایشان پرسبده بودند : شرح فعالیتهای سیاسی خود را بنویسد و بگوید چه نوع کتابها و نشریاتی مطالعه میکند و فعالیتهایی که به نفع خمینی داشته و دارد چیست و آیا ارتباط با دستههای سیاسی دارد یا نه؟
ایشان نیز در پنج صفحه ، از آغاز فعالیتهایش از تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی، هر آنچه که برای ساواک کشف بود، تا آخرین دستگیریاش را نگاشت.
🔻ایشان در اخرین جمله نوشته بود : ” فکر میکنم وظیفهام آن است که از اسلام هر چه بیشتر درک کنم و تا آنجا که میتوان و میباید اصول اعتقادی و معارف الهی را در حوزه امکان و قدرت خود منتشر سازم و در برابر دشمنان فکری که از دشمنان سیاسی آن خطرناکتر و درندهترند و دفعشان واجبتر است، حصاری از منطق و استدلال بکشم. این است کار من و راه من”
سوالاتی که در بازجویی های دیگر از ایشان پرسیده بودن و جواب های جالب ایشان جالب به شرح زیر بود :
ارتجاع چیست؟ مرتجع کیست؟
🔻ایشان در جواب، ارتجاع را در معنی لغوی «عقب گرد کردن» و در اصطلاح به معنای «عقب گرد کردن در مسائل سیاسی و اقتصادی» معنا کرده بودند و *مرتجع واقعی در ایران را شاه معرفی کرده بودند*. به خاطر این که کشور را از نظر سیاست، در وضعیت عقب نگه داشته است، در حالی که حتی مصری ها نیز هواپیما میسازند.
🔻سپس ایشان را به شکنجه گاه تهران فرستاده بودند. بعد از مدتی، دوباره ثابتی [از مقامات ارشد ساواک]، همان سؤالها را از ایشان پرسیده و ایشان هم گفته بود که در زاهدان به این سؤالات پاسخ دادم. قبل از این مکالمات، شنبه یا یکشنبه را نوشته بودند که خامنهای حال پ
┄┅┅✿❀#یا_علی❀✿┅┅
#استوری_زیبا
#غدیر
🌹 شفاعت 1میلیون نفر توسط کوچکترین محب مولا 🌹
فقال رسول الله صلى الله عليه وآله:
يا أبا الحسن إن الله عز وجل قد أوجب لك بذلك من الفضائل والثواب مالا يعرفه غيره.
ينادي مناد يوم القيامة:
أين محبو علي بن أبي طالب؟
فيقوم قوم من الصالحين، فيقال لهم: خذوا بأيدي من شئتم من عرصات القيامة فأدخلوهم الجنة. فأقل رجل منهم ينجو بشفاعته من أهل [تلك] العرصات ألف ألف رجل.
آقا رسول الله صلی الله علیه و آله می فرماید:
روز قیامت منادی ندا می دهد:
کجایند دوست داران علی بن ابی طالب(صلوات الله علیه)
پس عده ای از صالحان بلند می شوند به انها گفته می شود دست هرکسی را می خواهید بگیرید و به بهشت ببرید
در این میان آن کسی که بهره شفاعت او از دیگران کمتر است یک میلیون نفر به شفاعت او از عرصه قیامت نجات پیدا می کنند.
📚 تفسير الإمام العسكري، المنسوب الى الإمام العسكري صفحه 110
#کانال_طنزمنبر
#غدیر_بزرگرترین_عید_جهانی
همه باهم مبلغ عید غدیر باشیم✅❤️
………………💠💠💠………………
کپی با ذکر صلوات بر تعجیل فرج آزاد
https://chat.whatsapp.com/K3OSMtvwLfgDlVCeuqLFlH
کانال عاشقان منتظر🌹 در شبکه داخلی ایتا🔰
@ash
مکتب عشق آقا امیر المؤمنین علی علیه السلام از زبان شهید مطهری؛ بسیار عالی
۱۲ خاطره زیبا از شهید مظلوم بهشتی*
گفتند حالا که «مرگ بر شاه» همهگیر شده؛ شعار جدید بدیم.
«شاه زنازاده است، خمینی آزاده است».
آشفته شدهبود. گفت:
رضاخان ازدواج کرده، این شعار حرام است.
از پلکان حرام که نمیشود به بام سعادت حلال رسید.
از بهشتی پرسید؛
روحانی هم میتونه تو شورای شهر بره؟
گفت:
روحانی همه جا میتونه بره
به شرط اینکه علم اون رو داشته باشد نه اینکه تکیهاش به علوم حوزوی باشه.
گفت:
صرف روحانی بودن به فرد صلاحیت ورود به هر کاری رو نمیده.
بنیصدر که فرار کرد زنش رو گرفتند.
زنگ زد که زن بنیصدر تخلفی نکرده باید زود آزاد بشه.
آزادش نکردند.
گفت با اختیارات خودم آزادش میکنم.
بهشتی میگفت:
هر یک ثانیه که در زندان باشه گناهش گردن جمهوری اسلامیه.
به جمع رو کرد و گفت:
قدرت اجرایی و مدیریتی رجوی به درد نخستوزیری میخوره.
حیف که التقاط و نفاق داره، اگر نداشت مناسب بود.
تو بدترین حالت هم، انگشت میگذاشت روی نکات مثبت.
الآن بهترین موقعیته، برای کمک به پیروزی انقلاب هم هست! نیت بدی هم که نداریم.
آمار شهدای ١۵خرداد رو بالا میگیم، خیلی بالا، این ننگ به رژیم هم میچسبه!
بهشتی بدون تعلل گفت:
با دروغ میخواهید از اسلام دفاع کنید؟
اسلام با صداقت رشد میکنه نه دروغ!
بهشتی اسم جوان رو داده بود برای شورای صدا و سیما.
گفته بودند ولی این مخالف شماست، کلی علیه شما دنبال سند بوده!
گفت:
او جویاست و کنجکاو. چه اشکالی دارد که سندی پیدا کند و مردم رو آگاه کند.
همه جمع شده بودند برای جلسه. باهنر رو فرستاده بودند که بهشتی رو بیاره.
اومده بود که آماده شید بریم؛ همه منتظر شمایند. بهشتی عذر خواسته بود.
گفته بود
جمعه متعلق به خانواده است، قرار است برویم گردش.
اخم باهنر رو که دید گفت:
بچهها منتظرند، سلام برسونید، بگید فردا در خدمتم
به قاضی دادگاه نامه زده بود که:
«شنیدم وقتی به مأموریت میروی ساک خود را به همراهت میدهی.
این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی.»
قاضی رو توبیخ کرده بود. حساس بود، مخصوصاً به رفتار قضات…
مترجم ترجمه کرد؛
«هیأت کوبایی میخواهند با شما عکس یادگاری بگیرند».
همه ایستاده بودند تو کادر جز مترجم!
پرسید مگه شما نمیآیی؟
گفت:
همه میدونند من تودهای ام، برای شما بد میشود.
خندید؛ باید شما هم باشید، دقیقاً کنار من! کادر کامل شد.
بهش میگفتند انحصارطلب، دیكتاتور، مرفه، پولدار.
دوستانش دوستانه گفته بودند چرا جواب نمیدهی؟ تا كی سكوت؟
میگفت مگر نشنیدهاید قرآن میگوید «ان الله یدافع عن الذین امنوا».
یعنی وظیفه من این است كه ایمان بیاورم، كار خدا این است كه از من دفاع كند.
دعا كن من وظیفه خودم را خوب انجام بدهم. خدا كارش را خوب بلد است.
رفته بودند سخنرانی، منافقین هم آدم آوردهبودند. جا نبود. بیرون شعار میدادند.
آخر سر گفتند، حاج آقا از در پشتی بفرمایید که به خلقی ها نخورید.
گفت:
این همه راه آمدهاند علیه من شعار بدهند.
بگذارید چند «مرگ بر بهشتی» هم در حضور من بگویند. از همان در اصلی رفت…
با بیادبی بلند شد به توهین کردن به شریعتی.
بهشتی سرخ شد و گفت:
حق نداری راجع به یک مسلمان اینطور حرف بزنی.
هول شدند و چند نفر حرف تو حرف آوردند که یعنی بگذریم.
گفت:
شریعتی که جای خود! غیر مسلمان را هم نباید با بیادبی مورد انتقاد قرار بدیم.
منبع: کتاب «صد دقیقه تا بهشت»
............................................
اوکجا ؟؟
و روزگار امروز؟؟
قربة الی الله دروغ، تهمت، غیبت،می گوئیم!!
ودنبال ثوابش در روایات میگردیم!!
نثار روح شهيد مظلوم آيت الله بهشتي و٧٢ شهيد انفجار حزب جمهوري اسلامي و همۀ شهدا و مجاهدان راه حق و آزادی و عدالت صلوات
خواب کوچکترین 🌷شهید حزب الله لبنان درباره شهید احمد مشلب
🕊🌷علی الهادی حسین - کوچکترین شهید حزب الله لبنان - ۱۷ ساله علاقه ی زیادی به شهید احمد مشلب داشت. دو ماه قبل از شهادتشان، فردی را در خواب می بیند و از او پرسد : شما شهید احمد مشلب هستید؟ می گویند: بله، علی الهادی حسین می گوید: از شما یک درخواست دارم و آن اینکه اسم مرا نیز جزءشهدا در لیستی که حضرت زهراء سلام الله علیها می نویسند و گلچین می کنند، بنویسید. شهید احمد مشلب می گویند: اسمت چیست؟! او می گوید: علی الهادی! شهید احمد مشلب می گوید: این اسم برای من آشناست، من اسم شما را در لیستی که نزد حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود دیده ام و به زودی به ما ملحق خواهید شد.
پس از دو ماه این خواب محقق می شود.
#شهید_علی_الهدی_حسین
#الگوی_خودسازی
♻عرق زنان چادری سه جا نور میشود:
🔊آیت الله بهاءالدینی می فرمودند: اگر زنان چادری می خواستند نشانشان می دادم عرقی که در فصل گرما به خاطر حفظ حجاب می ریزند، دانه دانه اش خورشید است. شما خورشید خدا هستید.
و ایشان این روایت را از کتاب ثواب الاعمال نقل میکردند عرقی که زن زیر چادر می ریزد سه جا برای او نور میشود:
🔴 در درون قبر
⭕در برزخ
🔴در قیامت
⚠و اگر زنان بی حجاب از من می خواستند همین الان نشانشان میدادم که این موی سر که به نامحرم نشان می دهند آتش است. آنها در آرایش زیبایی نیستند، بلکه در آرایش آتش هستند.
🙏 لطفا مصرف آب و برق را کاهش دهیم 🙏
🌸 کانال تلگرامی پاتوق 🌸
🍀🌿☘
🔹تنظیم کولرهای گازی روی ۲۵ درجه، استفاده از دور کند کولرهای آبی، کاهش روشنایی غیرضروری و عدم استفاده از وسایل پرمصرف برقی در ساعات ۱۲ تا ۱۸ از راهکارهای ساده کاهش مصرف برق هستند
🦋روابط عمومی شرکت توزیع نیروی برق استان قم🦋
🌹🌹🌹🌹🌹
https://t.me/patoghpatogh