11.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•°🌱
هوا،هواۍزیارٺ
زیارٺِمخصوص...💚🕊
آقا جانم ما همه دلتنگ حرمت هستیم💔
@hoze120
برگزاری کلاس های تابستانه
مهارت های خانه داری ویژه ی دختران
#پایگاه_شهید_پشنگ_زاده
#حوزه_120_حضرت_آسیه
@hoze120
7.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲استورے....
💚تاغــــــدیر ۲۴➤روزمـانده
#کاروان_عاشقان_بسیج
#پایگاه_فاطمیه
#حوزه_120_حضرت_آسیه
@hoze120
💚۲۴ روز تا غدیر
#پویش_مهر_علوی
یه کار خوب برای امیرالمومنین
#جهادی_محبان_الحسن
#پایگاه_شهیدان_پناهی
#حوزه_120_حضرت_آسیه
@hoze120
#احیای_پایگاه
#محله_مهربانی
#محله_شهید_چمران
جلسه با فرمانده پایگاه برادر، آقای شریف زاده و فرمانده پایگاه خواهر خانم حاتمی
#پایگاه_شهید_کاظم
#پایگاه_فاطمه_زهرا
#حوزه_119_اشرفی
#حوزه_120_حضرت_آسیه
@hoze120
هدایت شده از 🇵🇸 Ranyaa | رانیا
•🌱
علامه اميني در شبانه روز حدود 17 ساعت مطالعه و كار ميكرد و براي مطالعه كتبي كه در دسترس نداشت رنج سفرهاي گوناگوني به جان خريد؛
علامه در اين باره مي گويد: من براي نوشتن الغدير 10 هزار جلد كتاب از «باء» بسم الله تا «تاء» تمّت آن خواندهام و به 100هزار جلد كتاب، مراجعات مكرر داشتهام . . .
هدایت شده از ~ رأیهالــهُــدی ~
🌸🌺🌸
🌺🌸
🌸
دخترا اگه برن جنگ😆
خاطره طنز ازحضورخواهران درجبهه
بیگودی های خواهر کاتبی!😌😐
✍🏻 حدودا 18.19ساله بودم
که مســــــ🕌ــــجد محل یک شب حاج اقا،خانما رو جمع کرد و گفت:
رزمنده ها لباس ندارند و یه سری کارای تدارکاتی رو خواست که انجام بدیم!
من و چند از خواهرا✋🏻
که پزشـ🔬ـکی میخوندیم
پیشنهاد دادیم برای جبران نیروی پرستاری بریم بیمارستان های صحرایی🏩
و ما چمدون رو بستیم و راهی جنوب شدیم🚌
من تصور درستی از واقیعت جنگ نداشتم و کسی هم برای من توضیح نداده بود🤐
و این باعث شد که یک ساک دخترونه ببندم شبیه مسافرت های دیگه،و عضو جدانشدنی از خودم رو بذارم تو ســ🛍ـــاک
یعنی بیگودی هام😲
و چند دست لباس👗
و کرم دست و کلی وسایل دیگه😶 ...
غافل از اینکه جنگ، خشن تر از اینه که به من فرصت بده موهامو تو بیگودی بپیچم❗️
یا دستمو کرم بزنم...👐🏻
به منطقه جنگی و نزدیک بیمارستان رسیدیم...
نمیدونم چطور شد که😰
ساک من و بقیه خواهرا از بالای ماشین افتاد و باز شد و به دلیل باد شدیدی که تو منطقه بود، محتویاتش خارج شد و لباسا و بیگودی های من پخش شد تو منطقه😰
ما مبهوت به لباسامون که با باد این ور و اون ور میرفتن نگاه کردیم...🌬
و برادرا افتادن دنبال لباسا😱
ما خجالت زده 😥.
برادرا بعد از جمع کردن یه کپه لباس اومدن به سمت ما😅
دلمون میخواست انکار کنیم😣
اما اونجا جنس مونثی نبود جز ما سه نفر که تو اون بیابون واساده بودیم😑😐😶
.
و بعد
.
بیگودی هام دست یه برادر دیگه بود و خانما اشاره کردند که اینا بیگودی های خواهر کاتبیه😂
از اون لحظه که بیگودی ها رو گرفتم، تصمیم گرفتم اونا رو منهدم کنم...❌
شب تو کیسه انداختم و پرت کردم پشت بیمارستان☺️
صبح یکی از برادرا اومد سمتم با کیسه بیگودی
گفت در حال کیشیک بودن، این بسته مشکوک رو پیدا کردند،گفتن بیگودی های خواهر کاتبیه😮
شب که همه خوابیدن ، تصمیم گرفتم چال کنم پشت بیمارستان صحرایی😊
چال کردم و چند روز بعد یکی از برادرا گفت ما پشت بیمارستان خواستیم سنگر بسازیم ،زمین رو کندیم،اینا اومده بالا
گفتن اینا بیگودی های خواهر کاتبیه 😐😒
و من
هر جور این بیگودی های لعنتی رو سر به نیست میکردم😡
دوباره چند روز بعد دست یکی از برادرا میدیدم که داره میاد سمتم🏃♂️
خواهر کاتبی🗣
خواهر کاتبی🗣
بیگودی هاتون…
داستان فوق بر اساس خاطرات بانو کاتبی هم رزم شهید متوسلیان میباشد😌
🌸🌺🌸
🌺🌸
🌸
#طنز
#پایگاه_شهیدان_ترکیان
@rayatol_hoda