eitaa logo
"هیئت‌الرسول‌وبسیج‌دانشکده‌علوم‌قرآنی‌بجنورد"
225 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
236 فایل
بسم‌اللھ... •فعالیت‌این‌کانال‌به‌نیت⇩ ظهور‌آقا‌امام‌زمان‌"عج" •اطلاع‌رسانی‌ _ بسیج‌ دانشجویی‌‌ دانشکده‌ علوم‌ قرآنی‌ بجنورد _ هیئت الرسول 'ص' دانشکده علوم قرآنی بجنورد •ناشناس: https://daigo.ir/secret/5851405521 📍دانشکده علوم قرآنی بجنورد
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات🌺 💠 قابل توجه شرکت کنندگان در مسابقه "سی شب سی آیه" 🔷 به حول و قوه الهی، سوالات مربوط به مسابقه "سی شب، سی آیه"، شنبه آینده، 24 خرداد راس ساعت 10 صبح در همین کانال بارگذاری خواهد شد. 🔸 متسابقین محترم تا ساعت 10صبح روز بعد، یکشنبه 25 خرداد فرصت دارند جواب سوالات را به صورت پیامکی ارسال نمایند. نحوه ارسال جواب: - پاسخ آزمون به صورت یک عدد 40 رقمی است که عدد اول نشانه گزینه صحیح سوال اول و عدد دوم نشانه گزینه صحیح سوال دوم و .... می باشد. - عدد چهل رقمی را به شماره 5000241183 پیامک نمایید. - به پیامکهایی که بعد از ساعت 10 صبح ارسال گردد ترتیب اثر داده نمی شود. ☀️ تمامی گروههای دانشجویان، اساتید، کارکنان و خانواده های محترم اساتید و کارکنان می توانند در این مسابقات شرکت نمایند. ⭐️ از میان جوابهای صحیح، به 20 نفر به قید قرعه جایزه نقدی، به مبلغ هر نفر یک میلیون ریال اهدا خواهد شد. معاونت فرهنگی و دانشجویی
با سلام و احترام و آرزوی توفیقات روز افزون برای همه شما بزرگواران در عرصه های مختلف فرهنگی - قرآنی و... منتخبین عزیز لطفا شماره کارت بانک ملی خود را به نام شخص دانشجو در اسرع وقت ( نهایتا تا پایان همین هفته) به آیدی کارشناس فرهنگی دانشجویی دانشکده(خانم بابایی) ارسال نمایید.
دانشگاه مازندران با همکاری اداره کل فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم تحقیقات و فناوری برگزار می کند: ❇️جشنواره ادبی فرهنگی هنری دانشگاهیان با موضوع کرونا ✅بخش ادبی شعر، ادبیات، داستان، دل نوشته
🍀سه دقیقه تا قیامت🍀 قسمت پنجم: سمت چپم را نگاه کردم عمو و پسر عمه ام آقاجان سیدو...ایستاده بودند. عمویم مدتی قبل از دنیا رفته بود وپسرعمه ام نیز از شهدای دوران دفاع مقدس بوداز اینکه بعد از سالها آنها را میدیدم خیلی خوشحال شدم.🌷 زیر چشمی به جوان زیبا روی که کنارم بود دوباره نگاه کردم من چقدر اورا دوست دارم چقدر چهره اش برایم آشناست یکباره یادم آمد حدود ۲۵سال پیش شب قبل از سفر مشهدعالم خواب حضرت عزرائیل با ادب سلام کردم حضرت عزرائیل جواب دادند محو جمال ایشان بودم که با لبخندی بر لب به من گفتند برویم؟با تعجب گفتم کجا؟🌷 بعد دوباره نگاهی به اطراف انداختم دکتر جراح ماسک روی صورتش را در آورد وبه اعضا تیم جراحی گفت مریض از دست رفت دیگه فایده نداره بعد گفت خسته نباشیدشما تلاش خودتون رو کردیداما بیمارنتونست تحمل کنه یکی دیگه از پزشک ها گفت دستگاه شوک رو بیارین نگاهی به دستگاه ها و مانیتور اتاق عمل کردم همه از حرکت ایستاده بودند.🌷 عجیب بود که دکترجراح من پشت به من قرار داشت امامن میتوانستم صورتش را ببینم حتی میفهمیدم که در فکرش چه میگذرد من افکار افرادی که داخل اتاق بودندراهم میفهمیدم همان لحظه نگاهم به بیرون از اتاق عمل افتادمن پشت درب اتاق رامیدیدم برادرم با یک تسبیح در دست نشسته بودکنار درب عمل و ذکر میگفت خوب به یاد دارم که چه ذکری میگفت اما عجیب تر از آن اینکه ذهن او را میتوانستم بخوانم او باخودش میگفت خدا کند برادرم برگرده او دوفرزند کوچک داردوسومی هم در راه است اگر اتفاقی برایش بیفتد بابچه هایش چه کنیم؟ یعنی بیشترناراحت خودش بودکه با بچه های من چه کند؟🌷 کمی آن طرف تر داخل یکی از اتاق های بخش یکنفر در مورد من باخدا حرف میزدمن اورا هم میدیدم داخل بخش آقایان یک جانباز بود که روی تخت خوابیده و برایم دعا میکرد او را میشناختم قبل از اینکه وارد اتاق عمل شوم با او خداحافظی کردم و گفتم که شاید برنگردم این جانباز خالصانه میگفت خدایا من راببر اما او را شفا بده او زن وبچه داره اما من نه! یکباره احساس کردم که باطن تمام افراد را متوجه میشوم نیت ها و اعمال آنها میبینم و..🌷 بار دیگر جوان خوش سیما به من گفت برویم؟از وضعیت بوجود آمده و راحت شدن از درد وبیماری خوشحال بودم فهمیدم شرایط خیلی بهتر شده اما گفتم نه! خیلی زود فهمیدم منظور ایشان مرگ من و انتقال به آن جهان است مکثی کردم وبه پسر عمه ام اشاره کردم بعد گفتم من آرزوی شهادت دارم من سالها بدنبال جهاد وشهادت بودم حالا اینجا با این وضع بروم؟🌷 اما انگار اصرار های من بی فایده بود باید میرفتم همان لحظه دوجوان دیگرظاهر شدند و درچپ وراست من قرار گرفتندو گفتند برویم بی اختیار همراه با آنها حرکت کردم لحظه ای بعد خود را همراه بااین دونفردربیابان دیدم.🌷 🍁🍁🍁🍁 @hroqbojnourd
🍀سه دقیقه درقیامت🍀 قسمت ششم: این را هم بگویم زمان اصلامانند اینجا نبودمن در یک لحظه صدها موضوع را میفهمیدم وصدها نفر را میدیدم! آن زمان کاملا متوجه بودم که مرگ به سراغم آمده اما احساس خیلی خوبی داشتم از آن درد شدید چشم راحت شده بودم پسر عمه وعمویم در کنارم حضور داشتند وشرایط خیلی عالی بود.🌷 در روایات شنیده بودم که دو ملک از سوی خدا همیشه با ما هستند حالا داشتم این دو ملک را میدیدم چقدر چهره آنها زیبا ودوست داشتنی بوددوست داشتم همیشه با آنها باشم ما باهم وسط یک بیابان کویری و خشک و بی آب وعلف حرکت میکردیم کمی جلوتر چیزی را دیدم! روبروی ما یک میز قرار داشت که یکنفر پشت میز نشسته بود.🌷 آهسته آهسته به میز نزدیک شدیم به اطراف نگاه کردم سمت چپ من در دور دست ها چیزی شبیه سراب دیده میشد اما آنچه میدیدم سراب نبودشعله های آتش بودحرارتش را از راه دور حس میکردم به سمت راست خیره شدم در دور دست ها یک باغ بزرگ وزیبا یا چیزی شبیه جنگل های شمال ایران پیدا بودنسیم خنکی از آن سمت احساس میکردم.🌷 به شخص پشت میز سلام کردم با ادب جواب دادمنتظر بود میخواستم ببینم چکار دارداین دو جوان که کنار من بودند هیچ عکس العملی نشان ندادند حالا من بودم و همان دو جوان که کنار من قرار داشتند جوان پشت میز یه کتاب بزرگ و قطور را درمقابل من قرار داد جوان پشت میز به آن کتاب بزرگ اشاره کردوقتی تعجب من رادید کتاب خودت هست بخوان🌷 امروز برای حسابرسی همین که خودت آن راببینی کافی است چقدر این جمله آشنا بود در یکی از جلسات قرآن استاد مابه این آیه اشاره کرده بود(اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا)این جوان درست ترجمه این آیه را به من گفت نگاهی به اطرافیانم کردم کمی مکث کردم وکتاب را باز کردم بالای سمت چپ صفحه اول باخطی درشت نوشته شده بود(۱۳سال و۶ماه و۴ روز)از آقایی که پشت میز بود پرسیدم این عدد چیه؟🌷 گفت سن بلوغ شماست شما دقیقا در این تاریخ به بلوغ رسیدی توی ذهنم بود که این تاریخ یکسال ازپانزده سال قمری کمتر است اما آن جوان که متوجه ذهن من شده بودگفت نشانه های بلوغ فقط این نیست که شما در ذهن داری من هم قبول کردم قبل از آن درصفحه سمت راست اعمال خوب زیادی نوشته شده بوداز سفر زیارتی مشهدتا نمازهای اول وقت و هئیت و احترام به والدین و...پرسیدم اینها چیست؟گفت اینها اعمال خوبی است که قبل از بلوغ انجام دادی همه این کارهای خوب برایت حفظ شده🌷 قبل از اینکه واردصفحات اعمال بعد از بلوغ بشویم جوان پشت میز نگاهی کلی به کتاب من کرد و گفت نمازهایت خوب و مورد قبول است پس وارد بقیه اعمال میشویم 🌷 🌹🌹🌹🌹 @hroqbojnourd
انتشارات دانشگاه تهران همه کتابها رو رایگان در اختیار قرار داده. تا رایگان هست استفاده کنید و کتابهای مورد نظرتونو دانلود کنید. https://ketaabonline.com/ ✅ایبنا خراسان شمالی @ibnaksh
🎺توجه توجه🎺 🔊آخرین مهلت بازگشت کتابهای امانت گرفته شده توسط دانشجویان🔉 دانشجویان گرامی لطفاً کتابهایی را که از کتابخانه دانشکده امانت گرفته اید، حداکثر تا پایان امتحانات پایان ترم به کتابخانه بازگردانید و یا جهت هماهنگی لازم با کتابخانه دانشکده تماس بگیرید. در صورت عدم بازگشت کتاب و یا عدم هماهنگی جهت تمدید کتاب، تمامی جریمه دیرکرد کتاب از دانشجو دریافت میگردد و شامل بخشیدگی جریمه نمی‌گردد. با تشکر فیاض/ کارشناس کتابخانه
🌼 السلام علیک یا ابا صالح المهدی همیشه تو را کنار خود کم دارم چشمان تر از بارش شبنم دارم برگرد بیا که تا نفس تازه کنم هر روز به تو نیاز مُبرم دارم 🌼 امام خوب  زمانم هر کجا که هستی با هزاران عشق سلام 🌼 اللهم عجل لولیک الفرج شنبه های مهدوی @hroqbojnourd