هدایت شده از توییتر انقلابی
⭕️ هم اکنون ربع پهلوی
چرا تصویر منو نشون ندادید بی وجودها 😁
👤 ماه ناز 🇮🇷🚩
@TWTenghelabi
هدایت شده از آمال|amal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش مردم ایران به پخش تصویر منافقین از تلویزیون بعد از ۴۰سال مبارزه و تهدید به تابستان داغ و دیماه خونین😂
"آرما"
@Childrenofhajqasim1399
انتشار بدین بفهمن یه قدرت چهل ساله با بیست ثانیه عکس و شعار پرچمش پایین نمیاد✌️
سلام سلام
عضو کانال شو اسکیرن شات بده کلی جایزه بگیر
باورت نمیشه کلی جایزه بهت میده مثل کیبرد نقطه ای ، کلی تم ، تم گاندویی، استیکر ساز ایتا و خیلی جایزه ی دیگه
البته به شرطی که بعد گرفتن جایزه ها لف ندی
بفرما لینک کانال
@ugggffg
آیدی مدیر در کانال سنجاق شده😉
این پیام رو همینطوری رد نکن 📛
💫ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم در ره عشق جگر دار تر از صد مردیم💫
سلام،سلام یه کانال براتون آوردم چه کانالی 😄
درجه ۱🌸
عالییی 🎀
طرفدار کدوم بازیگر در گاندو هستی
محمد😍
داوود🙃
رسول 🤓
سعید 😂
فرشید 😇
。◕‿◕。
باید بگم که این کانال همه شو داره
کدوم فعالیت های کانال رو می خوای
چالش (◕ᴗ◕✿)
فال گاندویی (✷‿✷)
پروفایل گاندویی(◠‿◕)
طنز گاندو (◍•ᴗ•◍)
چالش خفن (✯ᴗ✯)
رمان (◕દ◕)
باید بگم که این کانال همه ی این فعالیت ها رو دارن تازه می خوان یه قرعه کشی راه بندازن که به ۱۰نفر ۵۰تا تم بدن 😍
این کانال یک گروه دخترونه داره یک کانال چالش کده و یک گروه برای ادمین ها مدیر ها تا با هم همفکری کنند و برای شما یک برنامه ی عالی در نظر بگیرند
رهبر معظم انقلاب اسلامی می فرماید : جوانانی در فضای مجازی فعالند فضای مجازی می تواند ابزاری باشد برای زدن توی دهن دشمنان😎
اگر گاندویی هستی بکوب رو پیوستن 🌸
https://eitaa.com/joinchat/4085055643Ca5617ecbef
°•[🕊]•
#تلنگرانه
+شهادٺ یعنے؛
زندگے ڪن،اما!
فقطبراے خدا...♡
اگرشهادت میخواهید
زندگے ڪنید
فقط برای خــدا...☝️🏻
#شہیدبابڪنورے•
#فاتحـ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@RRR138
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#چادرانھ🧕🏼
حجابماننداولینخاڪریزجبهہاسٺ
ڪہدشمنبراۍتصرفسرزمینۍ
حتماًبایداول آنرابگیرد.🔖🎈
#استادشهیدمطهری🌱
+بانو
#محڪمبگیرچادرترا🙂♥️
#فاتحـ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@RRR138
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
رسمشیدایـے🕊
شهادتنوعمرگراعوضمیکند
وقتمرگراعوضنمےکند...👌🏻
ازمرگنترسید؛ جورۍدرزندگے
حرکتکنیدکهخداوندشهادت
رانصیبتان کندوازدنیاببرد🌿'!
[💌] شهیدجوادمحمدۍ
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@RRR138
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
•
#امامسجاد'؏':
هرڪسسہصلوات
براےمادرمحضرتفاطمہ«سلآماللّٰھعلیھٰا»بفرستد..
تمامۍگناهانشبخشیدهمۍشود..!
[اللّهُمَّصَلِّعَلیفاطِمَةَوَاَبیهاوَبَعْلِهاوَبنیها
وَالسِّرِّالْمُسْتَوْدَعِفیهابِعَدَدِمااَحاطَبِهعِلْمُكَ!🖇']
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@RRR138
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از گاندو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از « آشپزی شیک😋🍔 »
اون هکر اگه مارو دوست داشت همه قسمت های مختارو یوزارسیف و جومونگ رو از آرشیو صداسیما پاک میکرد...
gol pesar
@Divert1 ✔️
آنچه در قسمت بعد میخوانید:
یه گوش مالی کوچیک در حد...😏🔪
نیاوردیم اینجا که به روش لبخند بزنممممم؟؟؟😤😖
شهید شد💔🚶♀
_رسوووووووللللل دروووو باز کننننن😟😱
صدای اخ و ناله سکوت را شکست😰
زخم سینه ات تیر میکشه؟😨😥
بوسه ای به پیشانی اش زدم😍😇
هرچه فریاد میزدم فایده نداشت🗣🤧😥
تورو روح زینب کوتاااااااه بیااااا...😫😪
گــــاندۅ😎
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️ ⚡️ #رمان_امنیتی_گمنام3
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
⚡️⚡️⚡️⚡️
⚡️⚡️⚡️
⚡️⚡️
⚡️
#رمان_امنیتی_گمنام3
#پارت_8
محمد:
داشتم همراه عطیه از پله ها بالا میرفتم
به سومین پله که رسیدم ارام نشستم..
_عه...چیشد محمد؟
نفس عمیقی کشیدم و رو به او با لبخند گفتم.
_چیزی نیست عطیه جان...
کنارم نشست...
دست راستش را روی پایم گذاشت
با چشم نگران نگاهم کرد.
_زخم سینه ات تیر میکشه؟
_خیلی کم...
میگما ماهورا خانومو میدی بغل باباش؟
_به قول باباش صد درصد خیر...
ابرویش را بالا داد
_خوب بحثو عوض میکنیا...
_از شما یاد گرفتم دیگه
یک باره انهمه جدیتش تبدیل به خنده شد...
_میگما ناهار داریم یا باید گشنه بمونیم تا شام؟
_تشریف بیار بالا دستاتو بشور...
بعد چای و شیرینی عزیز غذا میخوریم..
ماهورا خانم را بغل کردم و از پله ها بالا امدم
شیرین و زیبا...
بوسه ای به پیشانی اش زدم...
فرشید:
_آقا محمد...ببخشید میشه باهاتون حرف بزنم؟
_کارای رسولو دارم هماهنگ میکنم..
_در اون مورد نیست..
نگاه از کاغذ زیر دستش برداشت و پرسشگرانه سر خم کرد...
_راستش همون موضوع ماموریته...که گفتید منو خانم طهماسب....
_خب..؟
_هم من نامزد دارم هم خانم طهماسب متهله..
لبخند کش داری زد
_اولا من گفتم یا در نقش خواهر برادر یا زن و شوهر
دوما من مستقیما به کسی در این مورد اجباری نکردم
سوما...خانم طهماسبو بهانه نکن...شوهرش نیروی ویژه عمیات بود که چن ماه قبل شهید شد
_آها...ببخشید میگم نمیشه خود ستاره هم تو عملیات باشه؟
_باهاشون حرف زدی؟اگه قبول نکرد میتونید دو نفری برید...برا اونم باید درخواست بدم که مشکل پیش نیاد..
_ممنونم
_عروسیتون کیه؟
_عروسی نمیگیریم اقا...هزینه اش رو دادیم به یه زوج دیگه..
پنجشنبه این هفته میریم خونه جدید..
چشمش را گشاد کرد.
_به به...مبارک باشه
_شمام اگه تونستید بیاید...
_حتما حتما...
خودکار را داخل جا قلمی گذاشت و کاغذ را به سمتم گرفت..
_بفرما اقا فرشید...فقط مراقب باش رسول کار دستمون نده
تا بری رسولو برداری و برید بازداشتگاه من زنگ میزنم کامل در جریان باشن...
تشکر کردم و از اتاق بیرون امدم
رسول:
زخم پایم که بهتر شده بود..فقط مانده بود تومور...با شرطی که گذاشته بودم عملا به خودم می بالیدم...
بالاخره باید یک جا هم که شده از زینب دفاع میکردم ولی...
...........
فرشید دستی ماشین را کشید پیاده شدیم...
لحظه شماری میکردم...
محکم دستش را روی سقف ماشین کوبید...
با صدای بلند فریاد زدم..
_چتههههه دیووونه....ترسیدم..
_رسوللل کاری نکنی بدبخت شیما....
_اینوووو هزار بار تا الان گفتی...نیاوردیم اینجا که به روش لبخند بزنممممم؟؟؟
_پس برگردیممم...حوصله دعوا ندارم..
_خیله خب...قول میدم کاریش نداشته باشم...
و جوری که نشنود زمزمه کردم.
_یه گوش مالی کوچیک...در حد...
لبخند ریزی زدم..
فرشید:
_بله...هماهنگ شده...
با دستش جایی را نشان داد.
_از این طرف...
رسول ارام پشت سرم می آمد..
به دری مشکی رنگ اشاره کرد..
_اینجاست...
رسول جلو زد و داخل شد...
_میتونم تنها باهاش حرف بزنم...
مرد نگاهی به ما کرد..
_بله مشکلی نیست...
ماموری که داخل اتاق بود بیرون امد..
_بی زحمت تو هم نیا تو فرشید...
_رسولللل...
تا خواستم مانع شوم در را به هم کوبید و از پشت قفل شد...
مات و مبهوت نگاهم به در ماند...
صدای برخورد میز داخل اتاق و پارچ روی آن...
از پشتِ در، گرمی سیلی را روی صورتی حس کردم...
چند دقیقه ای به سکوت گذشت..
یک آن صدای اه و ناله و ضرب و شتم سکوت را شکست...
_رسووووولللل درو باز کنننن...
کاریش نداشته باشششش....
به در میکوبیدم...
حالا دستم کم کم داشت کبود میشد..
به کناری ام نگاهی کردم
_این درو نمیشه باز کرددد؟؟؟
_نههه از پشت قفله...در ضد ضربه اس...
بیخیال باز کردن در فقط سعی داشتم قانعش کنم که ولش کند..
_رسولللل جووونه...نفهمیدههه...
در حالی که نفس نفس میزد گفت.
_زن من جوننننن نبودددد؟؟؟
اونهمه بچه اونجاااا نبودن؟؟؟
زنا رو کتک نمیزدننننن؟؟؟
مردا رو تحقیر نمیکردنننن؟؟؟
مگه من بی غیرتمممم؟؟؟
دیگر فریاد زدن هم فایده نداشت...
شاید یک جمله میتوانست اورا منع کند..
_تو رو روح زینب کوتااااه بیاااا....ولش کنننن...
به ثانیه نکشید که صدا قطع شد...
نگران بودم که ناگهان در باز شد...
مقابلم ایستاد
عرق و خون صورتش با هم قاطی شده بود و ارام از گوشه چانه اش چکه می کرد...
تا خواستم به پسر نگاه کنم افتاد روی شانه ام...
_رسولللل چت شددد
لینک ناشناس:
https://harfeto.timefriend.net/16433112275465
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*نشر حداکثری*
*شیر بچه های حیدر👊🏻*
*با آل علی هر که در افتاد وَر افتاد👊🏻*
*مرگ بر منافق👊🏻*
#مدافع_حرم❤️
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@RRR138
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
گــــاندۅ😎
⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️⚡️ ⚡️⚡️ ⚡️ #رمان_امنیتی_گمنام3
سلاااااام
اوخی اوخی 😅💔 خوب میشه
هوووف
دستت.🤣عطیه دست خوش کارت عالی بید😅
نه ناهار نداریم🤣گشنه بمونید تا صبحونه🤣
تا صبحوونه ها🤣
آخی نازیییییی😅 چه خوشگل❤️
نه خوشم اومد نهههههههه خوشم اومددددددددددد😊❤️
چه قشنگگگگگ
هی...😬💔
چرا در قفل کرد😩💔 واییییییییییی
وای 😱💔 وای😱
بله دیگه 🤦🏻♀چیزای امنیتی این معایب هم دارن 😅🤦🏻♀
در ضر ضربه نمیشکنه😬🤦🏻♀
اخ😢
زینب🙂💔
هووفففففففف
چیکار کردییییییی با خودت چرا اینجوری شدی 😱 (این دیالوگ فرشید باید باشه😅)
خدایا😰 رسول نفرست پیش زینب
خب دیگه کاغذام تموم شد🤣
پایان خبر🙃🤣❤️
#خبرگزاری
#رویا
https://harfeto.timefriend.net/16425809243027
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@RRR138
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#گاندو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😎👊❤️
#مدافع_حرم❤️
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@RRR138
•┈┈••✾❣✾••┈┈•