فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باشگاه رفتن مجید نوروزی 🏋🏻♂️🥊
مجید نوروزی
🍃🍃🍃🍃🍃 پرواز 🍃🍃🍃🍃🍃
#پارت_چاهاردهم
#گاندو
لیام خواست غذاش رو با داود عوض کنه که داود بیدار شد وقتی دید دسته لیام دراز شده به سمت طرف داود
داود ابرویی بالا انداخت و گفت :
there's a problem?(مشکلی پیش اومده)
لیام قیافش خیییلییی خنده دار شده بود اون لحظه که ظاهر جدیی به خودش گرفت و اخم هاش رو توهم کرد و گفت :No
داود:یجوری گفت noکه ی لحظه فکر کردم من دست زدم به غذای اون به هرحال ظاهر بی خیالی به خودم گرفتم و هدفنم رو گذاشتم رو گوشم ولی خواموش بود مه صدای لیام رو بتونم بشنوم
خدارو شکر که رسیدیم ترکیه وقتی که رسیدیم پشت به پشت لیام داشتم حرکت میکردم که رسیدیم به درب خروجی من نمیتونستم برم دنبالش چون شک کرده بود برای همین آیهان رفت دنبالش تا رسید به یه هتل خفن و پنج ستاره توی مرکز شهر
ماهم شب رو ترکیه موندیم و فردا عصرش راه افتادیم به سمت تهران
زهرا: نمیدونم چرا انقدر آقا امیر آروم شده بود قبلا بزور بچه ها میشوندنش و همش در حال حرف زدن بود اما این سری خیلی آروم بود آقا داود ازش پرسید چرا انقدر ساکتی گفت هیچی همینجوری
من آشپزیم خوب نبود یعنی وقتی نداشتم برای یاد گرفتنش
تنها چیزی که خوب درست میکردم قیمه بود قرای همین قیمه درست کردم شام
سفره رو ولو کردم و درحالی که داشتم توی دلم قوربون صدقه بابام میرفتم که بهم قیمه درست کردن رو یاد داد از بچه ها دعوت کردم که بیان شام خواهر آیهان هم بود و سالاد درست کرد
امیر به تیکه گفت:........
🍃🍃🍃🍃🍃 پرواز 🍃🍃🍃🍃
#پارت_پانزدهم
#گاندو
امیر به تیکه گفت:شما که گفته بودید غذا بلد نیستید درست کنید که پس این عطر و بو چیه ؟
منم با آرامش کاملی گفتم:بله الان هم میگم اما من فقط بلدم قیمه درست کنم ده ثانی آذر جان (خواهر آیهان)کمک کردن بهم
آقا داود خاست بحث رو عوض کنه که گند زد :خب ببینم امیر خان شما هنوز مجردی ؟یعنی ازدواج نکردی ؟
امیر هم با پوز خندی گفت:آره داداش دوماه هست اومدم ترکیه هم ازدواج کردم هم بچه دار شدم همم نوه دار شدم
همه خندیدیم🤣🤣👌🏻
و بعد سکوت کردیم
من و آذر سفره رو جمع کردیم و بعد رفتیم طبقه بالا خیلی خسته بودم برای همین خیلی زود خوابم رفت خداییش خیلی خواب خوبی بود تا باشه از این ماموریت ها که یک شب راحت بتونی بخوابی روتخت خواب و کمر و گردنت خوش نشه 🥱
فردای آن روز .......
آماده شدیم برای رفتن به فرودگاه پرواز حدود بیس دقیقه تاخیر داشت
سوار هواپیما شدیم و رفتیم ایران از فرودگاه امام خمینی (ره) یک راست رفتیم سایت و بعد از گذاشتن لوازمی که برده بودیم تو نماز خونه که آقا رسول رو دیدیم گفت تو اتاق آقامحمد جلسه یی تشکیل شده
ماهم که باید گذارش کار میدادیم بالاخره برای همین ماهم رفتیم تو جلسه
داود : به داش رسول چقدر قیافت داغونه
رسچل:آره بابا دوهفتس خونه نرفتم از زور خواب دارم میمیرم انقدر خونه نرفتم که زنم بهم شک کرده میگه نکنه رفتی خونه اون یکی زنت 🤣
داود: واااقعا 😳؟
رسول:نع بابا شوخی کردم راستی داود احمد رفت اون موضوع رو گذاشت کف دست آقا محمد هاا
داود:چییی؟ ای احمد دهن لق
رسول:🤣🤣🤣
داود:چیه چرا میخندی
رسول:هیچی بابا ول کن بریم جلسه ولی داود ی چیزی
داود:جانم بگو
رسول :خاک تو سرت با این سلیقت 🤣🤣درسته که خانم مرادی قیافه اینا داره اما با آقایون خیلی خوش اخلاق نیستان از ما گفتن بود ...
داود:هر هر هر نکنه توقع داره بشینه بامرد نامحرم گل بگه گل بشنوه مسخره
رسول:شوخی کردم بابا جوش نزن
وارد جلسه شدیم همه اعضای تیم بودن ماهم کل عملیات رو مو به مو توضیح دادیم
حدود یک ساعتی جلسه طول کشید
و آقا محمد بعد از اتمام صحبت هاشون ختم جلسه رو اعلام کردن
همه داشتن از در اتاق میومدن بیرون که آقا محمد گفت:داود وایسا کارت دارم ....
پ.ن :به نظرتون آقا محمد با داود چی کار داره ؟
در ناشناس پیشبینی تون رو ارسال کنید و نظرات و انتقادات تون هم در ناشناس بنویسید لطفاً منتظر نظرات انتقادات و پیشنهادات شما عزیزان هستم
ناشناس رمان👇🏻👇🏻
https://harfeto.timefriend.net/16236011155635
مارا در کانال گاندو به نشانی @RRR138
دنبال کنید 🧡💚🧡💚🧡💚🧡
سلام بچه ها شرمنده من برای انتخابات سرم یکم شلوغه و نمیتونم امشب پارت بزارم شرمنده ولی حتما سعی میکنم تا نصف شب پارت بزارم یاهم فردا جبران میکنم
دوستون داریم
لطفاً زیادمون کنید 💚🧡💚🧡
@RRR138