و تو ای بانوی اندوه و رضایت. نمیدانم چه سرّی در نام خورشیدی توست كه هنگام سرودنت، آواز باران از
دلهای ما عبور میكند و نور روی نور چیده میشود.
كاش ميشد از همه آناني كه به نيازهايشان دست تبرك كشيدهاى، آمار گرفت. كاش میشد همه از
خاطرات روشن دخیل بستن به نامت میگفتند.
به راستی چه كردهای بانو با قلبهایی كه به تو چشم دوختهاند.
من چه بگویم كه كربلا ـ با آنكه نه تو و نه او، هیچكدام یكدیگر را ندیدهاید ـ عجیب تو را ستوده است. كربلا
پشت سر هم از مصیبتهای جانگداز عباس و دیگر فرزندانت گفت و تو با یك مشت خاطرات سوخته، تنها
كلمات شيرين تسليم بر زبان جاري كردى. كربلا باعث شد تو بهتر و بيشتر شناخته شوي و صبورى، بر خود
ببالد كه الگویی چون تو دارد.
به رسم همیشه، محافل نام او را میبرند، اما حاشا كه شب، گیسوپریشی لحظههایش را دیده باشد. ما
نيز از ام البنین ميگوييم درحالي كه جزع و زارى، غریبهای طردشده به دست صبور اوست.😥
کی مدینه ز یاد خواهد برد
صحن چشمان گریه پوشت را
صبح تا شب کنار خاک بقیع
ناله و شیون و خروشت را
چشمهای تو پر شفق میشد
در کنار چهار صورت قبر
مصحف دل ورق ورق میشد
در کنار چهار صورت قبر
خوب فهمیده حال و روزت را
آنکه امُ البکا تو را خوانده
مادر اشک، مادر ناله
پارههای دلت کجا مانده
ام البنین گفت:
بشیر چند تا سوال ازت دارم،
فرمود: به من بگو عباسمُ چطوری کشتن؟😥😥😥
گفت:
یا ام البنین ،رفته بود برای گُلای حسین آب بیاره،😥😥😥👏 اونقده بچه تشنه بودن 😥😥😭🥀
بعضی از حال رفته بودن، بعضی ها لباس ها رو بالا برده بودن شکماشون رو خاک گذاشته بودن، 😭😭😭
رفت آب بیاره، مشک زد تو آب، مشک پر کرد،😥😥😥
ام البنین کیف می کرد بشیر اینو می گفت،
هی می گفت: باریک الله عباسم،😥😥😭
خانم جان مشک گرفت از شریعه بیرون زد، باریک الله عباسم؛😥😥😥
اما خانم جان وسط را یه دست عباس تو بریدن، 😭😭
اما عباس با دست دیگه اش مشک گرفت، باریک الله عباسم؛😭😭🥀
خانم جان تیر به چشمش زدن اما مشک رها نکرد، 😭😭🥀
باریک الله عباسم؛ 😥🥀😭😭
خانم دست دیگرش بریدن، رنگ ام البنین پرید،😭😭😭😭
گفت: خانم جان اما عباس خم شد، آروم آروم مشک به دندونش گرفت اومد سمت خیمه ها، 😥😥😥🥀😭
باریک الله عباسم؛😭😭😭🥀
یه مرتبه یه جمله ای گفت صدای ناله ی ام البنین بلند شد،😭🥀😭
گفت: تیر به مشک عباس زدن، یه وقت گفت بیچاره عباسم.😭😭😭🥀🥀🥀😭😭
میگن ام البنین اومد جلو سکینه و رباب گرفت، 😭😭 فرمودند:
عباسمو حلال کنید نتونست برا علی اصغر آب بیاره،😭😭😭🥀😭😭😭
هی این شعرو می خوند
دیگر مرا ام البنین نخوانید
زیرا که من دیگر پسر ندارم
🥀😭😭😭😭😭🥀
وقتی برگشتن مدینه خانم حضرت زینب روضه می گرفت،😥😥😭
همه زن ها میومدن شروع می کرد روضه خوندن، مردم نبودید آقام حسین را تشنه کشتن، 😭😭😭😭
علی اکبر ارباً اربا کردن،😭🥀😭😭😭