ام البنین گفت:
بشیر چند تا سوال ازت دارم،
فرمود: به من بگو عباسمُ چطوری کشتن؟😥😥😥
گفت:
یا ام البنین ،رفته بود برای گُلای حسین آب بیاره،😥😥😥👏 اونقده بچه تشنه بودن 😥😥😭🥀
بعضی از حال رفته بودن، بعضی ها لباس ها رو بالا برده بودن شکماشون رو خاک گذاشته بودن، 😭😭😭
رفت آب بیاره، مشک زد تو آب، مشک پر کرد،😥😥😥
ام البنین کیف می کرد بشیر اینو می گفت،
هی می گفت: باریک الله عباسم،😥😥😭
خانم جان مشک گرفت از شریعه بیرون زد، باریک الله عباسم؛😥😥😥
اما خانم جان وسط را یه دست عباس تو بریدن، 😭😭
اما عباس با دست دیگه اش مشک گرفت، باریک الله عباسم؛😭😭🥀
خانم جان تیر به چشمش زدن اما مشک رها نکرد، 😭😭🥀
باریک الله عباسم؛ 😥🥀😭😭
خانم دست دیگرش بریدن، رنگ ام البنین پرید،😭😭😭😭
گفت: خانم جان اما عباس خم شد، آروم آروم مشک به دندونش گرفت اومد سمت خیمه ها، 😥😥😥🥀😭
باریک الله عباسم؛😭😭😭🥀
یه مرتبه یه جمله ای گفت صدای ناله ی ام البنین بلند شد،😭🥀😭
گفت: تیر به مشک عباس زدن، یه وقت گفت بیچاره عباسم.😭😭😭🥀🥀🥀😭😭
میگن ام البنین اومد جلو سکینه و رباب گرفت، 😭😭 فرمودند:
عباسمو حلال کنید نتونست برا علی اصغر آب بیاره،😭😭😭🥀😭😭😭
هی این شعرو می خوند
دیگر مرا ام البنین نخوانید
زیرا که من دیگر پسر ندارم
🥀😭😭😭😭😭🥀
وقتی برگشتن مدینه خانم حضرت زینب روضه می گرفت،😥😥😭
همه زن ها میومدن شروع می کرد روضه خوندن، مردم نبودید آقام حسین را تشنه کشتن، 😭😭😭😭
علی اکبر ارباً اربا کردن،😭🥀😭😭😭
مردم نبودید دستای عباسم بریدن،😭😭😭😭😭😭
به شیر خوارمون رحم نکردن؛😭😭😭
یه مرتبه میدیدن از دم در صدای یه خانمی میاد،
هی میگه بمیرم برا بچم از خجالت آب شد، 😭😭😭😭
نتونست آب بیاره،😭😭😭😭😭😭😭😭
شاید زیر لب می گفت: خانم جان یا فاطمه الزهرا، 😭😭😭
شرمنده ام کردی شنیدم از تو کوچه وقتی سیلی خوردی نتونستی تا خونه بیای،😭😭😭😭🥀😭😭😭
اما از زینب شنیدم رفتی علقمه عباسم بغل کردی، 😭😭😭🥀😭😭😭
حسین...😭😭😭😭😭
حسین ......😭😭😭😭
ام البنین کجایی بشیر خبر آورده
مژده بده که عباس یه قطره آب نخورده
😭😭😭😭🥀😭😭😭
لعنه الله علی القوم الظالمین
😥😥😭