به وقت رُمان (خدیجه ومحمد)👇🏻❤️

🌺رمان🌺 #قسمت_صد_و_پنجاه_و_چهارم وقت دادن صدقه ی شب اول قبر شد! (مادر می دونی تواین کتاب چی نوشته ؟ چی نوشته ؟ عین متن کتابو برات می خونم! بخون دخترم! پیامبر (ص) فرمودن: «هنگامی که فردی به نیت مرده خود صدقه می‌دهد خداوند به جبرئیل امر می‌کند تا هفتاد هزار فرشته آن صدقه را به قبرش حمل نمایند و به دست هر کدام از فرشتگان یک طبق است که به قبر او حمل می‌نمایند و می‌گویند سلام بر تو! این هدیه‌ای است که از فلانی به سوی تو آمده است، سپس قبرش نورانی می‌شود.» مریم برای شب اول قبر من حتماًااااا صدقه بدین ها! اه مادر بازم ازاین حرفها زدی!! به دخترام نگم به کی بگم ؟؟ ان شاءالله عمری طولانی داشته باشی! بالاخره که چی؟! باشه حالا مادر نگو دیگه ! باشه نمی گم! پس مریم من گوشواره های منو برای شب اول قبرم بدین ! باشه دخترم! چراساکتی؟ چی بگم مادر ،همش از مرگ حرف میزنی! خب قرار نیست که خودِ قیامت زنده بونم و بایدم به فکر خودم باشم! درسته یانه ؟ آره مادر درسته! مریم یادته اون روز از صدقه ی شب اول قبروگوشواره هام حرف زدیم !؟ آره ! با فریبام درمیون گذاشتم، یه حرف جالبی گفت که خیلی خوشم اومد ! چی گفت؟ گفت که خودم با دست خودم بدمو برای بعداز مرگم نگه ندارم! می گم مریم نمیشه آدم خودش تو زمان حیاتش خودش برای شب اول قبرش صدقه بده؟؟ هنوز تو فکرشی؟ نباشم؟؟ شنیدم که خانم فاطمه ی زهرا خانم (اصطلاح رقیه بود برای مخاطب قراردادن دخترپیغمبر) به حضرت علی علیه السلام سفارش کرده که بعداز دفنش تنها نزاردش و بشینه کنار قبرشو براش قرآن بخونه! حالا اون دختر پیغمبرِ ببین وضعیت ما چی میشه! راست می گی مادر میگن خیلی شب وحشتناکیِ! خب نگفتی میشه خودم بدم ؟ من همچنین چیزی نه شنیدم ونه جایی خوندم، ولی بعید می دونم نشه ، چون هرانسانی می تونه برای خودش اعمال مستحبی رو انجام بده ، صدقه ی شب اول قبر هم که یه عمل مستحبیِ! پس من می خوام گوشواره هامو بعنوان صدقه ی شب اول قبر به مسجدجوادیه هدیه بدم ! خیلیم عالی! هر موقع خواستی بگو ببریم بدیم! نه می دم ناصرببره بفروشه پولشو بده مسجد! اینم عالیه ،داداش ببره!) سال ۱۳۹۵ گوشواره های رقیه ۵۰۰هزار تومن شد، به سفارش رقیه ، ناصر فروختو پولشو برای تعمیرات مسجد جوادیه داد! فریبا ، برای شب اول قبر مادر یکی از لباس های مجلسی و رسمیشو هدیه بدیم! نه مریم باهم دیگه به تازگی یه جفت کفش چرمی خریدیم که پاش نکرده اونو بدیم! اینوقت شب نیازمند از کجا پیدا کنیم، مهم اینه که همین امشب بدیم! دخترعمو فریبا ، دخترعمو مریم چیزی شده؟ آره دخترعمونیر می خواهیم این کفش های مادرمونو براش صدقه بدیم این وقت شب کسی نه به ذهنمون می رسه نه می شناسیم که ببریم بدیم! من یه دختر۲۵ ساله ای میشناسم که وضع مالیشون خرابِ ،پدرش مرده ،مادرشم این نگه می داره مردم بهشون می رسن، اگه می خوایین من بدم به اون؟ دخترعمو ممنونت میشیم! دختر عمو نیر میشه امشب داد؟ چرا نمیشه ، بدین بهم من همین الان می برم! خدا ازت راضی باشه لطف بزرگی درحق مادرمون می کنی! دختر عموها منم یه همسایه ای دارم که اوضاع مالیشون فجیع خرابه ، شاید باورتون نشه شبها تو کوچه می خوابن،امرارمعاششونم همسایه هاتأمین می کنن! اگه میشه من براشون از غذای احسان زن عمو م ببرم براشون ! حتما دخترعمو ناهید ،حتما ببر!

🌺رمان🌺 #قسمت_صد_و_پنجاه_و_پنجم مامان گوشیت زنگ می خوره ! الهه خودت ببین کیه من حالوحوصله ی جواب دادن به تلفنو ندارم! هرکیه خودت جواب بده! الو سلام... مامان خانم مؤمنِ، (از مربیان آموزشگاه رانندگی فریبا) ! می خواد بهت تسلیت بگه ،بگیرگوشی رو باهاش حرف بزن! الو سلام خانم مؤمن! سلام فریبا خانم ، من شرمنده شدم نتونستم بیام شام غریبان مادرتون ،اما تو امام زاده م برای مادرت تو همین امام زاده نماز وحشت خوندم! خانم مؤمن عزیز قبول حق لطف کردین..‌. (از بزرگان دین اسلام ناب محمدی سفارش شده؛ که اگر در شهر‌های مذهبی اقوام دارید به آن‌ها بسپارید که به نیابت از میت به زیارت بروند.) نزدیک ساعت۱۲شب مهمونای دور که رفتن، مریم گفت: من میرم سرخاک مادرم! دخترعمومنم میام ، دختر عمه منم میام، مامان منم میام، عمه منم میام ، مریم منم میام،خاله منم میام،ماهم میاییم... شدن ۱۵ نفر که فریبا و مریمو همراهی کردن!سلام مادر ، می بخشی دیر اومدیم ،تا قبل از اومدن به اینجا مهمون داشتیم نمیشد بزاریمشونو بیاییم، خودت بهمون مهمون نوازی رو یاد دادی ،میومدیم بی احترامی میشد بهشون، مادر تا جایی که درتوانمون بود به مهمونات رسیدیمو داغ هجرت تو مانع از مهمونداریمون نشد، تو مسجد هم میشنیدی به خانومهایی که اومده بودن برای تسلیت ، نهایت احترام لفظی رو‌ کردیم ، مادر راضی شدی؟ ازمون راضی هستی ؟ حالا این مدل کارامون ادامه دار خواهد بود و طی روزهاوماهها وسالهای بعدی برات سورورایزهایی خواهیم داشت! اطراف قبرش زیراندازهایی انداختن ،چراغی روشن کردن! فریده براش نمازخوند ! تاساعت۲نصف شب،قرآن خوندن، زیارت عاشورا خوندن، فاتحه خوندن دعا کردن استغفار کردن، باهاش حرف زدن ،شب اول قبرش شدن انیس ومونسش ،بعد از خداحافظی موقت از مادر رفتن گلزارشهدا،سر خاک یعقوب وپرویز،وزیارتی از غفار کردن ونزدیکهای ساعت ۳ نصف شب برگشتن به خونش...اما نه پای رفتن داشتن ،نه می تونستن بمونن، چون جسم  مادرم همیشه نگرانشومو تو باغ رضوان جا می ذاشتن... ادامه دارد...

🌃 ٵࢪٵݦـــــۺ ۺب‍ ‍ان‍هٜٜ أینَ مُـــــــنتَقِّم...🇵🇸🇮🇷