eitaa logo
أینَ مُـــــــنتَقِّم...🇮🇷🇵🇸
180 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.3هزار ویدیو
772 فایل
⚘من به فدای عزیز فاطمه زهرا(س)⚘ ⚘اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّدٍ وآلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهمُ⚘ خُداوندا! گُذران عُمرمرادرراه هدفی که برای آن خَلقم نِمودی، قرارده ⚘ مناجات حضرت زهرا(س)⚘
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارت ناحیه مقدسه میرزا محمدی.mp3
41.8M
زیارت ناحیه مقدسه بانوانی گرم حجت الاسلام میرزامحمدی التماس دعای فرج ان شاءالله 🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق سیدتنا حضر‌ت زینب سلام الله علیها✨🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عجیبه، حضرت موسی بن جعفر اولین زندانی که رفتند تو بصره بود، آقا وقتی وارد زندان شد، دستاش رو بلند کرد، گفت:خدا رو صد هزار مرتبه شکر، من و یه جایی انداختی من و تو باشیم، خلوت کنیم با تو حرف بزنم، مگه غیر از اینه عاشق دنبال یه خلوت می گرده با معشوق خودش خلوت کنه، اما همین آقا توی این زندان آخریه، توی زندان سندی بن شاهک ملعون، دعا می کرد می گفت:خلصنی یا رب، زندان نبوده، سیاه چال بوده، آقا نه روز رو متوجه میشد نه شب رو متوجه میشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اینجا مصیبت هولناک‌تره. دشمن سفاک هرچه حضرت را تازیانه زد تا بلکه حضرت به‌طور طبیعی از دنیا بروند، نشد. بدترین جا را برای زندانی کردن حضرت را انتخاب کردند دیدند آقا همین‌طوری به صورت طبیعی از دنیا نمی‌روند. آخرسر حضرت را مسموم کردند. سم در جان حضرت اثر گذاشت و در گوشۀ غربت جان دادند کسی که هزاران عالِم در بیرون زندان، منتظر استفاده از وجود نازنینش بودند، حالا این‌طور غریبانه جان می‌دهد. هارون همه را فریب داده و گفته بود ایشان مهمان ما هستند تا هیچ‌کس فکر قیام هم نکند. بعد سندی بن شاهک ظالم باید بیاید بالای سر امام غریب ما، با طعنه و کنایه و تمسخر بگوید: «می‌خواهی پول بدهم برایت کفن بخرند و بیاورند؟! آقا موسی بن جعفر (ع) با نهایت بزرگواری بفرمایند: «ما بهترین پول‌های خودمان را برای کفن کنار گذاشته‌ایم؛ از تو کفن قبول کنم؟ درواقع آقا می‌خواستند بفرمایند من غریب نیستم، آلان «رضا»ی من، بالای سرم می‌آید. درست هست به‌ظاهر تنها و بی‌کس هستم اما من هم کسی را دارم که لحظۀ آخر سرم را روی زانوانش قرار دهم. امان از اون آقایی که لحظۀ جان دادن نه تنها کسی نبود سرش را به دامان بگیرد، یک وقت زینب دید «و الشمر جالس علی صدره» ای تشنه لب حسین(ع)...