#روضه
دل ها همه اسير تو از حال رفته اند
چشمان بي نظير تو از حال رفته اند
آن زلف های مشكي ميراثِ مجتبي...
در خواب دلپذیرِ تو از حال رفته اند
اين آيه هاي تازه ي اكملت دينكم...
در اولين غدير تو از حال رفته اند
روی لبت نشان عمو نیست!... بوسه ها -
در داغي كوير تو از حال رفته اند
از حسرت فراق تو اي شاخه ي جوان
هم رزم هاي پير تو از حال رفته اند
اي ماه بي غروب حسن! كم نبوده اند...
آنان كه در مسير تو از حال رفته اند
وقتی دلم دارد هوای مجتبی را
باید ببیند بچه های مجتبی را
قاسم تو را یک عمر بر دوشم گرفتم
با تو حسن را هم در آغوشم گرفتم
تو اشبه الناس حسن هستی عزیزم
اصلا برادر جان من هستی عزیزم
خیلی برای مجتبی دلتنگ هستم
از سوی دلبر نامه ای دادی به دستم
اومد گفت عمو اجازه میدی برم؟
نگاه به قد و بالاش کرد آه کشید گفت من هر وقت دلم برا حسن تنگ شد تو رُ نگاه کردم😔
هر وقت راه رفتی یاد راه رفتن داداشم افتادم، هر وقت گفتی مادر یاد مادر گفتن بابات افتادم…😔😭
امید داشت ...
چون شب عاشورا وقتی سوال کرد عمو جان منم شهید میشم
عمو گفت: حتی طفل شیرخواره هم شهید میشه
گفت قاسم جان تو به بلای عظیم به شهادت می رسی🥀😭
میدونه که عمو اجازه میده
اما دنبال یه راهکار می گرده،
اومد تو خیمه زانوهاشُ بغل کرد مادرش دید خیلی پسر بی تابه گفت چیه؟ گفت عمو نمی ذاره برم، مادر من بعد اکبر نمی خوام بمونم،😔😭
دیدم عمو کنارش چه جوری داد می زد،😔
یه کاری کن برم، گفت این بازوبندُ وا کن بابات برات نامه نوشته
وا کرد دید نوشته قاسم کربلا حسینُ تنها نذار😔🏴
دیگه سر از پا نمی شناسه با عجله اومد گفت عمو ببین بابام نامه نوشته،🥀🥀
تا دست خط داداششُ دید انقده گریه کرد،😭 بوسید رو چشاش گذاشت، 😭
گفت دیدی کارتُ کردی ...😔