أینَ مُـــــــنتَقِّم...🇮🇷🇵🇸
⬆️⬆️⬆️ #بند1⃣2⃣ 📝بند 21استغفار امیرالمؤمنین (ع) (از استغفار 70 بندی امیرالمؤمنین "علیه السلام") 🎤 حا
بند 1️⃣2️⃣
🌹الَلَّهُمَّ وَ اَستَغفِرُکَ لِکُلِّ ذَنبٍ عَمِلتُهُ مِن نَفسِی اَو نَسِیتُهُ اَو ذَکَرتُهُ اَو تَعَمَّدتُهُ اَو اَخطَاتُ فِیما لا اَشُکُّ اَنَّکَ سائِلِی عَنهُ وَ اِنَّ نَفسِی مُرتَهَنَه بِهِ لَدَیکَ وَ اِن کُنتُ قَد نَسِیتُهُ وَ غَفَلتُ عَنهُ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ🌹
ترجمه🔽
🌸بارخدایا! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که خود از آن خبر دارم یا فراموش کردهام یا به یاد میآورم یا به عمد آن را انجام دادم یا از روی خطا آوردهام. مواردی که بیشک از من سئوال خواهی کرد و نفسم پیش تو در گرو آن است. هر چند آن را فراموش کرده و از آن غافل شده باشم. پس بر محمد و آل محمد درود و رحمت فرست و اینگونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان🌸
#استغفار_70_بندی_امیر_المؤمنین
أینَ مُـــــــنتَقِّم...🇮🇷🇵🇸
📗 ادامه ی کتابِ آخرین نماز در حلب : ... به خانه كه رسيدم مادربزرگم گفت كه عباس ديشب اينجا بود. به
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗 ادامه ی کتابِ
آخرین نماز در حلب :
...
از یک مسیر به مسجد میرفتیم. من برای رفتن به مسجد باید از نزدیک منزل پدری عباس رد میشدم. اگر عباس جلوتر از من به مسجد رفته بود و متوجه میشد که من کمی با او فاصله دارم، میایستاد تا با هم به مسجد برسیم و اگر من جلوتر رفته بودم، برای رسیدنش صبر میکردم. وقتی بهم میرسیدیم، محال بود که خنده روی لبانمان نباشد. تا مسجد میگفتیم و میخندیدیم و شوخی میکردیم. عباس گاهی قدمها را بلندتر برمیداشت تا زودتر برسیم.
🖊محمد ترحمي – دوست شهيد
📗 ادامه ی کتابِ
آخرین نماز در حلب :
...
يك روز ديدم اذان درحال تمام شدن است و عباس هنوز خود را براي رفتن به مسجد آماده نكرده است بهش گفتم آيه قران را نخواندي كه ميگويد :
« ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا ... » (*)
شيطان داره اطراف فكر و جانت وسوسه مي كنه كه دير به مسجد برسي ولي ميدونم كه شما هشياري و وسوسه شيطان را گوش نميدي. وقتي صحبت ها را شنيد حرفي نزد سريع بلند شد و خودش را به مسجد رساند.
🖊پدر شهيد
_________________________
* پرهيزگاران هنگامي كه گرفتار وسوسه هاي شيطان شوند به ياد خدا مي افتند. سوره اعراف آيه۲۰۱
ادامه دارد...
أینَ مُـــــــنتَقِّم...🇮🇷🇵🇸
📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 #قسمت_شصتُ_چهار باز با فاطمه راه میافتیم. میپرسد ک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
#قسمت_شصتُ_پنج
... خوشحالم. من ماههاست که به انتظار این شب نشستهام. حتما دیگران هم توی صورتم میبینند که این شوق، برای دلخوشی آنها نیست. نشستهایم دور هم و میوهها و شیرینیها میانداری میکنند؛ مثل شبِ بزم! مگسی میکوشد که بیش از سهمش با ما شریک شود! هرچه دورش میکنم به ماندن اصرار میکند! به مگسکُش مسلح میشوم. تا مگسکُش را میبیند، میرود و در دورترین نقطه روی سقف مینشیند و دیگر پایین نمیآید! میگویم انگار کشتن داعشیها از کشتن این مگس آسانتر است! میخندیم اما اینبار بابا جور دیگری نگاهم میکند. از من چشم برنمیدارد. انگار توی لبخندم، چیزی میبیند که دیگران ندیدهاند... دلم میریزد... دارم فکر میکنم که چند بار، چند ساعت، چند دقیقه دیگر میتوانم بابا را ببینم... وسط حرفها و فکرها و خندهها، بابا که حالا دیگر آرامآرام لبخند از روی صورتش محو میشود، میگوید بلندشو و به پدربزرگ و مادربزرگ و عمه و خالههایت زنگ بزن و از همه خداحافظی کن. خداحافظی... میتوانم کلماتِ توی خیال و احساسش را حدس بزنم. انگار امشب برای بابا بوی وداع میدهد. نگران حالش هستم.
تک به تک با همهشان تماس میگیرم؛ هرچند برایم سخت است. با مادر بیش از همه حرف میزنم. گرمای مهرِ توی صدایش، از پشت تلفن دلم را گرم میکند.
شب عید است، شبِ روز پدر! نگرانی بابا را پشت خندههایش حس میکنم. تصویرش را قاب میگیرم توی ذهنم...
هنوز اذان ندادهاند که بیدار میشوم. باز هم تاریکی، باز هم خلوت... فاطمه آرام خوابیده است... تماشایش میکنم...
۶۵
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
komil.pdf
2.66M
#دعای_کمیل
🕊دعای کمیل یکی از دعاهای پر فضیلت و معتبری که عشق میان بنده و پروردگار را روایت می کند و در آن انسان به هر ریسمانی چنگ می زند تا گناهانش آمرزیده شود و محبت خداوند را جلب کند.
🕊دعای کمیل برای رهایی از شر دشمنان، گشایش روزی و آمرزش گناهان فواید بسیاری دارد.
باهم به نیابت از #امام_زمان بخوانیم...
دعای کمیل.mp3
11.37M
دعای کمیل با صدای استاد فرهمند
📖 ۞دعاے کمیل
قرائت دعای کمیل به نیابت از درگذشتگان وامام و شهدا دفاع مقدس و مدافعان حرم
🌙