چشم به هم میذاری شده آخر هفته، شده عید، شده تولدت، شده ۳۰ سالگیت، ۷۰ سالگیت، شده تاریکی، سرما، تجزیه، پوسیدگی.
در اصل خسته نیستم، بلکه کرخت و سنگینم، و نمیتوانم کلمات مناسب را پیدا کنم. تمام چیزی که میتوانم بگویم، این است که: با من بمان. تنهایم نگذار.
| فرانتس کافکا
از اینکه جزو "همه" باشم متنفرم.
اگه همه رو دوست داری، ازت ممنونم نمیخواد منو دوست داشته باشی و اگه همه برات مهمن، ممنون میشم که به من اهمیتی ندی.