دلـمان آنـقدر کربلای ِحـسین را میخواهـد .. ك ِفقط حسیـن میداند ُخدای ِحـسین ؛

روز ِقیامت وقتی مارو میبرن پیش اباعبدلله ، چشممون به چشم حسین که میخوره ناخودآگاه یک سوال در وجود ما میجوشه.. حسین که از ما نمیپرسه! ولی ما ناخودآگاه از چشمان حسین این سوال رو از خودمون میپرسیم ، که برای حسین چه کردی؟ برای حسینی که بچه شیش ماهشو گرفت بغلش رفت میدون ، بعد چند دقیقه مجبور شد خون علی اصغرشو بریزه هوا چه کردی..؟💔 ما تا عمر داریم به حسین بدهکاریم! دیدی وقتی میریم روضه کلی میزنیم تو سر و کله خودمون تا بلکه جبران شه؟ نمیشه... حسین همون لحظه جبران میکنه برات.. اصلا نمیزاره برای بعدا.. تو برای حسین گریه کردی؟ همون لحظه یه لذتی بهت میده که هیچ جا پیدا نمیکنی! برای رقیه حسین گریه کردی؟ دیگه ولت نمیکنه که! تو کشتی حسین غرق شدن وجود نداره !

اباعبدالله تو گودی قتلگاه به دشمنش رحم کرد💔 من ُتو که دشمن حسین نیستیم... اشتباهاتمون از روی نفس و نفهمیُ آخر الزمانه! حسین مگه مارو ول میکنه؟ یه داستانی رو بگم .. ستادگمشگان و راهنمای زائران تو کربلا تعریف میکرد، میگفت یه خانومی اومد در راهنمای زائران گفت بچه دو ماهم که تو بغل مادبزرگش بوده رو گم کردم.. رو ویلچر بودن که بخاطر ازدحام جمعیت گمشون کردم.. گفتیم شماره تلفن مادرت رو بده، گفت تلفن نداره! گفتیم اسمشون رو بگو صداشون بزنیم، گفت مادر کر و لال ِ! میگفت هر روز صبح میرفتیم دور حرم تا پیداش کنیم! مادره داشت هلاک میشد بلاخره بچشو گم کرده...

گفت دیدم یه خانوم عرب نشسته داره یه بچه ای رو شیر میده یه ویلچر هم پشتشه.. گفتم خانوم اون ویلچر مادر شما نیست؟ که دویید و جیغ زد بچمه.. خانوم عرب هم با مهربونی بچه رو داد و نشست زار زار گریه کرد.. مترجم اوردیم ببینیم چی میگه! گفت من چندشب پیش امام حسین رو تو خواب دیدم، به من فرمود که فلانی امسال یه مهمون دو ماهه دارم😭 اینجا مادرش رو گم میکنه.. تو برو این بچه رو کنار حرم پیدا کن بهش شیر بده.. سه روز مهمون من رو تو خونه خودت نگه دار.. میگفت سه روزه میام تا بلکه مادر این بچرو پیدا کنم... که امروز شما اومدین... رفیق ، امام حسین حواسش بهت هست❤️‍🩹

چرا که جز او کسی نمیماند..؛

و ای‌کاش مانند ِحرف‌هایمان در نماز ، عمل میکردیم...!