اون سکانسی که زندگی کردی
اگه دوست داری اینجا واسم بنویس:
https://daigo.ir/secret/9553925947
#ناشناس
بچه ها الان یادم اومد
۳سال پیش هم یه وام گرفتم
باهاش رفتم مسافرت😌😎
مبلغ وام هم کم نبود،
و چون از اتوبوس خوشم
نمیومد به خودم احترام گذاشتم
با قطار رفتم...
خیلی خوش گذشت،
ولی دروغ چرا؟!
تا آذر همین امسال
داشتم قسط میدادم😂🚶♀🚶♀
شاید بگین ارزشش داشت،
۱۲ روز سفر و ۳سال قسط؟!
بلههههه بسیار
حانون
اون سکانسی که زندگی کردی اگه دوست داری اینجا واسم بنویس: https://daigo.ir/secret/9553925947 #ناشناس
اره خیلی
وقتایی که به حرف دلم احترام میگذارم حالم خیلی خوشه
شاید بقیه بگن دیونگیه ولی من عشق میکنم
وقتی تو ۱۸ سالگی با کسی که دوستش داشتم و میدونستم این مرد زندگیمه همه میگفتن پشیمون میشی زوده! اما الان بعد گذشت ۱۰ سال عشق میکنم که جوونیم و کلی تجربه های زندگیم تنهایی نبوده و با کسی بوده که دوستش داشتم.
چند وقت پیشم کل پس انداز حقوقم رو که جمع کرده بودم دادم یه تیکه طلا خریدم همه میگفتن آخه این نازکه و فلانه...اما حال دل من باهاش خوش بود هرچند نازک و کوچیک
#شما_گفتین
حانون
اون سکانسی که زندگی کردی اگه دوست داری اینجا واسم بنویس: https://daigo.ir/secret/9553925947 #ناشناس
وقتی گفتی طلا تو فروختی یاد خواهرم افتادم
یه بار گردنبندش رو فروخت و با دوستاش از طرف مدرسه رفت اردو😄
#شما_گفتین
حانون
اون سکانسی که زندگی کردی اگه دوست داری اینجا واسم بنویس: https://daigo.ir/secret/9553925947 #ناشناس
هیچ سکانسی برای خودم زندگی نکردم
حالم داره از خودم بهم میخوره
معلق بین زمین و آسمون موندم ...
#شما_گفتین
رفيق میخواستم بهت بگم برنامههای
زندگیت رو خیلی پیچیده نبین
آسون بگیر تا انجام بشه
نقطهی شروع دقیقا همونجاست
همونجایی که به ایدههات
ساده نگاه میکنی و راحت آغاز میکنی
یادت باشه اگه برنامههات رو سخت
و پیچیده تصور کنی هیچوقت نمیری
سراغشون
عمرت داره میره،
[توام باهاش برو جلو، عقب نمون از خودت]
خلاصه که خودت رو جا نذار توی فکرایی که داشتی ...
حضرتمشکلگشا،
علیعلیهالسلام فرمود:
مشکلات به طور یکسان،
در بین خلایق تقسیم شده است...!
با دیدن حدیث یاد
این شعر مولوی افتادم:
یک نفر نان داشت
اما بى نوا دندان نداشت
آن یکى بیچاره دندان داشت
اما نان نداشت
زمانی سیمین دانشور را برای شرکت در مراسم «شب شعر گوته» به سفارت یکی از کشورهای غربی در تهران دعوت کردند؛ پرسیده بود که جز شعر و داستان قرار است چه بگویید؟ گفته بودند قرار است از سیاست سانسور در ایران هم انتقاد کنیم. سیمین گفته بود «ممنون؛ ما رختچرکهایمان را در حیاط همسایه نمیشوییم!»
سفره دل باز نکردن و شرح غم وطن پیش بیگانه نبردن، از ابتدائیات وطنپرستی است و این را همیشه همه سیاستمداران و هنرمندان و رهبران و دیپلماتهای چپی و راستی ایران در تاریخ فهمیده و رعایت کردهاند. از مدرس و مصدق تا دانشور و تختی و خمینی بزرگ. وطن ناموس است؛ حجابش را مقابل بیگانه برنمیدارند. حالا اما آقای مسئول ایرانی مقابل دوربین بیگانه مینشیند و مصاحبه میکند و میگوید راستی ما یک رقیب انتخاباتی در ایران داشتیم که خیلی تندرو است و اگر رای میآورد حالا جنگ شده بود! اینکه هنوز بچگانه در فضای انتخابات ماندهاید به خودتان مربوط است،؛ ولی کاش کنار درسهای دانشگاهتان چندواحد درس وطندوستی هم پاس میکردید که اینطور درد دلها و شکایتهای داخلی را پیش اجنبی نبرید. خیلی بد شد.
«مهدی مولایی»