امتحانای آخر جدای از انرژی تحلیل رفته برای درس خوندن حتی انرژی رفتن سر جلسه رو هم ندارمممممم

شب آرزوها خودم که نه؛ ولی رفیقام کربلان))) خداروشکر

سحری به خواب دیدم که مسافرِ عراقم غم او دوباره خیمه زده گوشه‌ی اتاقم)))

پسر بچه ۶ سالش بود پرسید : خدا شبا میخوابه؟ _ نه صبا میخوابه؟ _نه نمیخوابه خسته نمیشه ؟ _ نه بعد یهو گفت: براش چایی ببریم خسته نشه؟(((:

به من بگو یه کتاب ۵۰۰ صفحه ای تاریخ امتحان بده؛ ولی ۵ صفحه فلسفه نخوام بخونم)))) به افلاطون قسم نمیفهمم

استاد وقتی برگه منو میخاد صحیح کنه))))

خدایا باشه قبول من اشرف مخلوقاتم ولی این ساعت که بیدار میشم حتی ماهی هاهم خوابن)))))

از لحاظ روحی به آدرنالین نیاز دارم مثلا بریم تو باغ وحش‌، در قفس شیرارو باز کنیم.

اینقدر تعداد این سریال هفتگیا زیاد شده که کاش باهاش یه پک اینترنتی هم بدن. از پوست شیر یه تیکه سقوط. بعد چشم باز میکنیم میبینیم وسط علفزار هستیم و رو به رو‌مون پخش سریال آکتور. حالا کاری ندارم این وسط یه سریا ول کنِ جیران و بی‌گناه و پدرخوانده هم نیستند. یه دسته آخری هم هستن که میگن اَخخخ سریال ایرااانی! مشکلی نیست، برا شما میگیم زیرنویس خارجکی بذارن.

بابا چتونه؟! هنوز شکلات تلخ هست، اسلایدر مرغ و پنیر هست. پیتزا هست. لواشک هست. فلذا امید هست.

غصه چرا؟!