.
نشسته بودم روی مبل و باگوشی کار میکردم؛
یهویی متوجه صحبت پدرو مادرم شدم...
نگاهی به پدرم انداختم و دیدم حالت صورتش ریخته بهم.
پرسیدم چی شده
و متوجه شدم پدر زنموم فوت شده
نفهمیدم چیشد که یهویی یه بغض عجیبی
وسط گلوم گیرکرد و حس کردم واقعی نیست..نمیتونستم باور کنم
درسته خیلی ندیدمشون و باهاشون هم صحبت نشدم
ولی خوب بودنشون هنوز تو یادم هست...
مسجد اومدناشون
عقب دسته موتور سیستم صوت و کشیدنشون
نمیدونم ؛
حال و روز خوبی نیست..
وفقط تونستم براشون دعاکنم!
شب جمعه،شب زیارتی ابا عبدالله «ع»
ان شاءالله خودشون بیان دستش و بگیرن و ببرن پیش شهدا و اهل بیت؛)))🚶🏻♀
هممون یه روزی میریم!
مواظب باشیم با اهل بیت باشیم
دستمون و بگیرن که بدون اونا هیچیم..
#تسلیت 🖤
.
آمد؛
فصل باشکوه نزدیکی باخدا…
خیلی وقت است که دلم یک خلوت دلی با خدارا میخواهد
حال وقتش شده است.
او مثل همیشه منتظر من است و
من هم مثل همیشه خجالت زده ب سمتش میروم؛)
ومثل همیشه میگویم
الهی وربی من لی غیرک:)🥹❤️
+خدایاشکرت 🥲🫀
#دلی
#ماه_رمضان
.
هیـ...چ!
دیر رسیدی به کربُبلا ..
دل است دیگر
گاهی تنگ چیزی میشود که نمیتواند ببیند
حس کند
لمس کند
و باید بسوزد و در خود اب شود؛)