eitaa logo
هیـ...چ!
22 دنبال‌کننده
64 عکس
46 ویدیو
0 فایل
-- احوالاتی مجهول ؛ ثبت لحظات قشنگ! -- از هیچ مینویسم...«هِمَت ✍️» @mobtala315 💚☕📷 https://t.me/ir_hich
مشاهده در ایتا
دانلود
10 دی 1401
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ای هیچ برای (ز بهر) هیچ بر هیچ مپیچ  دانی که پس از مرگ چه ماند باقی عشق است و محبت است و باقی همه هیچ +مولانا 🌱
--- قسم‌به عشق . . که نامش‌همیشه پابرجاست! نرفته قاسم‌ما‌ -اوهنوزهم‌اینجاست:)♥️ 🌱 --
--- من ندانم با که گویم شرح درد قصه رنگ پریده، خون سَرد هرکه با من همره و پیمانه شد عاقبت شیدا دل و دیوانه شد قصه‌ام عشاق را دلخون کند عاقبت خواننده را مجنون کند آتش عشق ست و گیرد در کسی کاو، ز سوز عشق می‌سوزد بسی… +نیمایوشیج🌱
--- اگه یه جایی حس کردی کم اوردی حالت بده،کسی نیست باهاش حرف بزنی چشمات و ببند و برو یه کنجی از حرم بابارضا. بشین زول بزن به گنبد و باهاش صحبت کن:)) ✍ .
. وگاه می مانی چه گویی سوال نامجهول از طرف عشق را ..! .
. قصه‌ها هست ولی طاقت ابرازم نیست... 🌱🚶‍♂ .
d4fc2877d8e058525f15ecae3355524010636268-480p_۲۰۰۱۲۰۲۳.mp3
1.11M
شاید اندکی در دل بماند !🪐🤍 .
. زیر لب آروم یه ذکری و میگفت: الحمدالله الحمدالله الحمدالله ازش پرسیدم ، چرا انقدر این ذکر و زیر لب میگی؟ همینطور که چشماش برق میزد گفت: خداروشکر میکنم خدا تورو بهم داده ! ؛ 🚶‍♂
ولی دلم تنگ شده واسه یخ زدن توی صحن؛ همون قسمتایی که همه میدوند به یه جای گرم برسند! اونجایی که فرشارا میکشند روشون یکم گرم بشند! یا اون قسمتی که چای میگیرن و از بخارش تو حرم عکس میگیرن:) 💔🚶‍♂ .
خیلی اروم از جاده رد میشد بارون شدیدی میومد گفتم یکم سرعت بده خیلی ارووم میری یه لبخند زد و گفت بزار توی این هوا بیشتر کنار هم باشیم💙🌧
از دست رفته بود وجود ضعیف من صُبحم به بوی وصل تو جان بازداد باد ... غزل شماره ۱۰۲ .
. ولی خدا میدونه تو دلمون چی میگذره همین خودش یه امید بزرگه،نه؟!🍀 .
. درست وسط تاریکی یهویی یه نور عجیبی میپیچه و زندگیتو سبز میکنه!🍀 .
مینویسم دوباره پاک میکنم! در ذهنم انگار اغتشاشات تمامی ندارد...
اندک احوالاتمان خوب نیست ولی تو باور کن جواب خوب بودنم را:)❤️‍🩹
میتوان پای تمام عقیده ایستاد اگر از مکتب علوی باشد...🍀
. میتوان زندگی کرد ، حتی از داخل عکس؛ .
. میدانم؛ هرآنچه به من ختم میشود را دوست داری...! این را با تمام وجودم حس میکنم. درست زمانی که به چشمانم نگاه میکنی و لبخند ملیحی روی لبانت نقش میبندد،همه چیز را لو می‌دهد..! ❤️🌱 .
. شاید قسمتی از علایقم نوشتن مطالبی باشد که ساعت ها برای نوشتنش وقت میگذارم! 🌿 .
-۰ خدایا شکرت؛ بابت تموم لحظه هایی که تو هیئت سَر کردیم و حسین حسین گفتیم!❤️‍🩹✨ -۰
. حاج احمد می‌گفت باشد که ما شبانگاهمان بر سرشان بریزیم؛ همچون عقابان تیزپروازی که شب و روز برایشان معنا ندارد. +ان شاءالله به زودی. . . .🚶🏻‍♀ ✌️ .
. دقایقی پیش خبرهایی به گوشم خورد که تا ثانیه هایی در شُک بودم! مادران و کودکان بی پناه، بیمارستان را سنگر خود قرار دادند، و اسرائیل درست همان منطقه را مورد حمله قرار داد...! ناخودآگاه تجسمشان کردم همان مادری که با کودکِ در بغلش درآن آتش سوخت و جان داد.. عمیقا دلم میخواهد دیگر هیچوقت نه نامی،نه اثری از این پرچم و کشور بشنوم...!🚶🏻‍♀❤️‍🩹 .
. من همچنان تلاش میکنم،برای بهتر نوشتن. برای پیاده سازی آنچه در ذهنم راه میرود. من میدانم؛ میدانم راه طولانیست وباید برای زودتر رسیدن تندتر راه روم. ولی من از همین حالا مینویسم با تمام نقصان هایش که میدانم روزی قرار است تمام شود... 🎈
18.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز ۲۷مین روز از ماه مهر اولین بارون پاییزی و دیدیم^^ الحمدالله ❤️
ولی خیلی قشنگه از صبح زود صدای بارون توی گوشت باشه؛))
. چه زمان هایی که درس خواندیم و در دل دعا میکردیم که کاش استاد نیاید و این بار بدون کلاس تمام شود و وقتی استاد می آمد امید داشتیم و باز در دل دعا میکردیم که کاش درس گذشته را نپرسد و کمی بگذارد فکرمان آرام باشد! وجمله ای که بعد از سلام و احوال پرسی میشنویم و دلمان گرم میشود؛ درس جدید درباره ... شاید چیز خاصی نباشد و شاید اصلا تاثیری در آینده نداشته باشد اما شیرین است! حداقل برای همان لحظه شیرین است. 📚 🍂 .