eitaa logo
توابین | سید مصطفی موسوی
13.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
74 ویدیو
16 فایل
کانال سید مصطفی موسوی توابین یعنی هنوز بعد از حسین(ع) هم میتوان شهید شد ۱۳۹۵-۱۴۰۲ ✅ تبلیغات: 🔸کانال بله: https://ble.ir/ir_tavabin 🔹کانال تلگرام: https://t.me/+QT6YvRmw2iOwNXwS
مشاهده در ایتا
دانلود
انتظار شهادت سردار قاآنی‌ رو دارید؟ ما هم همینطور! ما که از دیدن رخ شهید ایشون لذت می‌بریم و افتخار می‌کنیم و بیش از پیش شور مبارزه می‌گیریم ولی وقتی آقا نشان فتح رو روی سینه‌ی سردار ما بذاره قیافه‌ی یهود دیدن داره! یهودِ ترسوی کذاب.. @ir_tavabin
یک ساله اُسرای اسرائیلی دست حماس هستن! کجا؟! تو یک مساحت کوچیک در غزه! ارتش اسرائیل چقدر ضعیفه که هنوز نتونسته - یا نمی‌خواد و براش جون مردم خودش مهم نیست - که نتونسته این‌ها رو آزاد کنه! @ir_tavabin
مستند باغ خاطرات تلخ خاطرات یک یهودی هست که اول به اسرائیل مهاجرت کرده بعد که قصه رو فهمیده به سختی جدا شده حقایق تکان دهنده ای در مورد ارزش گذاری بر اساس موقعیت کوچ یهودیان و مصائب زندگی ذیل پرچم اسرائیل و سربازی و .... میگه فردا ۸صبح شبکه مستند پخش میشه
محکم باش! پشت آرزوهای تو خدا ایستاده.. @ir_tavabin
اگه رنج می‌بری این پیام برای تو.. @ir_tavabin
نخست موعظه پير صحبت اين حرف است که از مصاحب ناجنس احتراز کنيد.. جناب حافظ @ir_tavabin
رفقای امام حسینی واسه هیات سیستم صوت خریدن اگر دوست دارید کمک کنید و تو ثواب روضه‌ها شریک باشید کمک کنید:
6273817010152175
گروه جهادی سید مقاومت
- فصل عاشق‌کشیه‌
جهد کن تا به خود زنی آتش نیست شمعی دگر در این شبِ تار! @ir_tavabin
4_5999016774941545967.mp3
8.75M
- هیاهویی برای هیچ. برای شب‌های تنهایی‌تان
احمد کاظمی درجه‌هاش رو‌ نمیذاشت که سرباز باهاش راحت درد دل کنه! یاد بگیرید.. @ir_tavabin
توابین | سید مصطفی موسوی
می‌دونی چرا بین این همه آدم، عاشق تو شدم؟! چون تو اون کسی بودی که عاشقت بودن، درست مثلِ عاشقِ خدا بو
اینکه ابتهاج روزی در جایی از تاریخ چه بر دلش گذشت و چه‌ها کشید، جایی ثبت نشده ست؛ اما حتما از آن دردهایِ ناجور بوده که باعث شده بنویسد:  " این صبر که من میکنم افشردن جان است". من اما شاید چند سالی بعد از احساسِ افشردگیِ جانِ ابتهاج، فکر می‌کنم آدم باید خیلی بزرگ باشد تا به خونَش بنشاند صبر را. ما غالباً متحمل درد می‌شویم، نه اینکه به پایَش صبر کنیم. اینطور که بارش را به دوش می‌کشیم و از هفته‌ی گذشته به ماهِ آینده می‌رسانیمش و درست در یک ماه و ده روزگیِ درد، وقتی بند کفشمان بازی در می‌آورد و به پایمان می‌پیچد، سیم شارژرمان قطع و وصل می‌شود و مردکی روبه رویِ در ورودیِ پارکینگمان پارک می‌کند، تبدیل به آدمی می‌شویم که ازش فرار می‌کردیم. اما صبر؛ من فکر می‌کنم صبر، درد را در خود حل می‌کند و بزرگ می‌شود! من افشردگیِ جانِ ابتهاج را در لبخندِ ساکتِ زنی دیدم که این روزها کنارش کار میکنم.. از اشک هایِ خاموشش وقتی که می‌گفت: دعا کن مادرم، برادرم را در خواب ببیند، این روزها خیلی بی قراری می‌کند. برادرش هجده ساله بود که شهید شد.. فاطمه کاشانی (هنرجوی دوره نویسندگی) @ir_tavabin