سفر عشق نرفتیم
نه از بیجگری
شیر هم گاهگداری
به قفس میافتد..
@ir_tavabin
آقام، آدم خوبی بود. بار اولی که توی وسایلام سیگار دید نیومد بخوابونه زیر گوشمون! یواش دستمون رو گرفت برد یه گوشه گفت چته پسر؟
#دیالوگ تئاتر "م"
@ir_tavabin
اشکهای تازهات را
برای غمهای کهنه
هدر نده..
[ اشکها بماند برای قتیلالعبرات ]
@ir_tavabin
هنگامى كه عقل كامل گردد
سخن كم مى شود
#نهج_البلاغه حکمت ۷۱
@ir_tavabin
Tokyo - Eagle Lake.mp3
2M
[برای وقتی که مغروقِ خاطرات میشوی]
@ir_tavabin
«پای من شکست، وقتی دوازده سالم بود. سر کلاس ژیمیناستیک، بهخاطر یک شیطنت، بهخاطر یک پشتک بیجا و...آه، خیلی درد داشت. می دونی بعد از اینکه پات میشکنه چی میشه؟»
-«نه»
«باید پایت روگچ بگیری، تا چند وقت هم نباید حرکتش بدی. بعد یاد میگیری که چطوری با عصا راه بری. آهسته، نامطمئن و بیتعادل، اما به هرحال راه میری. چند وقت بعد وقتی دکتر داره گچ رو باز میکنه بهت میگه که کم کم همه چیز مثل گذشته میشه، ولی نمیشه. به نظرم هیچ کسی بعد از اینکه شکستگی رو تجربه میکنه، مثل گذشته نمیشه. حتی اگه کاملا خوب بشه، حتی اگه هیچ اثری از شکستگی روش نمونه. نمیگم بدتر میشی یا بهتر. فقط دیگه اون آدم سابق نیستی. اون اتفاق، یا چنان شجاعتی بهت میده که باعث میشه که دیگه از شکستگی هراس نداشته باشی و حتی باز هم شکستگی رو تجربه کنی، یا اینکه انقدر میترسوندت که از حاشیه امنت تکون نخوری.»
#کتاب آنتارکتیکا، هشتاد و نه درجه جنوبی
روزبه معین
@ir_tavabin
بحث اینه که میخوای زیر پرچم دین یه زندگی آروم داشته باشی یا پرچم دین رو دستت بگیری و زندگی ببخشی و مُبلغ باشی؟
@ir_tavabin
من کجا؟
باران کجا؟
راه بیپایان کجا؟
آه این دلدل زدن
تا منزل جانان کجا؟
@ir_tavabin