به یاد همه معلمان شهید
شهید بهشتی، شهید رجایی، شهید باهنر، شهید مفتح، #شهید_مطهری، شهید شهریاری، شهید علیمحمدی، شهید همت، شهید هادی و ...#معلم #روز_معلم
@iran1401ghaviiii 🇮🇷
🔻زنگ سپاس #معلم نواخته شد
🔹️زنگ «سپاس معلم» با حضور وزیر آموزش و پرورش در دبستان شاهد دخترانه حضرت خدیجه منطقه ۱۸ آموزش و پرورش نواخته شد.
@iran1401ghaviiii 🇮🇷
🔴 پیش از انقلاب چه روزی بعنوان #روز_معلم نامگذاری شد؟ چرا؟
در ۱۲ اردیبهشت سال ۱۳۴۰ معلمان برای اعتراض به حقوق و مزایای بسیار پایین تجمعی بزرگ در تهران برگزار کردند. در این اعتراضات یک دبیر دروس فلسفه و عربی در میدان بهارستان با گلوله کشته شد. سایر معلمان جنازه ابولحسن خانعلی را روی دست گرفته و شعار میدادند "کشتند یک #معلم را"
در مراسم هفتم این معلم، معلمان بیانیه ای صادر کردند و ۱۲ اردیبهشت را بصورت غیررسمی روز معلم نامیدند.
جعفر شریف امامی در این دوره نخست وزیر بود.
پ.ن: انتظار نداشته باشید سلطنت طلبان و شبکه #منوتو این صفحات سیاه تاریخ پهلوی را برایتان نقل کنند.
معلمان در #روز_معلم سرکلاسها این تاریخ را بازگو نمایند.
@iran1401ghaviiii 🇮🇷
9.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رهبر انقلاب: یاد شهید عزیزمان مرحوم آیتالله مطهّری را گرامی میدارم که به معنای واقعی کلمه یک #معلم بود. ۱۴۰۲/۰۲/۱۲
➕ توصیه رهبر انقلاب به معلمین
🗓 دوازدهم اردیبهشت، سالگرد #شهید_مطهری و #روز_معلم
@iran1401ghaviiii 🇮🇷
2.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تجلیل رئیسجمهور از ۲۴ #معلم نمونه کشوری
🔹️رئیس جمهور در آیین تجلیل از معلمان نمونه کشور، از ۲۴ معلم نمونه کشوری تجلیل کرد.
@iran1401ghaviiii 🇮🇷
اینو خوندم مخم سوت کشید
چه متن عالی، عجیب، ناراحتکننده ای. با دقت بخونید. این متن میتونه تجربه فوق العاده ارزشمندی باشه برای مجردها
چند روزیست که پا به ۵۰ سالگی گذاشتهام... و هنوز مجردم؛ چیزی که هرگز فکرش را هم نمیکردم.
نه اینکه زشت باشم یا موقعیت اجتماعی نداشته باشم، نه...
فقط در جوانی، در انتخاب همسر دچار وسواس شدم.
در فامیل مرا دختری میدانستند که منتظر مردی با اسب سفید بود. چند خواستگار داشتم، حتی از بین فامیل، ولی ردشان کردم؛ و هنوز هم که هنوزه، بزرگترهای فامیل سرزنشم میکنند.
اولین خواستگارم در ۱۹ سالگی، پسرعمویم بود؛ کارمند یک داروخانه، با درآمدی معمولی. خودش و خانوادهاش به من علاقه داشتند، اما بهنظرم بچه بود؛ فقط ۵ ماه از من بزرگتر، ولی احساس میکردم نمیتواند تکیهگاهم باشد. همین شد که او را رد کردم... و بعدش، رابطهام با خانواده عمویم هم سرد شد.
در همان سال، ۶-۷ خواستگار دیگر هم داشتم. ولی من با ذهنی پر از ایدهآلگرایی، همه را رد میکردم. میگفتم: نباید اشتباه خواهرم را تکرار کنم؛ او در ۱۷ سالگی #ازدواج کرد، و در کمتر از ۶ سال، صاحب ۴ فرزند شد. از زندگیاش لذتی نبرد. من تصمیم گرفته بودم درس بخوانم، پیشرفت کنم و فقط در صورت پیدا شدنِ یک مورد واقعاً خوب، ازدواج کنم.
کمکم #معلم شدم و کارم برایم از هر چیزی مهمتر شد. در ۲۵ سالگی فکر میکردم در اوج جوانی هستم. خواستگار داشتم، اما سطح سواد و موقعیت اجتماعی آنها به نظرم پایینتر از خودم بود؛ ردشان میکردم.
تا قبل از ۳۰ سالگی، تقریباً هر دو ماه یکبار خواستگاری به خانهمان میآمد. اما از یکجایی به بعد، خجالت کشیدم. به مادرم گفتم: «تا وقتی کسی به دلم ننشسته و شناخت کافی از او ندارم، نگذار بیاید. مگر خانهمان نمایشگاه است که هر کسی بیاید و برود؟»
از آن به بعد، حضور خواستگار در خانهمان کمرنگ شد. سنم بالا رفت و من حاضر نبودم ریسک کنم. باور داشتم بعد از ۳۰ سالگی، دیگر نباید سختی بکشم؛ زندگی باید راحت و در شأنم باشد.
بزرگترها هم میگفتند: «هر چه بیشتر صبر کنی، خواستگاران بهتری میآیند.» اما حقیقت این بود که خواستگارانی که خانه و ماشین نداشتند، دیگر برایم گزینه نبودند. تحمل زندگی در خانه اجارهای یا سوار اتوبوس شدن را نداشتم.
اما واقعیت تلخ این بود که خواستگارها دیگر اکثراً مجرد نبودند. یا همسرشان را از دست داده بودند یا طلاق گرفته بودند. من هم حاضر نبودم با مردی که قبلاً زندگی مشترک داشته، ازدواج کنم.
در ذهنم هنوز دنبال شاهزادهای با اسب سفید میگشتم... اما زمان گذشته بود.
تا اینکه ۴۰ ساله شدم. خواستگارها خیلی کم شدند؛ هر شش ماه، یکی میآمد. ولی تقریباً همه بچهدار بودند.
فشار خانواده بیشتر میشد و من ناامیدتر. آخرین خواستگارم، پیرمرد ۶۵ سالهای بود که داماد، عروس و نوه داشت! تا دو شبانهروز گریه کردم...
تازه فهمیدم چقدر فرصتهای خوبی را از دست دادهام. چرا همکار خوبم را فقط بهخاطر چند سال تفاوت سنی رد کردم؟
در ۴۵ سالگی تصمیم گرفتم منطقیتر باشم. حاضر بودم با مردی ازدواج کنم که همسرش را از دست داده، اما بدون فرزند باشد. ولی انگار چنین موردی اصلاً وجود نداشت. اگر هم بود، چهرهاش برایم دلنشین نبود.
و حالا، در ۵۰ سالگی...
نه حس همسر شدن برایم مانده، نه امیدی برای مادر شدن.
خواهرم با نوههایش بازی میکند و من هنوز اندر خم یک کوچهام...
منتظر خواستگاری که شاید هیچوقت نیاید.
و حسرت روزهایی را میخورم که هیچوقت تکرار نمیشوند... #روز_معلم مبارکباد🌷
@iran1401ghaviiii🇮🇷
🔥تاثیر #معلم بدبین
کلم فروشی در سوئیس بهتر از شاهی بر ایران است
✍منابع تاریخی نشان میدهد که ناصرالملک قراگزلو، معلم احمد شاه نوجوان اصولاً امیدی به آینده ایران نداشت و این سرزمین را کشوری از دست رفته میدانست!
وی همین دیدگاه را به طور دائم به شاگردش یادآوری و او را به جمع مال برای روز مبادا تشویق میکرد! به همین دلیل، احمدمیرزا، هنگام ورود به سنین جوانی، بیش از آنکه به فکر حکومت و اداره درست کشور باشد، در سودای تجارت و زیستن در همان جایی بود که مربیاش، همیشه از آن سخن میگفت
در بلوای قحطی همهگیر آن زمان، احمدمیرزا خود از سوداگرانی بود که به احتکار غله پرداخت و خون مردم را در شیشه میکرد؛ نقل میکنند که یک بار در سفرش به فرانسه، گفته بود که «کَلَم فروشی» در سوئیس را بهتر از پادشاهی بر ایران میداند!
او بیشتر دوست داشت اوقات فراغت خود را در کاخ اختصاصیاش و همراه با دختر سفیر اتریش بگذراند؛ دختری که شاه فربه قاجار، دل در گرو مهرش داشت و هنگامی که مردمش گروه گروه بر اثر قحطی، وبا و طاعون هلاک میشدند با او نرد عشق میباخت!
خدایا شر معلمان بی دین و بدبین را از سر این ملت اگر قابل هدایت نیستند کم کن 🙏
@iran1401ghaviiii 🇮🇷