eitaa logo
"دوستان ایران زمین و ایرانیان" 🇮🇷
366 دنبال‌کننده
24.2هزار عکس
32.4هزار ویدیو
197 فایل
ما دوستان ایران زمین و ایرانیان با حمایت از منافع کشور بسوی اهداف راهبردی سوق داده شده و ایرانی آباد و مستقل حمایت میکنیم. الگوی ما منافع ملی کشورمان است و نه شخص پرستی، برای همین در پروفیل عکس شخص نگذشتیم. 🇮🇷 @iran_doostan
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ستاد نماز جمعه شهرستان رامسر
🏴| پیام تسلیت امام جمعه شهرستان رامسر به مناسبت شهادت غمبار رئیس جمهور محبوب ایران اسلامی و یاران همراه بسم الله الرحمن الرحیم مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا(احزاب/۲۳) شهادت سید خدوم و محبوب حضرت آیت الله سید ابراهیم رییسی رئیس جمهور و همراهان را تسلیت عرض می‌کنم. شهادت مهر تأیید خداوند متعالی بر نِیّات مخلصانه و اعمال صادقانه‌ی انسان کامل است. آیت‌الله ابراهیم رئیسی علاوه بر رئیس جمهور بودن ملت بزرگ ایران، در ردیف رهبران اصلی مقاومت بود که شهادت او اسلام را پیروز کرده است. سیره‌ی مدیریتی رئیسِ شهید الگوی مناسبی است که مانند تابلوی درخشان در برابر دیدگان همه‌ی ملت ایران به ویژه مسئولان و مدیران است اوصافی مانند: عدالتخواهی، فسادستیزی، ساده زیستی، خستگی ناپذیری توام با خردمندی و شکیبایی، اغتنام فرصت خدمت به مردم همراه با دوری از حاشیه‌ها، پشتکار و تواضع و دغدغه رفع مشکلات محرومان، سلوک مردمی و حضور بی تکلف و صمیمی در بین مردم، تمکین در برابر قانون و اطاعت عملی از ولی امر و مجاهدت برای تحقق آرمان‌های امام و شهیدان و اعلام شجاعانه آن، از بارزترین ویژگی‌های این عالم خدمتگزار و مدیرعالی رتبه و کم نظیر نظام اسلامی بود که همه‌ی این صفات حسنه، برخاسته از انس او با عبادت و سحر و توسل و ثمره نوکری خالصانه‌اش به آستان حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و السلام بود که پاداش آن را نیز در شب میلاد امام رئوف دریافت کرد. در این سانحه وزیر انقلابی و خردمند و جهادی، سردار دیپلماسی انقلابی، یارعزیز سردار دل‌ها، حامی پا در رکاب جبهه مقاومت و آرمان فلسطین، دکتر حسین امیر عبداللهیان و روحانی برجسته و بزرگوارِ خطّه عالم پرور و شهید پرور آذربایجان، حضرت حجت الاسلام والمسلمین آل هاشم ، عضو مجلس خبرگان و شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور و نماینده ولی فقیه در آذربایجان شرقی و امام جمعه محبوب و مردمی تبریز استاندار مردمی و جهادی، جناب آقای دکتر مالک رحمتی و سایر همراهان عزیزِ این جمع خدمتگزاربه آرزوی خود رسیدند و به عهد خود عمل کردند و به کاروان شهدا پیوستند. شهادت این خدمتگزاران انقلابی و مردمی و مخلص را به پیشگاه حضرت ولیعصر ارواحنافداه و رهبر حکیم انقلاب اسلامی و مردم آگاه و بصیر و همیشه در صحنه ایران اسلامی و همه ملت‌های مسلمان خصوصا مردم شریف شهرستان رامسر و دولتمردان عزیز تبریک و تسلیت عرض می‌کنم. محمود علیخانی امام جمعه شهرستان رامسر @snjramsar
حاج محمد رضا صفوی صومعه علیائیصدا سازی با حرفهای ترکیبی.mp3
زمان: حجم: 1.95M
🎤🎬🎧صدا سازی با حرف ترکیبی آ_ی_او......... ✍️✍️✍️از جمله روشی های است که، هر مغنی و آواز خوان در خواندن مدح .....گر چه مبتدی و پیشرفته باشد.... .نیاز است که گاه به گاهی تمرین نموده..... تا در خواندن زبانش به گفتار های حرفی، گیر نکند ...... و به عبارتی دیگر تپوق نزند....... 👈👈👈با کلیک بر روی کلمه سفیرالذاکرین بالا وارد کانال شده و به برنامه کار گروه خودتان بپیوندید.... التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قلعه‌نویی: شهادت در شب میلاد امام رئوف در حین خدمت، پاداش الهی برای سید ابراهیم رئیسی بود 🔹او خادم‌الرضا(ع) و رئیس‌جمهور ملتی بود که صادقانه در مسیر خدمت به آن، گام برمی‌داشت. 🔹به خاندان گرامی رئیس‌جمهور شهید، وزیر خارجه، امام جمعه تبریز و استاندار آذربایجان شرقی تسلیت می‌گویم.
9.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپ رو هر جا میتونید منتشر کنید... حرف دل همه ماست... برای اونایی که دارن مسخره میکنن... اونایی که ادعای انسانیت دارن و خوی حیوانیشون رو این روزها نشون میدن... به احترام مسئولی که توی میدونه باید ایستاد... 🏴🇮🇷🏴🇮🇷🏴🇮🇷🏴
✅خون‌ شهید کارها می کند، دشمن نمی داند... 🌹دوستی نوشته بود دشمن شاد شدیم، با خودم گفتم دشمن نمی‌داند چه شد و الا شاد نمیشد. حالا دیگر با خونش هم خادمی میکند، خون شهید کارها میکند، چه کارهایی؟ 🌹مثلا بی خیال ترین آدمهایی که در هیچ انتخاباتی هم شرکت نکرده بودند، خبر را میشنوند، بعد می‌گویند رییسی آنجا چه میکرد؟ داشت خدمت میکرد؟ میخواست چه پروژه هایی را افتتاح کند؟ حین خدمت به مردم شهید شد؟ بعد مثل آنها که می‌پرسیدند مگر علی ع نماز می‌خواند که در محراب شهید شد، با خود می‌پرسد مگر مدیران کشور خدمت میکنند؟ آنگاه سرش را از سمت بی بی سی می‌چرخاند به سمت فطرت و نوای قلبش و بعد کمی تامل می‌کند. رابطه مردم با خادمان جمهوری اسلامی و همه این حرم بعد از این خون تفاوت میکند. حتی آنانکه هیچ وقت نبودند پای کار، مثل زائرانی که یک خادم دوست داشتنی حرم، دستشان را می‌گیرد و میبردشان زیارت. 🌹خون خون خون، نمی‌دانید چه معجزه ای میکند، وقتی بهشتی شهید شد، خیلی ها برای مظلومیتش گریه کردند، اما امان از الطاف خفیه خدا، خونش ریل انقلاب را چرخاند، از سمت همه گمراهی ها و کاستی ها که غصه اش را میخورد به سمت امام. مثل خون حاج آقا مصطفی که در غربت و مظلومیت پر کشید و دست ایران را در دست پدر و امامش گذاشت، مثل آقای رئیس دولت مردمی ، دید دشمن ذهن خیلی ها را نسبت به مدیران ما خراب کرده، آستین بالا زد و با خون پیوندمان داد به همه خادمان جمهوری اسلامی که حرم است. که باور کنیم از شؤون عاقبت به خیری خدمت به این حرم است. نمی‌دانید خون چطور همه گمراهی ها و کاستی ها را می‌شوید و می‌برد. چه خادمی با کلاسی. چه خادمی جذابی. 🌹راست می‌گفتند شش کلاس بیشتر سواد نداشت، به عدد لایه های عالم، الله الذي خلق السماوات والأرض وما بينهما في ستة أيام ثم استوى على العرش حالا بنشینند و تماشا کنند کسی که تا عرش سواد دارد چقدر قدرت دارد العلم سلطان، ببینید چه میکند. هر چه یک عده داد زدند آیت الله است، دکتر است، دروغ نگویید، نه اینها همه پاسخهای ناقصی بود، نه او پرکشید تا عرش، عرش امام رضاع، راضیه مرضیه. تا نشان دهد کلاس خادمی این حرم چقدر بالا است. 🌹با آل هاشم رفت امام جمعه ای با بالاترین محبوبیت، با امیرعبداللهیان رفت که طعم وزارت خارجه جمهوری اسلامی را بالاخره به ما چشاند، به قول اسماعیل هنیه، وزیر خارجه کل جبهه مقاومت هم بود همزمان، چقدر زیبا همه چیز طراحی شده، چقدر پر معنا، چقدر آموزنده. 🌹برای مظلومیتش گریه نکنید، وقتی در مناظره ها تهمت به او می‌زدند و او که سینه اش پر از اسرار بود، بلد نبود آبرو ببرد، برای مظلومیتش گریه نکنید وقتی رییس تنها دولتی بود که هر چه متهمش می‌کردند به دروغ، شکایتی نمیکرد، برای مظلومیتش گریه نکنید، وقتی در میان اغتشاشات وارداتی مهسا و مصی ، آرام و بی صدا کار می‌کرد و دست رهبرش را پر می‌کرد از پیشرفت در همان ایام، برای مظلومیتش گریه نکنید وقتی کنار پیرمرد و پیرزن روستایی می‌نشست و درد دلهایشان را می‌شنید انگار خادمی زائران این حرم در ذات او بود. او مظلوم بود، اصلا مومن مظلوم است. اما حالا ببینید اخلاص و خدمت با هم چه میکند برای یک کشور و یک مدیر. آبروی مدیران نظام شد، آبروی حوزه های علمیه شد، با همان عبا و عمامه خاکی اش، که حالا سوخته و غرق گل و لای شده و غرق خون شده. 🌹یا امام رضا ع، "قربون کبوترای حرمت" برکتی به این خون های پاک بده که هر آنچه از این الطاف خفیه، قرار بود گیر این مردم مظلوم ایران بیاید، صدها چندان شود، راستی سر ظهر پر کشید کنار گنبدتان از او بپرس "ناهار خوردی"؟ احتمالا لبخندی می‌زند بعد می‌گوید نه آقا جان، نخوردم ، ولی اول مردم. اول آن پیرزنی که دست به دعا برداشته بود، اول آن کودک معصوم که در حرم میدود، اول آن خانم کشف حجاب کرده که در بغلش سگ گرفته و خیال می‌کند اینطوری با کلاس شده، اول آن آقایی که تهمت بی سوادی به من زد تا برای خود آبرو جمع کند، اول آن قلم به دستی که می‌نوشت و ناخواسته پروژه ناامید کردن مردم را پیش می‌برد. اول آن ها که نمی‌دانستند زندگی در حرمی به نام ایران، زندگی در صحن امام هشتم است و حالا باز طبق معمول غذای حضرتی هست، به همه هم می‌رسد. بفرمایید بسم الله. 🌹گریه نکنید بچه ها، به قول امام رضاع، یابن الشبیب ان کنت باکیا لشئ فابک للحسین ع. خواستید گریه کنید برای آن مظلومی گریه کنید که وقتی زمین خورد، سی هزار نفر دور پیکرش هلهله کردند، دشمن شاد شد ولی آنها نمی‌دانستند او چطور با خونش صحنه را زیر و زبر میکند و تاریخ میسازد، برای آن آقایی که خون خادمان و اصحابش هم مثل خودش و فرزندانش تاریخ ساز است. السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی "اصحاب الحسین" «علی مهدیان» عزیز ╚══════════🍃═╝
پوتین برای مراسم تشییع به تهران خواهد آمد این اولین بار است که پوتین در طول ریاست جمهوری خود چنین کاری را انجام خواهد داد
اولین کسی که به رئیسی تهمت ۶ کلاسه زد توی مناظرات ریاست جمهوری پشت صحنه رئیسی بهش گفت فردای قیامت میتونی این حرفتو ثابت کنی؟ گفت مشاور هام اینو واسم نوشتن من فقط گفتم دیدارتون افتاد به قیامت امیدوارم جواب بدی آقای مهرعلیزاده
برنامه ریزی برگزاری انتخابات ریاست جمهوری 🟣 @narrativ
بسم الله الرحمن الرحیم "انا لله و انا الیه راجعون" (ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.) شهادت؛ مزد تشنگان خدمت است. شهادت رئیس جمهور خدوم و بصیر سید ابراهیم رئیسی ،و وزیرامورخارجه حسین امیر عبداللهیان، و نماینده ولی فقیه در استان آذربایجان شرقی سیدمحمدعلی آل هاشم، استاندار آذربایجان شرقی مالک رحمتی و سردار موسوی ودیگر مسافران همراه ،را به محضر حضرت مهدی (عج) ،رهبر معظم انقلاب،و مردم شریف و مؤمن انقلابی ایران و عاشقان انقلاب اسلامی و تشنگان تحقق عدالت جهانی ،تبریک و تسلیت عرض می نمائیم و از درگاه خداوند منان ،رضوان و حشر با اولیاء الهی را برای آن مجاهدان انقلابی و خستگی ناپذیر و خادمین ملت مسئلت می نمائیم . آنان مزد تشنگی خدمت خود را گرفتند و با زلال شهادت جان خویش را سیراب کردند.اما ملت ما می داند که این مسیر هیچگاه از خدمتگزاران به آرمان انقلاب اسلامی،میهن و ملت خالی نخواهد ماند و این خود تسکینی است بر اندوه فراق این یاران شهید. خداوندا ملت ما را خودت محافظت کن. مهرزادبرون "جبهه مطالبه گران گام دوم "
هدایت شده از Sh D
🍂 🔻 💢قسمت یازدهم: مسابقه من و جوجه لاکپشت هوا که تاریک شد حرکتمو دوباره شروع کردم. خیالم راحت بود که دیگه دشمن نمی تونه منو ببینه. اولش سینه خیز میرفتم یخورده که دور شدم بلند شدمو و یه پایی می دویدم. خیلی تلاش میکردم هر چه زودتر به خط برسم و از این وضعیت نجات پیدا کنم. از نظر خودم مثل موشک می رفتم ، ولی بعد از یه ساعت که نگاهی به پشت سر مینداختم می دیدم فوقش صد متر راه رفتم. انگار دو تا وزنه سنگین به پاهام بسته بودن. ضعف و خستگی تموم بدنمو گرفته بود و تشنگی امونمو بریده بود. از بس خون ازم رفته بود که سرم گیج می رفت. لباسام هنوز خیس و ِگلی بودن و براحتی سرما رو جذب خودشون می کردند. نه می تونستم اونا رو در بیارم و دور بندازم نه با اون هوا خشک میشدن. بی تحرکی اون دوازده ساعت روز قبل هم لباسا رو تبدیل کرده بود به یه تکیه چوب خشک. باید بخاطر خودم اونا رو تحمل می کردم تا بلکه به جایی برسم که بتونم اونا رو عوض کنم. نماز مغرب و عشامو که با همون وضع خوندم مسیرمو ادامه دادم. بعضی وقتا انگار خوابم میبرد. با خودم می گفتم آخه الان چه وقت خوابه. ولی خواب نبود . پی در پی از هوش می رفتم و مثل یه جنازه بی حرکت می موندم. اگه انفجار گلوله های توپ و خمپاره در اطرافم نبود شاید هیچوقت به زندگی برنمی گشتم. باید ممنون میشدم از بعثیا که از خوابشون میزدن و برا زنده موندنم مدام طناب توپا رو می کشیدن. از غروب آفتاب تا یکی دو ساعت مونده به اذان صبح این تناوب بین حرکت و بی هوشی ادامه داشت و تنها توقف اختیاریم همون چن دقیقه ای بود که برای نماز مغرب و عشا انجام شد. کورنومتر نداشتم ببینم تو ساعات گذشته چقدشو حرکت کردم و چقدر بیهوش بودم. ولی همینقد می دونم که اگه با یه جوجه لاکپشت مسابقه میذاشتم، اون ده بار مسافت بین شروع تا پایونو رفته بود و هر وقت که از کنارم رد میشد یه گاز کوچولو از پام می گرفت و می رفت. با روشن شدن تعدادی منور چشمم به پایگاهی خورد که از دور پیدا بود. مسیرمو به سمت اون پایگاه ادامه دادم و مثل ماشینی که بنزین سوپر بریزن تو باکش، گازشو گرفتمو با حداکثر سرعت «مثلا دویست متر در ساعت» به سمتش حرکت کردم. نزدیک مقر که شدم دیدم از پایگاهای متروکه عراقه. وارد محدوده پایگاه شدم و به لطف منورای اهدایی حزب بعث دیدم دو ردیف اتاق سیمانی روبرو هم ساخته شده و یه محوطه بزرگ بین اوناس و اینقد توپ و خمپاره خورده بود تو پایگاه که سقف اکثر اتاقها فرو ریخته و مخروبه شده بودن. به هر حال کاچی بِه از هیچی و این نشانه خوب و امیدوارکننده ای برام بود. تازه متوجه شدم که اصلا از مسیر دیگه برگشتم چون شب عملیات همچین مقر و پایگاهی در مسیر حرکتمون نبود. به هر حال رسیدن به اینجا و پناه گرفتن توی اتاقا یه موفقیت بود و حداقل منو از شر سرما و ترکشای سرگردون نجات میداد ادامه دارد https://eitaa.com/joinchat/75367140Cf01a359c5f
هدایت شده از Sh D
🍂 🔻 💢قسمت دوازدهم: واقعا کویت بود یکی از اتاقا نسبتا سالم بود و رفتم داخل. بابا اینجا کویته! یه تخت خوابِ آهنی با تخته های چوبی روش. از فرط خستگیِ شدید رو همون تخت خوابم برد. تو دو سه ساعتی که به روشن شدن هوا مونده بود دَها بار با صدای انفجارای سنگین از خواب میپریدم و چن لحظه بعد دوباره خوابم میبرد. شبی پر از کابوس و وحشت بود و لحظه ای نبود که پایگاه رو نکوبن. نمی دونم چی دیده بودن و برای چی این همه گلوله رو حروم اون میکردن. شاید از ترس پناه گرفتن رزمنده های ما یا واقعا بی هدف، نمی دونم. چن دقیقه ای هم صدای انفجار قطع میشد و خوابم می برد با کابوسی وحشتناک از خواب می پریم. خواب می دیدم عراقیا پایگاه رو محاصره کردنو دارن بسمتم میان. یه وقتم می دیدم بچه ها رسیدند اینجا و با داد و فریاد خودم که من اینجام. من زخمیم از خواب می پریم. یه وقتایی هم خواب می دیدم برگشتم ایران و پیش خونواده ام هستم. آخه بابا تو یه شب اونم دو سه ساعت چند فیلم و سریال باید آدم ببینه. همشونم اکشن و هیجانی ! اون شب بجای خواب و استراحت ، یه تراژدی پر از کابوس، انفجارای پی در پی، درد و عطش برایم رقم خورد ، ولی هر چه بود بهتر از شب و روز قبلش بود. فاتح و فرمانده بلا منازع پایگاه شده بودم و مشکل خاصی غیر از اونایی که گفتم نداشتم ، یه مشکل کوچولوش این بود که وسط آتیش دو طرف بود و هر گلوله ای که از طرف ایران یا عراق خرجش کم بود و پا می کرد میخورد تو سر کچل من. با زدن سپیده صبح نمازمو خوندم و فضولیم گُل کرد. روی دیوارا چن دست لباس تر و تمیز به میخ اویزون بود و تعدادی پلاستیک که چیزایی توشون بود. انگار دنیا رو بهم دادن. سریع پوتین پای راستم که سالم بود رو دراوردم . پای چپم بشدت آسیب دیده بود و استخون ساقم پام تراشیده و انگشت سبابه ام دو نصف شده بود و پوتین پای چپم پر از خون بود و دراوردنش خیلی درد داشت. خوشبختانه بسته کمکای اولیه اونجا بود و از تیغ جراحی تا باند و بتادین و چسب همه چی بود. با تیغ جراحی از بغل پوتینو شکافتمو و از پام بیرون کشیدم. بعدش رفتم سراغ لباس. لباسای خیس و خونی و گِلمالی شده رو کندم . نگاهی به اطراف کردم کسی نگاهم نمی کرد. به اجنه اطرافم گفتم چشما رو درویش کنن و لباس زیرا رو هم دراوردم و یه شورت و یه زیر پوش رکابی آک پوشیدم. یه پیراهن نظامی عراقیم تنم کردم که سردم نشه و رفتم سراغِ پانسمان زخمام. حسابی با بتادین شستمو باند پیچی کردم و روشون چسب زدم. خونریزی هم دیگه نداشتم و از این بابت خیالم راحت شده بود. تو شلوارا گشتم همشونو برای دو نفر دوخته بودند و مثل کیسه خواب تو یه لنگه شون جام میشدم. آخرش یکی رو که کمی کوچکتر بود پام کردم و یه فانوسقه هم روش. پوتین پای راست که سالم بود رو پام کردم. ولی دیگه پوتین پای چپ قابل استفاده نبود. باید فکری برای پای چپم می کردم. انگار برادران بعثی می دونستن من میام اینجا و چه نیازای دارم. همه چیز رو برام جا گذاشته بودن بجز آب و غذا. یه جفت چکمه پلاستیکی پیدا کردم و لنگه چپشو پام کردم. برای چی چکمه پلاستیکی اورده بودن اونجا اینش اصلا مهم نیست. حالا دیگه اون رزمنده تر و تازه نبودم. خشک و اتو شده و پانسمان شده و لباس نو. دیگه سرما اذیتم نمی کرد و مقداری روحیه گرفته بودم و برای ادامه راه و رسیدن به خط خودی شروع کردم به نقشه کشیدن. طلبه آزاده، رحمان سلطانی ادامه دارد https://eitaa.com/joinchat/75367140Cf01a359c5f