⤴️ شهیدی که بعد از شهادت شناخته شد.
🌷شهید #اکبر_شهریاری🌷
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
یک عالم اهل سنت نوشته: یک میلیارد و نیم مسلمان سنی منتظر خون خواهی شیعه برای یک رهبر سنی است.
▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
11.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📂 مجموعه #نقاشی_شنی | رفیق
📰امثال سردار سلیمانی در هر قرن، یکبار بیشتر تکرار نمیشوند
📁قسمت بیست و دوم
💬شهید حاج قاسم سلیمانی به روایت شهید حسین امیرعبداللهیان
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
پوتین در نامه ای خطاب به جو بایدن: روسیه دشمنان آمریکا را مسلح می کند همانطور که شما دشمنان روسیه را مسلح می کنید.
▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
بـابـای
تــو
رفـت....
که امروز فرزندان این سرزمین در آغوش بابا باشند . . .
نازدانه شهید مدافع حرم
🌷اکبر زوارجنتی🌷
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#یمن #اسرائیل #اریتره
🔰 انفجار پایگاه اسرائیل در اریتره را لرزاند
🔸طبق گزارش رسانه های محلی، روز گذشته چند انفجار در پایگاه اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در مجمع الجزایر دهلک در سواحل اریتره رخ داده است.
▪️علت این انفجارها تا این لحظه مشخص نشده است، اما این احتمال وجود دارد که پایگاه اطلاعاتی صهیونیستها مورد حمله پهپادی و موشکی نیروهای مسلح یمن قرار گرفته باشد.
🔍 جزایر دهلک بخشی از مجمع الجزایر سواحل اریتره است که خالی از سکنه هستند و امتیاز کنترل آنها توسط ایزیاس افورکی رئیس جمهور پیشین اریتره، در دهه ۹۰ میلادی به اسرائیل واگذار شد. افورکی این اقدام را به دلیل تنشی که با یمن درباره جزیره حنیش داشت انجام داد و از اسرائیل خواست تا در برابر حملات احتمالی یمن به اریتره از دولت وی حمایت کند.
▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
حزب الله لبنان با انتشار این تصویر از نخست وزیر اسراییل در داخل دفترش نوشت:
توانایی های ما را محک نزنید.
▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
روایت پرستار مدافع حرمی که شهید شیمیایی شد
🔹همرزم این شهید والامقام در خصوص شیمیائی شدن محمد میگوید: " در سوریه دشمن از مواد شیمیایی استفاده کرد و بعضی از دوستان ما آنجا دچار مجروحیت شیمیایی شدند. محمد به دلیل آنکه خودش امدادگر بود، بیشتر با این مسئله آشنایی داشت و خاطرم هست وقتی متوجه آلودگی شیمیایی شد، خیلی تلاش کرد از بچهها محافظت کند تا کمتر آلوده شوند. میدوید و از بچهها میخواست اگر چفیهای دارند خیس کرده و روی صورتشان ببندند. آب میآورد و بچهها را راهنمایی میکرد تا برای حفظ سلامتی آنان تلاش کرده باشد."
#معرفی_شهید
#شهید_مدافع_حرم
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
💢 مقاومت نظامیان صهیونیست را در جنوب غزه هدف قرار داد
🔹گردانهای شهدای الاقصی اعلام کرد که تجمع نظامیان و خودروهای زرهی ارتش رژیم صهیونیستی را در شرق «رفح» واقع در جنوب نوار غزه با خمپارههای کالیبر سنگین هدف قرار داده است.
▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
1.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️روایت شنیدنی از زبان خانواده شهید صدرزاده!
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
❂◆◈○•--------------------
﴾﷽﴿
❂○° #پلاک_پنهان °○❂
🔻 قسمت #نود_دو
سمانه همراه صغری مشغول آماد کردن سفره بودند.
ــ من برم کمیلو بیدار کنم
ــ میخوای کیو بیدا کنی
هرسه به طرف کمیل برگشتند،سمانه لبخندی به کمیل زد و نگاهی به او چهره سرحالش انداخت ،لبخندی زد و گفت:
ــ بیا بشین شام آمادست
ــ دستت دردنکنه خانمی
ــ دروغ میگه خودش درست نکرده همه رو مامان آماده کرد.
سمانه کاهویی سمتش پرت کرد و با خنده پرویی گفت،صغری خندید و کاهو را خورد.
سمیه خانم نگاهی به کمیل انداخت که با عشق و لبخند به سمانه که مشغول تعریف سوتی های خودشان در دانشگاه بود،خیره بود.
خدا را هزار بار شکر کرد به خاطر آرامش و خوشبختی پسرش و این خنده هایی که دوباره به این خانه رنگ داد،با خنده ی بلند صغری به خودش آمد و آن ها را همراهی کرد.
بعد از شام کمیل و سمانه در هال نشسته بودند،صغری که سمیه خانم به او گفته بود کنار آن ها نرود، با سینی چایی به سمتشان رفت،سمیه خانم تشر زد:
ــ صغری
ــ ها چیه
کمیل نگاهی به اخم های مادرش انداخت و پرسید:
ــ چی شده؟
صغرا برای خودش بین کمیل و سمانه جا باز کرد و گفت:
ــ یکم برو اونور فک نکن گرفتیش شد زن تو،اول دوست و دخترخاله ی خودم بود
سمانه خندید و گفت:
ــ ای جانم،حالا چیکار کردی خاله عصبیه
ــ ای بابا، گیر داده میگه نرو پیششون بزارشون تنها باشن یکم،یکی نیست بهش بگه مادر من این که نمیومد خونمون،یه مدت زیر آبی کارای سیاسی می کرد توبه نکرد اطلاعات گرفتنش،بعدش هم ناز می کرد،الان که میبینی هر روز تلپه خونمون به خاطر اینکه دلش برا داداش خوشکل و خوشتیپم تنگ شده
سمانه با تعجب به او نگاه می کرد،صدای بلند خنده ی کمیل در کل خانه پیچید و صغری به این فکر کرد چقدر خوب است که کمیل جدیدا زیاد می خندد.
***
سمانه اماده از اتاق صغری بیرون امد.
ــ بریم کمیل
ــ بریم خانم
سمیه خانم سمانه را در آغوش گرفت و گفت:
ــ کاشکی میموندی
ــ امتحان دارم باید برم بخونم
ــ خوش اومدی عزیز دلم
به سمت صغری رفت واو را در آغوش گرفت
ــ خوش اومدی زنداداش
ــ دیونه
بعد از خداحافظی سوار ماشین شدند تا کمیل او را به خانه برساند.
باران می بارید و جاده ها خلوت و لغزنده بودند،سمانه با نگرانی گفت:
ــ جاده ها لغزندن کاشکی با آژانس برمیگشتم
از فشار دستی که به دستش وارد شد به طرف کمیل برگشت،کمیل با اخم گفت:
ــ مگه من مردم تو با آژانس اینموقع بری خونه
ــ اِ این چه حرفیه کمیل،خب جاده ها لغزندن
ــ لعزنده باش...
کمیل با دیدن صحنه روبه رویش حرفش را ادامه نداد
سمانه کنجکاو مسیر نگاه کمیل را گرفت با دیدن چند مردی که با قمه دور پیرمردی جمع شده بودند ،از وحشت دست کمیل را محکم فشرد،کمیل نگاهی به او انداخت و گفت:
ــ نگران نباش سمانه من هستم
سمانه چرخید تا جوابش را بدهد اما با دیدن کمیل که کمربند ایمنی خود را باز می کند،با وحشت به بازویش چنگ زد و گفت:
ــ کجا داری میری کمیل
↩️ #ادامہ_دارد...
○⭕️
✍🏻 #نویسنده: فاطمه امیری
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran