eitaa logo
🌹ڪانال مدافعان حرم🌹
6.5هزار دنبال‌کننده
30.1هزار عکس
28.9هزار ویدیو
288 فایل
صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر کشیدن پرستو شدن 📞ارتباط با خادم کانال 👇👇 @diyareasheghi
مشاهده در ایتا
دانلود
‍🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸 🌸🌼🌺🌼🌸 🌸🌼🌺 🌸 💌 🔵شهید مدافع‌حرم ♨️عینکِ آقا سجاد 💙همسر شهید روایت می‌کند: من و آقاسجاد، دو خانواده بی‌سرپرست و یتیم می‌شناختیم که در قم ساکن بودند و وضعیّت مالی مناسبی نداشتند. آقاسجاد از دوستانش پول جمع می‌کرد و مقداری هم خودش می‌گذاشت و برنج، گوشت، مرغ و.... تهیّه می‌کردیم تا به این دوخانواده برسانیم. 🎈اکثراً شب‌ها این موادّ غذایی را می‌بُردیم و او خیلی دقّت می‌کرد تا کسی داخل کوچه نباشد تا آبروی آن خانواده نرود. چون طرف مقابل، خانم بود، آقاسجاد وسایل را به من می‌داد تا تحویل بدهم. 💙یک شب که برای تحویل هدایا رفتیم، دخترم، فاطمه‌رقیه، توی بغلم خواب بود؛ از طرفی، گونی برنج هم سنگین بود و نتوانستم پیاده شوم. به آقا سجاد گفتم شما خودت برو. کمی مکث کرد! پیاده شد و درب صندوق عقب ماشین را باز کرد، گونی برنج را روی زمین گذاشت، عینکش را برداشت و داخل جیبش گذاشت. بعد زنگ خانه را زد. 🎈از برداشتنِ عینکش تعجب کردم و به فکر رفتم! از این کارش دو منظور به ذهنم رسید: ۱)میخواست نامحرم را نبیند. ۲)میخواست خانم نیازمند وقتی بعدها او را در خیابان دید نشناسد و خجالت نکشد. دلیل دوم به ذهنم قوی‌تر بود؛ چون چشمان آقاسجاد آستیگمات بود و دید نزدیکش مشکلی نداشت. 💙هیچ وقت از او نپرسیدم چرا این کار را کرد! چون منظورش را فهمیده بودم و او را بهتر از هر کسی می‌شناختم و مطمئن بودم که می‌خواست آن خانم نیازمند او را نشناسد و خجالت نکشد. او حواسش به همه‌چیز بود. 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
18.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈 وقتی پیامبر(ص) برای اولبن بار حضرت زینب(س) را می بیند... 👈 روایتی شنیدنی از رسول اکرم(ص) در عظمت شخصیت حضرت زینب(س) 👈 ثواب گریه بر دختر امیرالمومنین(ع) 🌸 ویژه ولادت حضرت زینب(س) و روز پرستار🌸 ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran
💟 🔵شهید مدافع‌حرم 🎙راوے: همسر شهید 💜کميل دائماً به من هدیه می‌داد. بدون هیچ مناسبتی برای من گل می‌خرید. یکی از بهترین هدیه‌هایی که از کمیل گرفتم، گل رزِ صورتی‌رنگی بود که خودش با کاغذرنگی تزئین کرده بود و خیلی هم باسلیقه این کار را انجام داده بود. بعضی اوقات هم به من دست‌نوشته‌هایش را هدیه می‌داد، با شعرهایی از حافظ که با خطّ خودش می‌نوشت. 💙اخلاق خوبی که کمیل داشت، این بود که در بین احادیث و روایات می‌گشت و آنهایی را که مربوط به «نوع برخورد با همسر» بود، انتخاب می‌کرد و سعی‌اش این بود که طبق همان‌ها هم رفتار کند. او همیشه به دنبال لذّت‌های حلال بود؛ همین کارهایش مرا بیشتر از همیشه عاشقش می‌کرد. 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
1.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ببینید | لحظه باز کردن درب حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) به دست شهید 🔺به‌مناسبت ولادت حضرت زینب کبری (س) 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
‍‍🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸 🌸🌼🌺🌼🌸 🌸🌼🌺 🌸 📨 🟢شهید مدافع‌حرم 🔷شهید آوینیِ گردان 🌳مادر شهید روایت می‌کند: پسرم در سوریه فعّالیّت‌های زیادی داشت. با اینکه گفته بود برای واکس‌زدن پوتین رزمنده‌ها می‌رود ولی رفته بود تا از فعالیت رزمندگان در میدان نبرد فیلم و عکس تهیه کند و مستندسازی انجام دهد. 🦋بعد از گذشت حدودی ۴۵روز تا دوماه از اعزامش به سوریه که به سلامت به خانه بازگشت، فیلم‌ها و عکس‌هایی را که از آنجا تهیّه کرده بود، به ما نشان داد و آنجا بود که متوجّهِ این موضوع شدم که فعالیت عارف در سوریه بیش از واکس‌زدن پوتین رزمندگان بوده آن هم در شرایطی که هیچ گزارشگر و خبرنگار و تصویربردار و مستندسازی حاضر به حضور در میدان نبرد با داعشان نیست. 🌳البته عارف علاوه بر این در سوریه با اتّکا به آموزش‌ها و دوره‌های خاصّی که از کودکی گذرانده بود، مشغول آموزش به رزمندگان در محلّ استقرارشان هم بود و دانسته‌هایش را در اختیار آنان قرار می‌داد. 🦋بعد از دیدن این تصاویر به پسرم گفتم: «عارف گفته بودی پوتین واکس می‌زنی» گفت: «مامان‌جان! باور کن هدفم این بود و این کار سعادت بزرگی برایم بود اما به لطف خدا سعادتی نصیبم شد تا خدمت کنم.» 🌳البته به هیچ عنوان اجازه نمی‌دادند رزمندگان با خود دوربین و تلفن همراه ببرند اما نمی‌دانم عارف چگونه با خود دوربین به همراه داشت که بعد از اینکه فرماندهانش متوجّه این موضوع می‌شوند، اجازه تصویربرداری از فعّالیّت‌های رزمندگان اسلام را به ایشان می‌دهند. 🦋عارف با این دوراندیشی خود توانست تصاویر به درد بخوری را به ثبت برساند و مایه‌ی افتخار ما شود. یادم است که فرمانده گردان پسرم به ما گفت: «در گردان، لقب "شهید آوینی" را به عارف داده بودند.» 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
اعضای شبکه اراذل و اوباش مرتبط با سرویس اطلاعاتی رژیم‌صهیونیستی به اعدام محکوم شدند خردادماه سال جاری بود که روابط عمومی کل سپاه، از دستگیری شبکه‌ا‌ی از اراذل و اوباش مرتبط با سرویس اطلاعاتی رژیم صهیونیستی خبر داد. این شبکه با هدایت سرویس اطلاعاتی رژیم صهیونیستی، اقدام به سرقت و تخریب اموال شخصی و عمومی، آدم ربایی و اخذ اعترافات ساختگی از طریق شبکه اراذل و اوباش میکرد که در نهایت اعضای آن با همکاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و وزارت اطلاعات دستگیر شدند. اعضای این باند، با هدایت افسران اطلاعاتی رژیم صهیونیستی با تهیه سلاح جنگی اقدام به آدم ربایی کرده و دستمزد خود را بصورت ارز دیجیتال دریافت کرده بودند. براساس رای نهایی صادره از سوی دیوان عالی کشور، متهمان ردیف اول تا چهارم پرونده، به نام‌های حسین اردوخانزاده، شاهین ایمانی محمودآباد، میلاد اشرفی آتباتان و منوچهر شهبندی بجندی به جرم همکاری اطلاعاتی با رژیم صهیونیستی و آدم ربایی به اعدام محکوم شدند. 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
6.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸ویژه ولادت حضرت زینب 📹 ببینید | عشق یعنی کلنا عباسک یا زینب(س) 🔺شعرخوانی درباره حضرت زینب(س) و مدافعان حرم در حضور رهبرانقلاب 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
گردنبند متبرک به خون سرخ شهید والامقام دانیال رضازاده درهنگام شهادت 🕊 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
را صدا بزن 📿 اول وقت 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
هوالعشـــق نفسهایم هر لحظه از ترس تندتر میشود. دسته کیفم را میگیرم و محکم تر نگهش میدارم که او دست میندازد به چادرم و مرا سمت خود میکشد. ڪش چادرم پاره میشود و چادر از سرم به روی شانه هایم لیز میخورد. از ترس زبانم بنده می آید و تنم به رعشه مےافتد. نگاهش میکنم لبخند کثیفش حالم رابهم میریزد. پاهایم سست شده و توان فرار ندارم. یڪ دستش را در جیبش میکند. _ کیفتو بده به عمو. و در ادامه جمله اش چاقوی کوچکی از جیبش بیرون مےآورد و بافاصله سمتم میگیرد.دیگر تلاش بےفایده است. دسته کیفم را ول میکنم ،باتمام توان پاهایم قصد دویدن میکنم که دستم به لبه چاقو اش گیر میکند و عمیق میبرد.بےتوجه به زخم ،با دست سالمم چادرم را روی سرم میکشم، نگه میدارم و میدوم. میدانم تعقیبم نمیکند !به خواسته اش رسیده! همانطور که باقدمهای بلند و سریع از کوچه دور میشوم به دستم نگاه میکنم که تقریباً تمام ساق تا مچ عمیق بریده...تازه احساس درد میکنم!شاید ترس تابحال مقاومت میکرد.بعد از پنج دقیقه دویدن پاهایم رو به سستےمیرود. قلبم طوری میکوبد که هر لحظه احساس میکنم ممکن است برای همیشه بایستد! به زمین و پشت سرم نگاه میکنم. رد خون طوریست که گویـے سربریده گاو را بدنبال میکشی! بادیدن خون و فکر به دستم ضعف غالب میشود و قدمهایم کندتر! دست سالمم را به دیوار خیابان تکیه میدهم و خودم را بزور بہ جلو میکشم. چادرم دوباره ازسرم میفتد. یڪ لحظه چهره علےاڪبر به ذهنم میدود... " اگر تو منو رسونده بودی ...الان من..." با حرص دندانهایم را روی هم فشار میدهم. حس میکنم از تو بدم میاید!! یعنی ممکن است!؟... به کوچه تان میرسم. چشمهایم تار میشود...چقد تا خانه مانده!؟...زانو هایم خم میشود. بزور خودم را نگه میدارم. چشمهایم را ریز میکنم... یعنی هنوز نرفتی!! ازدور میبینمت که مقابل درب خانه تان با موتور ایستاده ای. میخواهم صدایت کنم اما نفس درگلو حبس میشود. خفگی به سینه ام چنگ میزند و با دو زانو روی زمین میفتم. میبینم که نگاهت سمت من میچرخد و یکدفعه صدای فریاد"یاحســـینِ" تو! سمتم میدوی و من با چشم صدایت میکنم... 💞 💞 بہ من میرسی و خودت را روی زمین میندازی. گوشهایم درست نمیشنود کلماتت را گنگ و نیمه میشنوم... _ یاجد سادات!... ر...ریحانهه...یاحسین...مامااااان...مااامااان...بیاااا..زنم...ز..زنمممم... چشمهایم راروی صورتت حرکت میدهم... " داری گریه میکنی!؟" ادامه دارد... حالےبرای گفتن دیوان شعرنیست یڪ مصرع وخلاصه:تورادوست دارمت ادامہ دارد... نویسنده این متن: 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
8.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠ماجرایی که منجر به ایمان آوردن یک پزشک به عوالم بعد از مرگ شد 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran