eitaa logo
🌹ڪانال مدافعان حرم🌹
5.9هزار دنبال‌کننده
24.2هزار عکس
22.9هزار ویدیو
231 فایل
صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر کشیدن پرستو شدن 📞ارتباط با خادم کانال 👇👇 @diyareasheghi
مشاهده در ایتا
دانلود
‍🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸 🌸🌼🌺🌼🌸 🌸🌼🌺 🌸 💌 🟢شهید مدافع‌حرم محمدحسین حمزه ♨️نوزادیِ پُر دردسر 🎙راوے: پدر شهید 👶🏻هنگام تولد، محمدحسین، بیماری کُلستومی (انسداد و چسبندگی روده‌ی بزرگ) داشت. دکترها می‌گفتند:«اگه عمل نشه، زنده نمی‌مونه». 🗣من که از مدت‌ها قبل جبهه بودم، به سرعت خودم را رساندم سمنان. پرسنل بیمارستان گفتند اینجا امکانات عمل وجود ندارد و باید حتماً ببریدش تهران. 🚑وقت برای معطل‌کردن نداشتیم. آن روزها وضع مالی درست و حسابی نداشتم و در مضیقه بودیم. پس رفتم بیمارستان و خواهش کردم لااَقل یک آمبولانس در اختیارم بگذارند که ببَرمش تهران. قبول کردند. 🧑🏻‍🍼خبری از هماهنگی هم نبود. باید خودمان می‌رفتیم بیمارستانی را پیدا کنیم تا عملش کنند. صبحِ فردای همان روزی که محمدحسین به این دنیا پا گذاشت، بُردیمش تهران. هم برای شیرخوردن مشکل داشت و هم دفع غذایش. ⛔️چه باید می‌کردیم؟ مادرش هم وضعیت مناسبی نداشت. من و خواهرم بعد از نماز صبح بچه را برداشتیم و راه افتادیم. تازه باید می‌گشتیم تا جایی بستری‌اش کنند. چند تا بیمارستان رفتیم و هیچ‌کدام نپذیرفتند. 🏩به هر حال بعد از کلی این در و آن دَرزدن، بیمارستان طالقانی پذیرفت. کار خدا بود. اگر حرف راننده آمبولانس را گوش نمی‌کردیم، معلوم نبود آنجا هم بپذیرند. راننده به ما گفته بود نگویید من همراه شما هستم و اِلّا دوباره برِتان می‌گردانند. 💔ما هم به محض ورود، بچه را گذاشتیم روی پیشخوان پذیرش و گفتیم اِلّا و لابد بستری‌اش کنید. گفتیم:«دیگه بُریدیم! کسی قبولش نمی‌کنه». آنقدر گفتیم و گفتیم که دلشان رحم آمد. ✍🏻البته همان اوّل توی دل‌مان را خالی کردند و گفتند:«تا صبح هم زنده نمی‌ماند!» بچه نا نداشت. از ما تعهدی گرفتند که اگر اتفاق بدی افتاد، خیالشان راحت باشد! چاره‌ای نبود و کاغذ را امضا کردیم. 🕋آن روزها نمی‌دانستیم خدا چه تقدیری برای محمدحسین رقم زده است. دکتر می‌گفت فعلاً روده‌های بچه را از پهلو خارج می‌کنیم تا به وقتش، وقتی بزرگتر شد، عمل اصلی را انجام دهیم. ✂️در آن سن نمی‌شد خطر کرد. نیاز به تحمل داشت و بدن نحیف بچه، تاب نمی‌آورد. چاره‌ای نبود. پهلوی محمدحسین را شکافتند و تا مدتها بچه از راه لوله‌ای که از پهلویش زده بود بیرون، دفع می‌کرد. 🧮از آن روز دیگر یک پایمان آنجا بود و یک پایمان سمنان. فشار مالی هم ول‌کُن نبود و حسابی اذیت می‌کرد. بعضی وقت‌ها پول اتوبوس رفت و برگشت را هم نداشتیم، چه رسد به دوا و درمان. ❄️در مدت کوتاهی سه‌چهار عمل کوچک روی بچه انجام شد. روزهای سختی بود؛ زمستان‌های برفی دهه‌ی شصت! هر چند وقت یکبار او را بغل‌مان می‌گرفتیم و می‌رفتیم. بارها شده بود با همان بچه توی یخبندان محکم می‌خوردم زمین! هر چه بود، گذشت! سخت بود اما گذشت. 📕گزیده‌ای از کتاب «حمزه»، خاطرات شهید 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات 💐اللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد💐 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
11.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺سلام بر قاری روی نیزه ها 🔹حال و هوای زیبا و معنوی برنامه محفل با حضور کریم منصوری 🔹خاطره ای از برخورد با پیرمرد سنگاپوری / ترس کریم منصوری از جواب دادن یک سوال! 🌐 @Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎦 گفتگوی طنز شهید /شما باید تحت الحمایه استعمار اصفهان باشید! 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷 ؟ روزها از پس هم میگذشت و من هر روز به زمان وضع حمل نزدیک می شدم .. دقیقا ۴-۵ساعت دیگه بچه ها دنیا میان سید بهم نزدیک شد .. خانمی استرس نداشته باشیا توکل کن به خود بی بی حضرت زهرا (س) .. -سید چند ساعت دیگه فاطمه و علی بدنیا میان سید: آره خانمم .. تا دم اتاق عمل همراهیم کرد پیشانیم رو بوسید .. بعد از یک ساعت و نیم دیگه از اتاق عمل بیرون اومدم .. بعد از چندساعت به هوش اومدم . سید: مامان خانم خوبی؟ -بچه ها کجان؟ سید: تو اتاق کودک الان میارنشون سید حالت قهر به خودش گرفت _بچهاتو دیدی باباشونو یادت رفت!! خندم گرفت ... دوقلوهای من با هم وارد اتاق شدند .. سیدمجتبی رفت به سمت پسرمون و بغلش کرد داد بغلم خودشم دخترمون رو بغل کرد .. -سید کوچولوی مامان خوش اومدی .. سیدمجتبی:فاطمه خانم دخترم چشماتو باز کن بابا چشمای خوشگلتو ببینه دخترم .. نه فاطمه سادات نه سیدعلی چشمامشونو باز نمی کردن ..! -سیدجان این دوتا چرا چشماشونو باز نمی کنن!!!! وای سید خاک تو سرم نکنه بچه ها یه مشکلی دارن که چشماشون باز نمیشه ..!!! سید:باهوش ادیسون خانم دکتر این بچه ها باید صدای قلبت گوش بدن -خب چیکار کنم من که ندیده بودم.. سید: بذار رو قلبت بچه سیدهارو ... با صدای گریه سیدعلی فاطمه سادات هم چشماشو باز کرد -وای سید ببین ببین رنگ چشماشون شبیه چشمای توعه ... سید:اما من دوست داشتم مثل رنگ چشمای تو مشکی باشه -إه آقا چشمای عسلی شما تمام دنیای منه ... تق تق مجتبی در را باز کرد مامان ها و حسین و حسنا و مطهره و محدثه و فرحناز اومده بودن دیدنم حسین خیلی خوشحال بود . مدام بچه ها رو میگرفتو نازشون می کرد، که یهو حسنا گفت اقایی بچه ها تموم شدن ولشون کن.. با حرفش همه زدیم زیر خنده بعداز ۳-۴روز از بیمارستان مرخص شدم .. 📎ادامه دارد . . . نویسنده : بانو...ـش 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
8.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 ترس از من مرگ ترس ندارد ولی من ترس دارد 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
@madahi - استاد شجاعی.mp3
5.64M
🔊 📗 ماه رمضان مهمانی خدا 👤 🌙 ویژه 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
را صدا بزن 📿 اول وقت 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
6.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماه مبارک رمضان 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
♦️حاج قاسم سلیمانی: ‏خداوندا پاهایم جرأت عبور از صراط را ندارد، من آنها را در بین‌الحرمین برهنه دواندم، در سنگرها خمیده جمع کردم و در دفاع از دینت دویدم، جهیدم، خندیدم و گریستم افتادم و بلند شدم. 🔹امید دارم آن جهیدن ها و خزیدن ها و به حُرمت آن حریم ها آنها را ببخشی. 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
6.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر دولت می تواند با ۱۸۷ میلیون خودرو مدل ۲۰۲۲ تولید کند، چرا پژو پارس را ۱۸۵ میلیون تومان می‌فروشد؟
@madahi - کربلایی جواد مقدم.mp3
7.31M
🎶 | 📝 حرمت پناه و ملجأ... 🎤 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
9.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با جوابش همه زدن زیر گریه گفتن بابات کجاست؟ گفت مفقودالاثره 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran