2.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 گفتگوی تلفنی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی با دختر شهید بافنده
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
پروفایل همگانی
#یلدایمهـدوی♥️
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ
#امامزمان
#یلدا
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
📍یه رویدادی هست توی میدون هفتم تیر
پاسداشت کودکان شهید غزه
میدان هفت تیر🥲🕊️✌🏻
⏰ از ۲۵ بوده تا ۳۰ آذرماه
ساعت ۶ تا ۹ شب
@meydanefelestin🇵🇸
یمن : نفت کش های روسیه اجازه تردد آزادانه در دربای سرخ را دارند
▫️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🔥حملات راکتی و پهپادی حزبالله به مواضع دشمن
🔰 حزب الله لبنان در یک ساعت گذشته در سه بیانیه پیاپی مسئولیت حملات متعددی علیه صهیونیستها را به عهده گرفته است:
1️⃣ با تسلیحات موشکی و توپخانهای، مراکز تجمع اشغالگران صهیونیست را به دقت هدف قرار دادیم.
2️⃣ همزمان با سه "پهپاد شیرجهای" مواضع جدید دشمن در جبهه پشت مزارع شبعا را هدف قرار داده و منهدم کردیم.
3️⃣ پایگاه جرداح را با تسلیحات مناسب هدف قرار دادیم.
▫️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
12.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آنچه پیش رو دارید، لحظاتی است کوتاه اما دیده نشده از نبردِ مدافعانِ حرمِ بانوی مقاومت «حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)» در منطقه عملیاتی «خانطومان» که توسط «گردانِ فاتحین اسلامشهر» (ستاد شهدای «فاتح خان طومان») و با همکاری «دفتر نمایندگی صدا و سیما در سوریه» منتشر شده است
و اما خان طومان این شهر استراتژیک و راهبردی پس از سالها اِشغال ، با رشادت و دلاوری این رزمندگان در تاریخ 29 آذر 1394 آزاد شد و درست در روزی که ما به دنبال تهیه وسایل برای شب یلدا بودیم شهدای گرانقدری همچون
🔴 #محمود_شفیعی
🔴 #عبدالحسین_یوسفیان
🔴 #سید_عباس_علیزاده
🔴 #داوود_جوانمرد
🔴 #سجاد_عفتی
🔴 #امیر_سیاوشی
🔴 #اسماعیل_کریمی
🔴 #حمیدرضا_اسداللهی
🔴 #محسن_فرامرزی
🔴 #مهدی_قاضی_خانی
🔴 #امیر_لطفی
از خانواده و فرزندانشان گذشتند تا ما بتوانیم شب یلدا را در کنار خانوادهایمان در آرامش باشیم .
و ما مدیون رشادت های شهدا و خانوادهای این عزیزان هستیم بیائیم با انتشار این فیلم در ادای دین و زنده نگه داشتن یاد و نام شهدا شریک باشیم
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#وعده_جمعه
🤲اللهم عجل لولیک الفرج🤲
ای کاش پیش از آنکه عاشق پیر گردد
معشوق را دیدار او ، تقدیر گردد
ما عاشقان مهدی صاحب زمانیم
کی روی او در چشم ما تصویر گردد
اللهم عجل لولیک الفرج
#جمعه_های_مهدوی
#خدا را صدا بزن
📿 #نماز اول وقت
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#رمان_مذهبی_بی_تو_هرگز
#قسمت_هفدهم
این بار هم موقع تولد بچه ها علی نبود ... زنگ زد، احوالم رو پرسید ... گفت؛ فشار توی جبهه سنگینه و مقدور نیست برگرده ...
وقتی بهش گفتم سه قلو پسره ... فقط سلامتی شون رو پرسید ...
- الحمدلله که سالمن ...
- فقط همین ... بی ذوق ... همه کلی واسشون ذوق کردن...
- همین که سالمن کافیه ... سرباز امام زمان رو باید سالم تحویل شون داد ... مهم سلامت و عاقبت به خیری بچه هاست ... دختر و پسرش مهم نیست ...
همین جملات رو هم به زحمت می شنیدم ... ذوق کردن یا نکردنش واسم مهم نبود ... الکی حرف می زدم که ازش حرف بکشم ... خیلی دلم براش تنگ شده بود ... حتی به شنیدن صداش هم راضی بودم ...
زمانی که داشتم از سه قلوها مراقبت می کردم ... تازه به حکمت خدا پی بردم ... شاید کمک کار زیاد داشتم ... اما واقعا دختر عصای دست مادره ... این حرف تا اون موقع فقط برام ضرب المثل بود ...
سه قلو پسر ... بدتر از همه عین خواهرهاشون وروجک ...
هنوز درست چهار دست و پا نمی کردن که نفسم رو بریده بودن ...
توی این فاصله، علی ... یکی دو بار برگشت ... خیلی کمک کار من بود ... اما واضح، دیگه پابند زمین نبود ... هر بار که بچه ها رو بغل می کرد ... بند دلم پاره می شد ...
ناخودآگاه یه جوری نگاهش می کردم ... انگار آخرین باره دارم می بینمش ... نه فقط من، دوست هاش هم همین طور شده بودن ...
برای دیدنش به هر بهانه ای میومدن در خونه ... هی می رفتن و برمی گشتن و صورتش رو می بوسیدن ... موقع رفتن چشم هاشون پر اشک می شد ... دوباره برمی گشتن بغلش می کردن ...
همه ... حتی پدرم فهمیده بود ... این آخرین دیدارهاست ... تا اینکه ... واقعا برای آخرین بار ... رفت
حالم خراب بود ... می رفتم توی آشپزخونه ... بدون اینکه بفهمم ساعت ها فقط به در و دیوار نگاه می کردم ... قاطی کرده بودم ... پدرم هم روی آتیش دلم نفت ریخت ..
برعکس همیشه، یهو بی خبر اومد دم در ... بهانه اش دیدن بچه ها بود ... اما چشمش توی خونه می چرخید ... تا نزدیک شام هم خونه ما موند ... آخر صداش در اومد ...
- این شوهر بی مبالات تو ... هیچ وقت خونه نیست ...
به زحمت بغضم رو کنترل کردم ...
- برگشته جبهه ...
حالتش عوض شد ... سریع بلند شد کتش رو پوشید که بره... دنبالش تا پای در رفتم اصرار کنم برای شام بمونه ... چهره اش خیلی توی هم بود ... یه لحظه توی طاق در ایستاد ...
- اگر تلفنی باهاش حرف زدی ... بگو بابام گفت ... حلالم کن بچه سید ... خیلی بهت بد کردم ...
دیگه رسما داشتم دیوونه می شدم ... شدم اسپند روی آتیش ... شب از شدت فشار عصبی خوابم نمی برد ...
اون خواب عجیب هم کار خودش رو کرد ... خواب دیدم موجودات سیاه شبح مانند، ریخته بودن سر علی ... هر کدوم یه تیکه از بدنش رو می کند و می برد ...
از خواب که بلند شدم، صبح اول وقت ... سه قلوها و دخترها رو برداشتم و رفتم در خونه مون ... بابام هنوز خونه بود ... مادرم از حال بهم ریخته من بدجور نگران شد ... بچه ها رو گذاشتم اونجا ... حالم طبیعی نبود ... چرخیدم سمت پدرم...
- باید برم ... امانتی های سید ... همه شون بچه سید ...
و سریع و بی خداحافظی چرخیدم سمت در ... مادرم دنبالم دوید و چادرم رو کشید ...
- چه کار می کنی هانیه؟ ... چت شده؟ ...
نفس برای حرف زدن نداشتم ... برای اولین بار توی کل عمرم... پدرم پشتم ایستاد ... اومد جلو و من رو از توی دست مادرم کشید بیرون ...
- برو ...
و من رفتم ...
👈ادامه دارد...
#نوشته همسر و دخترشان
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
2.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظه هدف قرار دادن یک نظامی اسرائیلی توسط مبارز قسامی با سلاح تکتیرانداز «الغول» در اردوگاه جبالیا در شمال نوار غزه
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
11.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 حس ماندن
تجربه گری که بازگشت خود مطمئن بود
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran