eitaa logo
🌹ڪانال مدافعان حرم🌹
5.8هزار دنبال‌کننده
24.7هزار عکس
23.4هزار ویدیو
232 فایل
صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر کشیدن پرستو شدن 📞ارتباط با خادم کانال 👇👇 @diyareasheghi
مشاهده در ایتا
دانلود
💟 وقتے رسیدم نیما (پسر مهندس قرایے) به استقبالم آمد. چند روزے مهمانش بودم تا توانستم در نزدیڪے دانشگاه سوییت ڪوچڪے اجاره ڪنم. براے یک دانشجوے تازه وارد خانه ے نقلے و ایده آلے بود. یک طرف آشپزخانه و یخچال ڪوچک و سینک و گاز قرار داشت. ڪمے آن طرف تر هم تخت و ڪمد و ڪاناپه و تلویزیون چیده شده بود. حمام و سرویس بهداشتے هم در سمت دیگر اتاق بود. ساڪم را باز ڪردم و وسایلم را چیدم. قرآن فاطمه را بالاے تختم گذاشتم. مدتے طول مے ڪشید تا روال ثبت نام طے شود. غروب غربت دلگیر بود. مخصوصاً ڪه اغلب اوقات هم هوا ابرے و بارانے بود. با اینڪه هنوز چند روزے از آمدنم نمیگذشت اما تحمل این تنهایے برایم نفس گیر شده بود. مرتب به سراغ نوشته هاے فاطمه مے رفتم و هر ڪدامش را چند بار مے خواندم. از لابلاے نوشته هایش فهمیدم از همان روز خواستگارے مهرم به دلش نشسته بود. از جدیت و مصمم بودنم خوشش مے آمد. گاهے هم بعضے چیزها را رمزے مے نوشت ڪه من از معنایشان سر در نمے آوردم. بعد از اینڪه دانشگاه آغاز شد به ڪمک نیما توانستم شغل مختصرے دست و پا ڪنم. ڪمے طول ڪشید تا به تفاوت هاے فرهنگے و سبک زندگے مردم آنجا عادت ڪردم. هرچند براے نظرات و اعتقادات دیگران احترام قائل بودند اما ویژگے هاے خاصے داشتند. وفق یافتن با آنها برایم ڪمے دشوار بود. تقریبا به زبان تسلط داشتم اما گاهے بخاطر غلظت لهجه شان سردرگم مے شدم. روزهاے پر از رنج و سختے را سپرے مے ڪردم. درس، ڪار، دورے و دلتنگے همه در مقابلم بودند. سعے مے ڪردم شرایط را مدیریت ڪنم و روحیه ام را از دست ندهم. نیمے از ترم گذشت. با نمراتے ڪه تعریف چندانے نداشت امتحانات میان ترم را پشت سر گذاشتم. میدانستم اگر همینطور پیش برود نمیتوانم موفق شوم. تنها راهے ڪه براے آرام شدن پیدا ڪردم قرآن خواندن بود. قرآن فاطمه را همیشه همراهم داشتم و از ڪوچڪترین فرصت ها براے خواندنش استفاده مے ڪردم. سعے ڪردم براے اینڪه به زبان مسلط تر شوم با همڪلاسے هایم ارتباط برقرار ڪنم. از این طریق مے توانستم با پیچ و خم لهجه هایشان آشنایے بیشترے پیدا ڪنم. به بهانه هاے مختلف با آنها حرف مے زدم و روے تلفظ هایشان دقت مے ڪردم. ےڪ روز روے چمن هاے حیاط دانشگاه نشسته بودم و قرآن مے خواندم ڪه یڪے از همڪلاسے هایم ڪنارم ایستاد و به زبان انگلیسے گفت : _ میتونم اینجا ڪنارت بشینم؟ + بله امیلے دختر ساده اے بود ڪه همیشه لبخند مے زد. موهایش زرد بود و روے گونه اش لک هاے ریز و قرمز زیادے داشت. ڪنارم نشست و ڪوله پشتے اش را از دوشش درآورد. زیپ ڪوله پشتے را باز ڪرد. ساندویچش را نصف ڪرد و به من داد. میدانستم آنها مثل ما اهل تعارف ڪردن نیستند، تشڪر ڪردم و ساندویچ را گرفتم. نگاهے به قرآنم انداخت و گفت : _ چے میخونی؟ + ڪتاب مقدس. _ اسمش چیه؟ + قرآن. _ تو به دینت اعتقاد دارے؟ یعنے آدم مذهبے اے هستی؟ نمیدانستم چه بگویم. چون تعریفے ڪه او از یک آدم مذهبے داشت با تعریف من متفاوت بود. گفتم : + تقریبا همینطوره. _ اما من آدم مذهبے اے نیستم. من فڪر مے ڪنم چیزے به نام دین وجود نداره. ساندویچش را گاز زد و گفت : _ چرا نمیخورے؟ ژامبون دوست ندارے؟ من خیلے دوست دارم. ژامبون دودے خوک طعمش بینظره. از شنیدن اسم خوک چندشم شد. لبخند زدم و گفتم : + ممنون. با خودم میبرم خونه. ساندویچش را خورد و خداحافظے ڪرد و رفت... بلند شدم و از دانشگاه خارج شدم. سوییتے ڪه اجاره ڪرده بودم تلفن نداشت. همیشه براے حرف زدن با پدر و مادرم از تلفن هاے عمومے ڪه مختص تماس با خارج از ڪشور بودند استفاده میڪردم. گاهے هم وسط مڪالمه تلفن قطع مے شد و هرچقدر سعے میڪردم تماس برقرار نمے شد. فشار دلتنگے زیاد بود اما امید به آنڪه فاطمه در ایران انتظارم را مے ڪشد آرامم مے ڪرد. تصمیم گرفتم با او تماس بگیرم. زنگ زدم و محمد گوشے را برداشت : _ سلام. خوبے؟ رضام. + سلااااااام بر رفیق خارجے. الحمدلله، ما خوبیم. تو چطورے؟ خوبی؟ _ ممنون، خوبم. + چه خبرا؟ خوش میگذره؟ _ نه بابا چه خوشے! همش درس و ڪار... + خسته نباشے. خدا قوت. _ ممنون. ڪمی من و من ڪردم و گفتم : + محمد، این تلفن هرلحظه ممڪنه قطع بشه. میدونم ممڪنه فڪر ڪنے خیلے وقیحم، منو ببخش... ولے میتونم ازت خواهش ڪنم چند ثانیه گوشے رو بدے به فاطمه خانم؟ _ تو برادر عزیز منے. ولے رضا جان، حالا ڪه فهمیدے این ماجرا یڪطرفه نیست من صلاح نمیدونم تا وقتے برنگشتے ایران و تڪلیفتون معلوم نشده با فاطمه حرف بزنی. با ناراحتے گفتم : + باشه. هرجور تو صلاح میدونے. پس سلام منو برسون. _ بزرگیتو میرسونم. مراقب خودت باش. خداحافظی ڪردیم. امیدم نا امید شده بود اما تا صداے فاطمه را نمے شنیدم دست بردار نبودم... ✍🏻 نویسنده: فائزه ریاضی تعجیل در ظهور حضرت مهدی عج # صلوات 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در ماجرای عبور از نیل تنها یک نفر از سپاهیان فرعون غرق نشد... 🔹حضرت موسی از خدا پرسید چرا؟ ▫️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
6.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠روایت تجربه گر موقت مرگ از عدم وجود زمان در برزخ زندگی پس از زندگی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
www.vaezin.com - اول خواست خدا.mp3
2.76M
📲 فایل صوتی 🎙واعظ: حاج آقا 🔖 اول خواست خدا 🔖 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولی شبی که تو رفتی سحر نگشته هنوز ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
عکسی کمتر دیده شده از حاج قاسم سلیمانی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جایت آنقدر خالیست که صدا میپیچد...💔 . ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
16.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک بار برای همیشه با دیدن این کلیپ متوجه شوید پشت پرده گرانی دلار ۸۰ هزاری کیست! #تورم #طلا#سکه ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
96.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌙 دوبار خودکشی کردم ✨ روایت علیرضا نبی از زندگی گذشته اش 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
واکنش مدیرکل آموزش بنیاد شهید و امور ایثارگران به ادعاهای اخیر معاون آموزشی وزارت بهداشت در خصوص سهمیه‌ها 🔺هاشم صابریان، مدیرکل آموزش بنیاد شهید و امور ایثارگران با اشاره به اظهار نظر معاون آموزشی وزارت بهداشت مبنی بر اینکه سهمیه‌ها موجب دلسردی دانشجویان می‌شود و منجر به مهاجرت جوانان به دانشگاه‌های خارج از کشور خواهد شد، گفت: این ادعای نادرست و غیرحرفه‌ای تلاشی برای فرار به جلو در ناکارآمدی وعدم اصلاح ساختار پذیرش دانشجو و عدم ایجاد امکانات آموزشی برای ورود داوطلبان رشته‌های مختلف در دانشگاه‌های علوم پزشکی است. ادامه مطلب 📱 @isaar_ir