eitaa logo
ایرانی بخوانیم
48 دنبال‌کننده
25 عکس
5 ویدیو
0 فایل
ما یک باشگاه کتاب‌خوانی هستیم با «صفر» ریال بودجه! یک باشگاه کتابخوانی نسبتا آنارشیستی! از زمستان 97 تا امروز! اگر خودتان را یک "کتابخوان سخت جان" میدانید جای شما بین ماست! منتظرتان هستیم! دبیر: @majidstiry Iranibekhanim.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 شخصیت مبارز ایدئولوژی می خواهد! احمد محمود دیپلم گرفته بوده که عضو سازمان جوانان حزب توده می‌شود بی‌اینکه فلسفه‌ی سیاسی و اقتصادی و... آن را بداند. بعدتر زندانی و تبعید شده و حدود 6 سال از تمام حقوق اجتماعی محروم می‌شود. نکته همینجاست. نویسنده‌ی واقع‌گرای رمان همسایه‌ها نتوانست برای خالد مبنای فکری، سیاسی و آرمانی بیابد که مرکز ثقل تاب‌آوری سختی‌های مبارزه باشد چراکه خود هم مبنای فعالیتهای حزب توده را نمی‌دانست یا نمی‌خواست بیان کند. خواننده فقط خالدی را می‌بیند که شاهد ضعف جامعه‌ی فرودست، فقر فراگیر و سرمدار مبارزه با ستم است. اما برای چه هدفی؟ نمی‌داند. و به اعتقاد این قلم، این ضعفی بزرگ برای شخصیت خالد و صفحه‌ی 300 به بعد کتاب است. نمی‌شود نماینده‌ای برای زیست و مبارزه‌ی سیاسی به تصویر کشید اما مبانی و اهداف محرک او را در پرده‌ای از ابهام گذاشت. بنابراین به قول احمد محمود، نویسنده نمی‌تواند بدون ایدئولوژی باشد مخصوصا زمانی‌که می‌خواهد برای سرزمینش مبارز بسازد... متن کامل یادداشت بر رمان را در سایت ایرانی بخوانیم مطالعه کنید. ➡️ iranibekhanim.ir ➡️ https://t.me/iranibekhanim ➡️ instagram.com/iranibekhanim
📚 از رنجی که می‌بردند! احمد محمود، در پسِ رنجِ شکنجه و دوندگی‌های خالد، نامه‌ای را که پدر کارگر ناچارِ از نداری و گرسنگی در کویت می‌فرستد را مدام در ذهن او زمزمه می‌کند:«اینجا آدم خیال می‌کنه که نوکر عرباس، عربا هم نوکر انگلیسیا..اینجا پول هست ولی با خفت و خواری..» ناصرِ همسایه می‌گوید:«آدم اونجا باید زرنگ باشه، زرنگ...به فرنگی گفتم «گود می سن»... خندید و زد پس قفام، حقوقم رو اضاف کرد...آدم باید زرنگ باشه...»علاوه بر این در قسمتی از کتاب، تصویری از همسایگی و همجواری لوله‌های انتقال نفت و مردم تنگدست نمایش داده می‌شود که شاید بتوان گفت علاوه بر معنای ظاهری اسم همسایه‌ها، مطلوب نویسنده از «همسایه‌ها» ، همنشینی مردم با ثروت فراوان اما بدون بهره‌مندیست. بدین ‌گونه رنگ ننگ و زیردستی و خفّت مردمِ تحت استعمار در جای‌جای متن به صورت کوبنده تکرار می‌شود و راه را به روی خواننده روشن و حتمی نشان می‌دهد. متن کامل یادداشت بر رمان را در سایت ایرانی بخوانیم مطالعه کنید. ➡️ iranibekhanim.ir ➡️ https://t.me/iranibekhanim ➡️ instagram.com/iranibekhanim
📚 فرجام خلاف جریان داستان و تلاش برای فرار آدم‌ها، به ایران آمده بود و قصد اصلاح امور را داشت. او با چالش‌های غیرمنطقی، بی‌برنامگی و بی‌تدبیری صاحب منصبان در روند کار مواجه و ناامید می‌شود‌‌‌. منصور فرجام با تفکر به شهادت و قدم برداشتن در راه آن لیاقت پیدا می‌کند و آخر داستان به شهادت می‌رسد. او درباره انتخابِ مرگِ آگاهانه، این‌گونه برای آریان در وصیت‌نامه خود می‌نویسد:« جلال، من سالم و هوشیارم، با حواس‌ جمع و به‌قول تو ذره‌ای بوی الکل و مواد مخدر روی نفسم نیست. کمی درد دارم. در آینده هم درد و احتمالاً مرگ در بین است؛ اما امروز این زندگی والا است. دلیل و منطقی هم نیست. فقط عشق مرگ است. یا مرگ عشق...» به نظر می‌رسد که شهادت فرجام‌ تکانی به شخصیت‌ نزدیک به‌فرجام داستان که بیشتر با او دم‌خور بودند بدهد و تحولی انجام گیرد، اما جلال‌ آریان تنها به نقد خود و امثال خود و بی‌حیثیت و ویران‌کردن هویتش بسنده می‌کند. او بعد از شهادت فرجام عبارت‌هایی می‌گوید که برای من تداعی‌کننده همان تشابهاتی است که اول نوشته‌ام گفتم؛ این‌بار اما بیشتر از جهات اخلاقی و کارآمدی نه فقط ظاهری: «عاشقان قرارداد نمی‌بندند. حرف از کار ساعتی نمی‌زنند. حرف از مزایا نمی‌زنند، عاشقان کوپن و کارت تعاونی و بن نمی‌خواهند. عاشقان یک گوشه نمی‌تمرگند، زر نمی‌زنند. عاشقان بوروکرات و کارشناس و حسابگر نیستند. عاشقان ویدئو جمع نمی‌کنند. عاشقان ساندویچ سوسیس توی کشو ندارند. عاشقان پول مرده‌ها و مریض‌های فامیل را نمی‌خورند، طلا و ارز خارجی جمع نمی‌کنند. شماها همه یک مشت فاحشه غرب‌زده گرسنه‌اید.» متن کامل یادداشت را اینجا بخوانید. ➡️ iranibekhanim.ir ➡️ https://t.me/iranibekhanim ➡️ instagram.com/iranibekhanim
📚 قصه‌ی یوسف شاید تلخ‌ترین قصه‌ی زخم شیر باشد هر چند هیچ‌کدام از داستان‌ها شیرین تمام نمی‌شود، حتی اگر به جایی شوخی اضافه می‌شود که به‌نظر ناجورترین وصله‌ی این مجموعه است. شوخی‌ها در همه داستان‌ها از زبان یک نفرند. اسم آدم‌ها عوض می‌شود اما نوع شوخی‌ها نه. انگار همه از زبان یک آدم معین به قصه چسبانده شده است. باقی داستان‌ها منحصرند به خودشان. در خود شکل می‌گیرند و در خود تمام می‌شوند. هرچند در قصه‌هایی دلت می‌خواهد پیچیدگی‌ها و نشیب‌وفرازها بیشتر شود و ماجرا کش بیاید اما نویسنده سریع تمامش می‌کند. زخم شیر، که به نظر می‌رسد بهترین داستان این مجموعه است و نام کتاب هم از آن برداشته شده. بهترین بودنش نه به این خاطر است که از جنگ گفته،  بلکه به این دلیل است که شخصیت ننه در آن بهترین پرداخت و وصف را دارد و از همان ابتدا برای معرفی‌اش حرف‌هایی زده می‌شود و چیزهایی وصف می‌شود تا شکل بگیرد و قد و قامت پیدا کند و انتظارت از او به‌جا باشد... متن کامل یادداشت بر مجموعه داستان را در پایگاه ایرانی بخوانیم مطالعه کنید: https://iranibekhanim.ir/blog/samadtaheri-bagheri ➡️ iranibekhanim.ir
زویا پیرزاد با نشان دادن برشی از یک زندگی معمولی با چنین زیرلایه عشقی، در واقع به دنبال نشان دادن عواطف واقعی یک زن، نیاز او به توجه، درک و دیده‌شدن و یا عشق و همراهی از سوی همسرش به صورتی محجوبانه و زنانه است که به آرامی و لابلای مشغولیت‌های روزمره و هنرمندانه از سایه به زیر نور کشیده می‌شود، در معرض دید همگان قرار می‌گیرد و سپس به آرامی پنهان می‌شود. دلبستگی روحی‌ای که کلاریس باید در تمام فراز و نشیب‌های روحی در همراهی و همدلی همسر خود دریافت می‌کرد به وضوح اتفاق نیفتاد. گویی برای احساسات زنانه او مراقبت خاصی از جانب دنیای اطراف در نظر گرفته نمی‌شود. متن کامل یادداشت بر رمان را در پایگاه ایرانی بخوانیم مطالعه کنید: https://iranibekhanim.ir/blog/cheraghha-salami ➡️ iranibekhanim.ir ➡️ https://t.me/iranibekhanim ➡️ instagram.com/iranibekhanim
41.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. از رمان می‌گوید. قرار نیست صدای بلند دنیاگریزی و شهادت منصور فرجام باعث تحول و تنبه جلال آریان بشود چون اگر این اتفاق بیفتد رمان تبدیل به یک اثر شعارزده تک‌صدایی می‌شود؛ اما شب پس از شهادت منصور یک تک‌گویی طولانی مملو از خودافشاگری و خودویرانگری از جلال داریم که تمام حیثیت و هویت خودش و امثالش را به نقد می‌کشد که درخشان‌ترین فراز کتاب است: «اینجا جای منصور فرجام است... جای تو نیست. عاشقان قرارداد نمی‌بندند. حرف از کار ساعتی چند نمی‌زنند. حرف مزایا نمی‌زنند. عاشقان کوپن و کارت تعاونی و بن نمی‌خواهند. عاشقان یک گوشه نمی‌تمرگند، زر نمیزنند. عاشقان بوروکرات و کارشناس حسابگر نیستند. عاشقان ويدئو جمع نمی‌کنند. عاشقان ساندویچ سوسیس توی کشو ندارند. عاشقان پول مرده‌ها و مریض‌های فامیل را نمی‌خورند، طلا و ارز خارجی جمع نمی‌کنند. شماها همه یک مشت فاحشه غرب زده گرسنه اید.» ➡️ iranibekhanim.ir ➡️ https://t.me/iranibekhanim ➡️ instagram.com/iranibekhanim .
در منزل دوم از دوره بررسی آثار داستانی برجسته خلق شده توسط نویسندگان مکتب اصفهان، نشست مجازی آتی گروه کتابخوانی به نقد و بررسی رمان برجسته "گاوخونی" نوشته اختصاص خواهدداشت. این نشست ساعت 15 روز پنجشنبه 6 مهر 1402 در اتاق جلسات مجازی ایرانی بخوانیم برگزار خواهدشد و حضور برای همه علاقه مندان آزاد خواهدبود. نشست های مجازی ایرانی بخوانیم پنجشنبه ها در این نشانی برگزار میشود: https://meet.google.com/aav-ywao-ohf ➡️ iranibekhanim.ir ➡️ @iranibekhanim ➡️ instagram.com/iranibekhanim
در سالگرد شهادت و بخوانید: ⬅️ استعمارستیزی، مقدمه استبدادستیزی است. در رمان بارها اشاره میکند که زارمحمد در شمار سربازان رئیسعلی دلواری بوده و با انگلیس‌ها جنگیده و حتی رئیسعلی موقع شهادت سرش روی پای محمد بوده و وصایایش را به او گفته: «چن ساله که من بیرق انگلیس رو همین‌جور می‌بینم که هیچ وخت نمی‌ذارن کهنه بشه و آفتاب رنگ و روش ببره؟ عوضش بيرق خودمون که رو «امیریه» زدن آفتاب رنگ و روش برده و سفید سفیدش کرده. حالا دلم میخواد «رییس على» سر از گور دربیاره ببینه چه خبره. هنوز خون جوونای تنگسیر تو نخلستونای «تنگک» خشک نشده. خدا میدونه چقده تنگسیر کشته شد. مگه ما کم ازشون کشتیم؟ خودم پونزده تا کشتم. چه آدم نازنینی بود رییسعلی که خدا نور تو قبرش بباره». ⬅️ متن کامل یادداشت را در پایگاه مطالعه کنید: https://iranibekhanim.ir/blog/choobak-estiry ➡️ iranibekhanim.ir ➡️ @iranibekhanim ➡️ instagram.com/iranibekhanim
📚 نثر در این مجموعه شاخص است. توصیفات و صحنه­ ها جاندار و پرکشش­اند. نویسنده با وسواس جملات را انتخاب کرده و دیالوگ‌ها در جای درستشان قرار گرفته­ اند. داستان‌ها به شیوه ­ی رئالیستی روایت شده و باتوجه به سال نگارش هر اثر، حال­وهوای همان سال‌ها را در داستان می­یابیم. از این مجموعه نگارش داستان علو مربوط به قبل از انقلاب است و با وجود اینکه نسبت به سایر داستانها با ملاحظات بیشتری همراه بوده اما اجازه­ ی چاپ نگرفته است. داستان سیاسنبو و اکو سیاه در سال 58 نوشته شده ­اند و قانون کاپیتولاسیون را به نقد ­کشیده‌اند. صفدری در این دو داستان نشان داده چطور وضع قانون کاپیتولاسیون علاوه بر نقض حقوق ملت ایران، کرامت انسانی آنها را زیر سوال برده و تا حد حیوان تنزلشان داده است. داستان اول با نام سیاسنبو، خطاب به حسن روایت شده است. پدر حسن در دریا غرق شده و عمویش توسط انگلیسی­ها به آتش کشیده شده و ناپدریش، اکوسیاه را انگلیسی­ها زنده به گور کرده ­اند. در داستان چاقوی دسته قرمز کسی که بعد از انقلاب در جبهه پایش ترکش خورده همان حسن است. حسن نسبت به رفتار اسماعیل انتقاد دارد. با اینکه او را از بچگی می­شناخته و می­داند که اسماعیل مهربان و از خود گذشته است اما نوع نگاه او به مذهب و وطن و انسانیت را نمی­پسندد و با او همسو نیست. در سنگ سیاه کاری که فقر با آدم‌ها می­کند بهتر دیده می­شود. مردی که در جوانی برای کار به کویت می­رود به امید اینکه در کاری به استادی برسد و به شهرش برگردد اما در غربت نمی­تواند بر یک کار بماند. سالها پی هم می­ آیند و او هر سال پیِ کاری است. در داستان‌هایی که بعد از انقلاب نوشته شده دو موضوع به چشم می­خورد. اول فقر که باعث مهاجرت می­شود، و دوم جنگ و تبعات آن. نویسنده به ارزش‌های جدیدی که بین مردم دودستگی ایجاد کرده نقد دارد و این ارزش‌ها را شعاری می­داند. متن کامل یادداشت بر مجموعه داستان را اینجا بخوانید. ➡️ iranibekhanim.ir ➡️ https://t.me/iranibekhanim ➡️ instagram.com/iranibekhanim
📚 اگرچه تمرکز پیرزاد در داستان بر بعد روانشناسی شخصیت کلاریس است ولی در سویه‌های دیگر روایت، نویسنده اشارات مبهم و گذارایی به داشناک‌ها یا همان ارامنینان ملی‌گرا در بین ملل مختلف دارد ،حزبی که در جهت اتحاد ارامنه در نقاط مختلف دنیا در سال ۱۸۹۰ میلادی در تفلیس تشکیل شد. اختلاف طبقاتی بین قشر کارمندان شرکت نفت و مردم عادی آبادان و خفقان سیاسی در آن برهه زمانی، نیز از دیگر سویه‌های مورد اشاره توسط نویسنده است. محوریت پیرزاد در این روایت، دغدغه‌ها و دلمشغولی‌های زنان است. وی با ارائه سوژه‌های بی‌اهمیت و دم دستی از زندگی روزمره زنان در حقیقت یکنواختی و ملال مستتر در این زندگی را نمایان می‌کند و تلاش می‌کند با پرده برداشتن از مشکلات آنان، قهرمانان داستانش را باورپذیر کند. قهرمانانی که با سلاح صبوری و طاقت و عشق به خانه و خانواده، در مواجهه با بی مهری‌ها به مقابله برمی‌خیزند. پیرزاد خود بصراحت در مصاحبه‌هایش اشاره دارد :«اینکه فکر کنیم زنان به مردان وابسته اند واقعاً مرا می‌رنجاند» و شاید به همین خاطر است که کلاریس در اواخر داستان عکس سایات نوا را پاره می‌کند و علی‌رغم رودستی که از امیل خورده، مجدداً خود را بازمی‌یابد و در پایان داستان با غیب شدن ناگهانی خانواده امیل، این پروانه‌ها هستند که در حیاط خانه‌اش به استقبالش می‌آیند... ✅ متن کامل یادداشت بر رمان را اینجا بخوانید. ➡️ iranibekhanim.ir ➡️ https://t.me/iranibekhanim ➡️ instagram.com/iranibekhanim
دوری اسماعیل فصیح از انقلاب و سیاست در داستان شراب خام مانند دوری مولاناست از حمله مغول. فقط یک جا از لغت ساواک استفاده کرده، آنهم وقتی دنبال یک گمشده می‌گردد، که پیداست می‌داند جریانی در بین است، اما عمدا نمی‌خواهد داستان را به سیاست حتی ذره ای آلوده کند. جلال در شراب خام متولد می‌شود و این مولود چون همرنگ غالب جامعه و تریبون‌های رسمی نیست آنچنان اقبال نمی‌یابد. اکنون که دهه‌ها گذشته اند نگاه زمینی و از جنس نیازهای انسانی جلال قابل توجه خواهد بود و برای کسی که در پی شناخت جامعه و سیر تحولات آن است خواندن اسماعیل فصیح بسیار آموزنده و قابل توجه است. از جنبه‌های مهم شراب خام اهمیت جمع و معاشرت و مصاحبت برای شخصیت اصلی داستان است. به نحوی که نویسنده در همین معاشرت‌های مداوم است که نگاه و نگرش خود به زندگی، کار، خانواده، رفاقت و زنان را برملا می‌کند. متن کامل یادداشت بر رمان را اینجا بخوانید. ➡️ iranibekhanim.ir ➡️ https://t.me/iranibekhanim ➡️ instagram.com/iranibekhanim
شباهت‌های زیادی بین نویسنده ­ی این رمان و راوی آن وجود دارد. اسماعیل فصیح خودش کارمند وزارت نفت بوده و پس از انقلاب با سابقه­ی 19 سال کار بازنشسته می­شود. پس از آن گهگاه در بخش برنامه­ های آموزشی زبان تخصصی و گزارش­نویسی صنعت نفت مشغول به کار بوده است. خودش می­گوید: «فکر نمی­کنم در کتابهای من شخصیت اصلیی وجود داشته باشد که از بیرون سرنوشت و زندگی من آمده باشد.» رمان زمستان 62 داستان خوش ساختی است که در همان سال‌های جنگ نوشته شده و در تقابل با داستان‌های ارزش محور، با لحنی انتقادی، گزارش مبسوطی از کاستی‌های دوران جنگ و شعارها و ارزش‌های آن زمان به دست می­دهد. فصیح از زبان شخصیت‌هایی صحبت می­کند که همراه با انقلاب نیستند و نمی­خواهند خودشان را درگیر جنگ و حواشی آن کنند، اما علیرغم تلاشی که برای فرار از جنگ دارند گریزی از آن نمی­ یابند. متن کامل یادداشت بر رمان را اینجا بخوانید. ➡️ iranibekhanim.ir ➡️ https://t.me/iranibekhanim ➡️ instagram.com/iranibekhanim
📚 پس از خواندن رمان، با دبیر مجله آوای هامون که در استان بوشهر منتشر می‌شود تماس گرفتم و نیم ساعت درباره فرهنگ کولی‌ها صحبت کردم که ببینم بالاخره می‌شود همان گره ابتدای رمان را پذیرفت یا نه! ظاهرا فرهنگ کولی‌ها در همه جای ایران شبیه هم است. در خراسانِ ما به آنها قرشمال و تهرانی‌ها بهشان غربتی می‌گویند. کولی ها در خیلی از کشورهای جهان وجود دارند. این مردم حاضر به یکجا نشینی نیستند. فقط کسب پول برایشان مهم است اما از طریق فنون ساده‌ای که بلدند مثل دلاکی و چلنگری و .... آقای حسام مقدم تاکید داشتند که امکان ندارد مرد کولی را در حال گدایی ببینید اما زنهایشان همین‌طور که نویسنده گفته برای کسب درآمد هر کاری می‌کنند، به شهرها می‌آیند و در برخورد با مردها گارد کاملا بازی دارند: "تو قبیله‌ی شما همه‌ی زن‌ها می‌رقصن؟ نه آقا، تو قافله‌ی ما، برخی می‌رقصن، برخی فال می‌گیرن و برخی حجامت می‌کنن. مرد دوباره روی دفترش خم شد، چیزهایی نوشت. دختر منتظر نگاه می‌کرد. مانس نوک خودکارش را محکم روی صفحه‌ی کاغذ کشید، دفتر را جلوی نور ماه گرفت. دخترک گردن کشید، کلمات درشت و سیاه را دید، مانس دفتر را بست: «ببینم... تو... مادرت هم می‌رقصید؟» بله آقا. مادربزرگت چی؟ برای چی می‌پرسی؟ برای قصه، گفتم که، من قصه می‌نویسم" متن کامل یادداشت بر رمان را اینجا بخوانید. ➡️ iranibekhanim.ir ➡️ https://t.me/iranibekhanim ➡️ instagram.com/iranibekhanim
در بررسی اجمالی مکتب جنوب با نام‌ها و آثاری پیشرو مواجهه می‌شویم که بنوعی پرچم‌دار و لژیونر این مکتب محسوب می‌شوند. در حقیقت این مکتب در بطن خود وام‌دار نویسندگان مطرحی چون منوچهر شفیانی(قرعه آخر)، بهرام حیدری(مجموعه داستان لالی)، یارعلی پورمقدم(پاگرد سوم، هفت خاج رستم)، فرهاد کشوری(شب طولانی موسا)، علی مراد فدایی نیا، سید علی صالحی، قباد آذر آیین،...و تعدادی نام‌های آشنای دیگر است که همگی برخاسته از خطه زرخیز مسجدسلیمان هستند. به سبب همین پتانسیل قوی ادبی در جای جای این اقلیم، موجبات رشد و شکوفایی مکتب جنوب فراهم و به‌عبارتی این مکتب، آبروی داستان‌نویسی ایران محسوب می‌شود. آذر آیین، نویسنده‌ای متعهد از همین مکتب و برخاسته از مسجدسلیمان است، شهری شهره به اولین ها! اولین چاه نفت، تصفیه‌خانه آب، کارخانه تولید برق، فرودگاه، بیمارستان، راه‌آهن بین شهری، آزمایشگاه طبی، استخر، زمین فوتبال، اسکواش،گلف،...با توجه به اینکه جمعیت غالب مسجدسلیمان از طایفه ایل بختیاری هستند و این شهر در اوایل دهه چهل، خاستگاه صنعتی ایران بحساب می‌آمده است. به واقع سال‌های جوانی نویسنده مصادف است با تقابل سنت و مدرنیته، و آذر آیین با تیز هوشی و فراست، ایده‌های داستانی خود را، از همین بزنگاه تاریخی رقم می‌زند. متن کامل یادداشت بر مجموعه داستان را اینجا بخوانید. ➡️ iranibekhanim.ir ➡️ https://t.me/iranibekhanim ➡️ instagram.com/iranibekhanim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 گاهی میراث گریبان ما را میگیرد و حتی اگر بخواهیم کاری کنیم، نمیتوانیم! از میگوید. ➡️ iranibekhanim.ir ➡️ @iranibekhanim ➡️ instagram.com/iranibekhanim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اقتباس «بهروز افخمی» از رمان اندیشمندانه است. خیلی از گفتگوها عینا از روی رمان بازنویسی شده انده! سالها باید بگذرد تا چنین کارگردانی سراغ اثر چنان نویسنده ای برود. بنابراین این اثر قطعا ارزش دیدن و گفتگو دارد، اگرچه بیش از بیست . چند سال از اکران آن گذشته باشد. رمان و فیلم هر دو عمیق و سرشار از سوالند! این است که محال است این دو اثر گریبان شما را تا سالها رها کنند! پنجشنبه ششم مهر ماه 1402 در گروه مجازی درباه این رمان شاخص «مکتب اصفهان» و اقتباس سینمایی آن گفتگو خواهیم کرد. 📚 چنانچه تمایل به شرکت در این نشست مجازی دارید به ادمین پیام بدهید تا لینک ورود به جلسه را دریافت کنید.
📚 مادربودن به موازات زنانگی زویا پیرزاد در این روایت کاملا زنانه که به شکل خطی، با زبانی ساده بیان شده قصد دارد روزمرگی‌های زنی را روایت کند که تفکری متفاوت با زنان اطراف خود دارد اما آنقدر غرقِ زندگی‌ شده که دور از خودش زندگی می‌کند. مدام مادر توی گوشش میخواند که زن باید چطور کدبانو باشد و فکر دیگری توی سرش راه ندهد، کتاب ترجمه نکند و گردگیری کند و پدری که از دنیای دیگر توی سرش حرف می‌زند و یادآور می‌شود که چطور رفتار کند و هروقت بخواهد از آلیس، خواهرش یا دنیای اطراف بگریزد به او پناه می‌برد. « نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هرکسی هرچیزی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن(ص۳۵)». کلاریس زنی است که مادر بودنش منطبق بر نیازهای شخصیت و هویتش نیست و به موازات او پیش می‌رود، طوری که رسیدن به آنچه دوست دارد را نمی‌تواند تصور کرد. او دنیای دلخواهش را نه تنها در اطرافیانش، که در پستوهای ذهنش هم نمی‌تواند ببیند، و همیشه سایه سنگین نیازهای فرزندان و همسرش را می‌توان حس کرد. این دور بودن کلاریس از خودش و هویت مستقلش، آنقدر در روایت کلاریس نمود پیدا می‌کند که اغلب باید بین زندگی که دارد تجربه می‌کند، دنبالش بگردیم. متن کامل یادداشت را بر رمان را اینجا بخوانید. ➡️ iranibekhanim.ir ➡️ https://t.me/iranibekhanim ➡️ instagram.com/iranibekhanim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمانه نوشته شدن زمانه پهلوی است و هزینه‌های زیادی برای بزرگنمایی زشتی‌های قاجار می‌شده است. نویسنده از تکنیک جریان سیال ذهن به خوبی استفاده کرده است. این حجم از خشونت را روایت کردن تا چه اندازه می‌تواند درست باشد؟ برای من خوشایند نیست و انگار به مخاطب رحم نمی‌شود. اما از جنبه‌های داستانی مختلف برای من آموزنده بود. وقت‌هایی که فخری و فخراالنسا جابجا می‌شدند من ناخودآگاه یاد شباهت دو کوئنتین در رمان می‌افتادم. از رمان می‌گوید.
برگزار می‌کند: نشست تخصصی بررسی ویژگی‌های با حضور پنجشنبه 30 شهریور، ساعت 17 تهران، خیابان بهشت، درب شماره ۴ پارک شهر، سالن جلسات کتابخانه مرکزی پارک شهر ➡️ iranibekhanim.ir ➡️ https://t.me/iranibekhanim ➡️ instagram.com/iranibekhanim
. دیروز اولین نشست تخصصی بررسی مکاتب داستان ایران رو داشتیم که اختصاص داشت به دکتر عبداللهیان مثل همیشه شیوا و عالمانه سخنرانی کردند و بچه‌های هم حسابی دست پر اومده بودند. در زمانه‌ای که موسسات فرهنگی بودجه‌های میلیاردی میگیرن و خروجی خاصی ندارند، ایرانی بخوانیم به عنوان باشگاهی با صفر ریال بودجه موفق شده آدم‌ها رو به عشق ادبیات دور هم جمع کنه. ما موفق شدیم علاقه به میهن، شوق به وطن و عشق به ادبیات تألیفی رو زنده نگه داریم، در زمانه ای که دشمن می‌خواد مردم رو از کشور خودشون متنفر کنه. خدایا هزاران بار شکرت 🙏 .