eitaa logo
مجله کودک و خانواده ایران تابش
1.7هزار دنبال‌کننده
165 عکس
49 ویدیو
0 فایل
تربیت ، تغذیه ، سرگرمی و آموزش کودک مدیر 👈 @IrTabesh اینستاگرام : Http://instagram.com/irantabesh
مشاهده در ایتا
دانلود
#شعر #مشاغل شعر 👮♀ پلیس 👮♀ جهت آشنایی کودکان با مشاغل 🌼 @IranTabesh 🌼 .........🐌🌸🐌.........
🎈☀️🎈☀️🎈☀️🎈 شعر کودکانه « سلام ، سلام » ☀️ @IranTabesh سلام سلام گل دخترا ! سلام سلام ناز پسرا! چطوره احوال شما؟ خورشید داره برای ما یه روز خوب و باصفا میگه بخند آی کوچولو دختر ناز و تپلو بهونه هات و دور بریز ای پسر خوب و تمیز! من اومدم پیش شما تا دور کنیم شب سیاه با هم دیگه چه پرنشاط به دشت و رود کنیم نگاه صبح اومده آی کوچولو پاشو به مامان و بابا سلام بکن چه پرنشاط همین الان همین حالا 🌼 @IranTabesh 🌼 .........🐌🌸🐌.........
🌸🌔🌸🌔🌸 امشب قصه 🔹 دوست عجیب 🔹 یکی بود یکی نبود آن روز، دلقک ماهی‌های کوچولو پشت مرجان‌ها بازی می‌کردند که بچه مارماهی را دیدند. معلوم بود که راهش را گم کرده. دلقک ماهی‌های کوچولو دست از بازی کشیدند و با تعجّب نگاهش کردند یکی آهسته گفت: «وای! تا حالا بچّه‌ای به این زشتی دیده بودید؟» یکی دیگر گفت: «چه‌ قدر دراز و بی‌ریخت است!» سوّمی گفت: «خال‌هایش را نگاه کنید!» و همه زدند زیر خنده. همه، به جز ماهی کوچکی به نام آلبالو. آلبالو مثل دوستانش هیچ‌وقت از پشت مرجان‌ها بیرون نرفته بود و هیچ‌وقت مارماهی ندیده بود. آن‌ جا فقط دلقک ماهی‌ها زندگی می‌کردند. آلبالو با خودش گفت: «چه بچّه‌ی عجیب و غریبی! ولی ازش خوشم می‌آید. دلم می‌خواهد با او دوست شوم.» امّا دلقک ماهی‌های کوچولو این قدر خندیدند که بچه مارماهی بدون گفتن یک کلمه از آن جا رفت. آن روز، آلبالو برای اولین بار از پشت مرجان‌ها بیرون رفت و یواشکی دور شد. می‌ترسید دوستانش از این که می‌خواهد با بچه مارماهی دوست شود؛ مسخره‌اش کنند. آلبالو هیچ‌وقت این همه ماهی جورواجور ندیده بود.  میانشان دنبال بچه مارماهی گشت تا این که او را از خال‌هایش شناخت. ولی به خاطر اتّفاق آن روز، رویش نشد نزدیک شود و یواشکی دنبالش رفت. این قدر پشت سر بچه مارماهی رفت و رفت تا یک‌ دفعه... یک‌دفعه به پشت صخره‌ای رسید که پر از مارماهی بود. چند بچه مارماهی دورش را گرفتند و با تعجّب نگاهش کردند. یکی آهسته گفت: «هی! ماهیِ خط‌خطی دیده بودید بچّه‌ها؟» یکی دیگر گفت: «چه قدر قد کوتاه است!» سوّمی گفت: «تا حالا بچّه‌ای به این عجیبی ندیده بودم.» و همه زدند زیر خنده. آلبالو خیلی دلش گرفت. از خودش پرسید: «یعنی برای این‌ها این قدر عجیب و غریبم؟» دلش خواست از خودش دفاع کند، ولی نمی‌دانست چه بگوید. یک‌دفعه بچه مارماهی خال‌خالی، همان که آلبالو دنبالش کرده بود، از پشت سر بچه‌ها جلو آمد و گفت: «هی! این دوست من است و اجازه نمی‌دهم مسخره‌اش کنید. تازه اگر از این‌جا بیرون بروید، می‌فهمید که خیلی از ماهی‌ها شکل ما نیستند. ما هم برایشان عجیب و غریبیم.» بعد باله‌اش را زیر باله‌ی آلبالو انداخت و گفت: «برویم بازی؟» آن روز، به خاطر دوست جدیدش، آلبالو با دلی پر از شادی به پشت مرجان‌ها  برگشت. به دوستانش گفت: «من با بچّه‌ی عجیب و غریبی که این‌جا آمده بود دوست شدم. درست است که با ما فرق دارد. ولی او هم شنا می‌کند، مثل ما. او هم بازی می‌کند، مثل ما. گاهی خوش‌حال و گاهی غمگین می‌شود، مثل ما. تازه خیلی هم مهربان است.» یکی از دلقک ماهی‌های کوچولو پرسید: «مثل ما؟» آلبالو محکم سر تکان داد و گفت: «نه، نه، خیلی بیشتر. چون ما هم برایش عجیب و غریب بودیم، ولی به ما نخندید. تازه وقتی بچّه‌های دیگر مسخره‌ام کردند، از من دفاع کرد.» آن روز، آلبالو دوستانش را به پشت مرجان‌ها برد تا ماهی‌های جورواجور را ببینند. دلقک ماهی‌ های کوچولو با دهانی باز از تعجّب به اطرافشان نگاه کردند. ولی نه به شکل سفره ماهی خندیدند، نه به قیافه‌ی اردک‌ماهی ، نه به سبیل‌های گربه ماهی. «اى اهل ایمان! نباید گروهى گروه دیگر را مسخره کنند، شاید آن‌ها از این‌ها بهتر باشند...» (قرآن کریم، سوره حجرات (۴۹)، آیه ۱۱) 🌼 @IranTabesh 🌼 .........🐌🌸🐌.........
#آموزشی #نقاشی آموزش آسان نقاشی به کودکان این قسمت : 🌺 قلعه 🌺 🌼 @IranTabesh 🌼 .........🐌🌸🐌.........
#کاردستی #خلاقیت جغد های با مزه با لیوانهای یکبار مصرف به افزایش خلاقیت کودکتان کمک کنید 🌼 @IranTabesh 🌼 .........🐌🌸🐌.........
17.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛱🏕⛱🏕⛱ #کارتون #جان_جان_ها کارتون زیبای 💜 جان جان ها 💜 « قسمت اول » 🌼 @IranTabesh 🌼 .........🐌🌸🐌.........
🌸🌔🌸🌔🌸 امشب قصه 🐮 گاو بادان پرنده 🐮 یکی بود یکی نبود روزی روزگاری گاوِ نادانِ شکمویی توی چمن‌ زار لم داده بود و علف‌ها را می‌لُمباند.  شب‌پره‌ی کوچکی بال زد و رفت توی گوشش و گفت: «گاوِ نادان؟!» گاو دور و برش را نگاه کرد و ترسید. گفت: «کیه؟ کیه داره حرف می‌زنه؟» شب‌پره گفت: «من گاوِ بادان هستم.» گاو گفت: «هان؟ گاوِ بادان؟» شب‌پره گفت: «گاو بادان یه جور گاویه که همه‌چی رو می‌دونه. مثل تو نادان نیست. فهمیدی؟» گاو دستی به شاخ‌هایش کشید و گفت: «هان؟ یه گاو که همه‌چی رو می‌دونه؟ پس کجایی؟ اگه گاوی خودت رو نشون بده شاخ بزنیم، ببینیم کی زورش بیش تره.» شب‌ پره توی گوشِ گاو پاهاش را انداخته بود روی هم و می‌خندید. گفت: «من یه گاو بادانِ نامرئی هستم. چون خیلی بادان بودم، تونستم نامرئی بشم.»   گاوبا دُمش کوبید روی شکمش و گفت: «یه گاو نامرئی؟ زورت هم زیاده؟» شب‌پره گفت: «خیلی! از گاومیش هم بیشتره. از شتر گاو پلنگ هم بیش تر.» گاو سم‌هایش را جمع کرد زیرِ شکمش و گفت: «چی می‌خوای؟» شب‌پره گفت: «می‌خوام دُمت رو بزاری روی کولت و از این چمن زار بری. چون که خیلی علف می‌خوری. آن قدر شکم‌گنده‌ای که همه‌ی گل‌ها رو می‌خوری. نمی‌گی پروانه‌ها و زنبورها چی بخورن؟» گاو گفت: «زورم زیاده. می‌خورم. زنبورها رو می‌خورم. پروانه‌ها رو هم. شب‌پره‌ها رو هم.» شب‌ پره با پاهای نازکش به گوشِ گاو لگد زد و گفت: «پس بیا با هم بجنگیم. می‌ندازمت بیرون از چمن زار نادان.» گاو گفت: «بجنگ تا بجنگیم. کجایی بادان؟» شب‌ پره گفت: «جلوی اون درختِ چنار. بیا جلو!» گاو دماغ بلندی کشید و دوید. شاخ‌هایش را پایین آورد و محکم کوبید به درختِ چنار. شاخ‌هاش توی تنه‌ی چنار گیر کرد و همان جا ماند.  شب‌پره بیرون آمد و روی دماغش نشست. گفت: «دیدی گاوِ بادانی بودم؟ تا تو باشی قُلدُر بازی در نیاری.» و پر کشید و رفت. 🌼 @IranTabesh 🌼 .........🐌🌸🐌.........
#کاردستی #خلاقیت 😍 یک قایق زیبا 😍 به افزایش خلاقیت کودکتان کمک کنید 🌼 @IranTabesh 🌼 .........🐌🌸🐌.........
🌸✨🌸✨🌸 کودکانه 💕🌞چه روز خوبی داریم🌞💕 سلام گل توی گلدون   بچه خوب و خندون ماشاالله چه قدر قشنگی  چه باهوش و زرنگی تو خیلی دانا هستی     خیلی توانا هستی واي كه چقدر تو ماهی    بزرگ بشی الهی اي كه داري دو تا گوش   به حرف من بده گوش راه برو مثل اُردك    پرواز بكن با لَك لَك بگو صداي برّه بیا پیشم یه ذرّه چه روز خوبي داريم   قصه و بازي داريم 🌼 @IranTabesh 🌼 .........🐌🌸🐌.........