eitaa logo
مدرسه علمیه تخصصی آیت الله میرزا یوسف ایروانی ره
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
552 فایل
آدرس: قم، پردیسان،خیابان بلوار 22 بهمن(نبش خیابان اقلیمی)جنب بانک پاسارگاد تلفن: 025 3262 8023_25
مشاهده در ایتا
دانلود
احکام وضوی جبیره کاشت ناخن❌ کاشت مژه❌ مجوزی برای انجام وضو و غسل جبیره‌ای نیست. زیرا به راحتی در آرایشگاه‌ها قابل برداشتن است. وضو و غسل‌های خانم در این مدت باطل است. حتی غسل میت 🌐@Pasokhirvani
علامه مصباح یزدی رحمت الله علیه : اگر قم، حضرت معصومه(سلام الله علیها) را نداشت... 🔹️اگر حرم حضرت معصومه(سلام‌ الله‌ علیها) در شهر قم نبود، حوزه علمیه قم هم تأسیس نمی‌شد که در این صورت افرادی همچون امام راحل نیز به وجود نمی‌آمدند، و اگر نعمت امام‌(قدس‌ سره) نصیب ما نمی‌شد انقلاب اسلامی ایجاد نمی‌شد. 🔹️بنابراین همه این آثار و بركات و بیداری امروز ملت‌های مسلمان، تنها قطره‌ای از دریای بیكران فیوضات كریمه اهل‌بیت (سلام‌ الله‌ علیها) بوده و همه شیعیان و مسلمانان از وجود پرنور ایشان بهره‌مندند. 🔹️خاندان عصمت و طهارت‌(علیهم‌ السلام) خاندان لطف و كرامت هستند و همواره زائران و مجاوران خود را مورد عنایت و تفقد قرار می‌دهند. 🔹️برکات حضرت معصومه‌(سلام‌ الله‌ علیها) نه تنها به شیعیان بلکه به مسلمانان و غیرمسلمانان نیز می‌رسد و حتی برخی از زرتشتی‌ها برای رفع حوائج خود دست به دامان کریمه اهل‌بیت(سلام‌ الله‌ علیها) می‌شوند. ۱۳۹۰/۱۱/۰۸ @iravanikh_qom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 امام جواد علیه‌السلام: 🔸 «هر كه از مدارا كردن فاصله گيرد، ناخوشايندى به او نزديک شود» @iravanikh_qom
🕋 حج برائت؛ پوستر جدید KHAMENEI.IR به مناسبت ایام حج منتشر شد ✏️ رهبر انقلاب: امسال حج ما، بالخصوص «» است... بخاطر آنچه امروز در غزه و فلسطین دارد اتفاق می‌افتد. ۱۴۰۳/۲/۱۷ 📥 نسخه قابل چاپ 🔹️مطلب مرتبط: کلیپ صوتی حج برائت 💻 Farsi.Khamenei.ir
📚 صدها کتاب در نیم‌ساعت! 🌀 اگر به گمان وقت‌نداشتن، کتاب نمی‌خوانید؛ این پیشنهاد آقا را از دست ندهید @iravanikh_qom
🔵غلام بازرگان 🔹بازرگان معروفي، غلامي داشت دانا و باوفا. غلام درست‌كار بود و وظايفش را به خوبي انجام مي‌داد. بازرگان، غلام را دوست داشت و دلش مي‌خواست براي او كاري كند. 🔹روزي به غلام گفت: «مي‌خواهم براي آخرين بار تو را به سفر بفرستم. وقتي برگشتي، تو را آزاد مي‌كنم و پول كافي بهت مي‌دهم تا با آن كار كني و آقاي خودت باشي.» غلام خيلي خوشحال شد و خدا را شكر كرد. 🔹روز حركت كه رسيد، بارها را در كشتي گذاشتند و كشتي حركت كرد. دو روز هوا خوب بود. روز سوم، هوا توفاني شد. توفان آن‌قدر شديد بود كه كشتي را غرق كرد. غلام شانس آورد. تخته‌پاره‌اي پيدا كرد. به آن چسبيد و خودش را به ساحل رساند. 🔹كمي توي ساحل روي ماسه‌هاي گرم دراز كشيد. خستگي‌اش كه در رفت، بلند شد و راه افتاد. نمي‌دانست كجاست و به كجا مي‌رود. چند روزي راه رفت. تا اين‌كه سرانجام گرسنه و تشنه نزديك شهري رسيد. خوشحال شد و خدا را شكر كرد. يك‌دفعه چند زن و مرد، در حالي كه ساز و دهل مي‌زدند، به طرفش دويدند 🔹 غلام ترسيد. خواست فرار كند؛ امّا آن‌قدر خسته بود كه نتوانست و سر جايش ايستاد. جمعيت آواز مي‌خواند و جلو مي‌آمد. بوي عود و اسفند همه جا پيچيده بود. غلام نمي‌دانست چه‌كار كند.‌هاج و واج ايستاده بود و نگاه مي‌كرد. 🔹در همين موقع، چند مرد ريش‌سفيد جلو آمدند و به او تعظيم كردند. بعد او را به قصر بردند و گفتند: «از امروز تو حاكم ما هستي و ما فرمان‌بردار تو هستيم.» غلام فكر كرد خواب مي‌بيند؛ امّا وقتي او را به حمّام بردند و لباس‌هاي گران‌قيمت تنش كردند، فهميد كه بيدار است و خدا را شكر كرد. 🔹از فرداي آن روز، غلام حاكم آن سرزمين شد. او چند نفر از بزرگان شهر را وزير و وكيل كرد و جواني را كه آدم سالم و درست‌كاري بود، همه‌كاره خودش كرد. اسم جوان، امين بود. 🔹غلام به امين خيلي محبّت مي‌كرد. امين هم او را دوست داشت و هر كاري غلام از او مي‌خواست، انجام مي‌داد.روزي غلام و امين تنها شدند. غلام كه دنبال چنين فرصتي بود، امين را كناري كشيد و گفت: «اگر چيزي ازت بپرسم، راستش را به من مي‌گويي؟» امين گفت: «مي‌گويم.» غلام پرسيد: «چرا مرا حاكم خودتان كرديد؟ شما كه مرا نمي‌شناختيد؟» 🔹امين جواب داد: «راستش را بخواهيد، ما هر سال درست روزي كه شما پيدايتان شد، به بيرون شهر مي‌رويم و اوّلين كسي را كه مي‌خواهد وارد شهر بشود، حاكم خودمان مي‌كنيم؛ امّا يك سال بعد او را به كنار دريا مي‌بريم و ول مي‌كنيم تا از گرسنگي و تشنگي بميرد يا طعمه درندگان شود.» 🔹غلام پرسيد: «يعني با من هم همين كار را مي‌كنيد؟» امين با خجالت سرش را پايين انداخت: ـ بله. چند ماه بعد، درست صبح روزي كه يك سال تمام از آمدن غلام به آن شهر مي‌گذشت، او را از شهر بيرون كردند. غلام كنار دريا ايستاد و به آن دورها نگاه كرد. دل توي دلش نبود. ناگهان چشمش به كشتي بزرگي افتاد كه به سوي ساحل مي‌آمد. با خوشحالي بالا و پايين پريد و دست تكان داد. 🔹كمي بعد، غلام و امين با هم به سوي جزيره‌اي مي‌رفتند كه امين آن را مثل بهشت كرده بود. @iravanikh_qom
فرا خوان جذب مربیان قرآن کریم خواهران- برادران 🔰 موسسه قرآنی نسیم فردوس زیر نظر قاری بین المللی دکتر شعاعی از علاقه مندان تدریس قرآن برای دوره تربیت مربی نیرو جذب می کند. 🔰شرایط: _تسلط بر ترتیل خوانی _توانمندی در تدریس ویژه کودک و نوجوان _سنین ۱۸ تا ۴۰ سال ( ساکن قم ) 🔰مهلت ثبت نام: اردیبهشت ۱۴۰۳ @iravanikh_qom