هدایت شده از خبرگزاری صداوسیما
روزنامهها| شنبه ۱۷ شهریور ۱۴۰۳
@iribnews
🔰هماهنگی جهادکشاورزی با بخش خصوصی برای تضمین تولید، تأمین سفره خانوار و امنیت غذایی
🔸️وزیر جهادکشاورزی هماهنگی مشترک با تشکلهای بخش خصوصی برای پیشبرد کارهای اجرایی، تضمین تولید و تأمین سفره خانوار را از اهداف و برنامههای خود دانست و فعالیت تشکلها و بخش خصوصی را سبب ارتقای کیفیت کارها و کمک به حاکمیت در مسیر توسعه کشور اعلام کرد.
🌳🥦🥬🍎💧💧💦💦
https://eitaa.com/irbkj_ir
.حاج آقای قرائتی فرمود:
پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ،
در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست
( در بزم غم حسین، مرا یاد کنید )
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟
روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!!
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد :
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند
از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد ،
من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت :
حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد
من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت
وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد :
آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ،
من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است
حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است ،
لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !!
تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید
و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!!
وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم
همانگونه که در عزای امام حسین علیه السلام بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ،
همانگونه که در عزاء بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده ،
و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم آلوده نبوده
و یک حسینی حسینی راستین بوده است .....
اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا و الآخره
اگر لذت بردید به اشتراک بگذاريد!🌷🌷🌷🌷🌷🌷با ذکرصلواتی هدیه به خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها🍃🌸🍃
✍️💧💧💧💧💧💧💦
https://eitaa.com/irbkj_ir
یک حرکت مردمی/نهادی/قانونی
🌎🚜🌾☘️🌳🪴🌎
📡📡📡📡📡📡
کارگاه آموزشی /اجرایی (2)
اقتصاد مردم پایه با رهیافت
هم گرایی در تولید، تامین، برند سازی؛
صادرات به روسیه :
ظرفیت ها
روش ها
مزیت ها
با حضور تولیدکنندگان کشاورزی
استاد راهنما و مدیر طرح
دکتر فیضی
سه شنبه 20 شهریور
9 صبح
قرارگاه جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی خراسان رضوی
🥀🎋🌾🚜🌾🚜
شرکت از طریق پیامک به شماره
09154777881
کانون روستازادگان سرزمین آفتاب
🚜🌾🎋🎋🌾🚜🌳🌎
https://eitaa.com/joinchat/3910074461C2edece16ba
خانه تجارت ایران/روسیه /آسیا ☘️
حمایت و پشتیبانی از تولیدکنندگان خرد، متوسط، تیم ها و گروهها؛ تعاونی ها، باشگاههای کشاورزان جوان، در جهت معرفی و بازار رسانی،توسعه تخصصی محصولات