eitaa logo
مجتمع فرهنگی امام رضا علیه السلام
7.7هزار دنبال‌کننده
36.9هزار عکس
11.1هزار ویدیو
352 فایل
✅کانال مجتمع فرهنگی آموزشی امام رضا علیه السلام @ircom_8 🔹آدرس : چیتگر- بلوار کوهک- خیابان نسیم 16 غربی- مجتمع امام رضا علیه السلام @ircom8admin ادمین کانال مجتمع ✅لینک کانال ها و لوکیشن مجتمع امام رضا(ع): https://takl.ink/ircom_8/
مشاهده در ایتا
دانلود
بي نظيرترين فرد بعد از شهادت او، برادران سپاه يک سردار، و ملت ما يک دلسوز و متعهد خوب، و هموطنان کرد ما يک يار صميمي و يک برادر دلسوز را از دست دادند. ما به خاطر از دست دادن او ناراحت نيستيم. هرگاه رادمردي از بين ما مي رود، قوّتمان بيشتر مي شود، تصميممان استوارتر مي گردد و پيمودن راه امام حسين (ع) محکمتر. و بر تصميم و قولي که به خدا داده ايم محکمتر مي ايستيم. محمد در شجاعت بي نظيرترين فرد ما در کردستان بود. تقوي و خلوص و اعتقادش به توحيد، در او ايجاد آرامش مي کرد. تحمل، صبر، قدرت و استقامتي که در او بود، نشان مي داد که چگونه مجاهدي است. راوی: محسن رضايي #شهدا @ircom_8
فردی مصر و مجد «از ابعاد شخصیتی ایشان، مصر و مجد بودن در به پایان رساندن یک کار بود. اگر کاری به او محول می‌شد، دیگر آرام نداشت تا آن کار را تمام بکند. کما این که برادران عزیز، شخصیت‌های مملکتی، به این مساله اذعان دارند و در مسائل مختلفی که رسیدگی‌اش به عهده ایشان بود، گاهی می‌شد بیست‌وچهار ساعت می‌نشست و تکان نمی‌خورد. غذا و خواب و… را کنار می‌گذاشت، تا این مساله را به اتمام برساند و فکرش از آن راحت شود.» به نقل از محمدرضا باهنر(فرزند شهید) #شهدا @ircom_8
کم کم همه بچه ها شده بودند مثل خود دکتر؛ لباس پوشیدنشان، سلاح دست گرفتنشان، حرف زدنشان. بعضی ها هم ریششان را کوتاه نمی کردند تا بیش تر شبیه دکتر بشوند. بعدا که پخش شدیم جاهای مختلف، بچه ها را از روی همین چیز ها می شد پیدا کرد. یا مثلا از این که وقتی روی خاک ریز راه می روند نه دولا می شوند، نه سرشان را می دزدند. ته نگاهشان را هم بگیری، یک جایی آن دوردست ها گم می شود. #شهدا #دکتر_چمران @ircom_8
نزديك ظهر بود. از شناسايي بر مي گشتيم. از ديشب تا حالا چشم روي هم نگذاشته بوديم.آن قدر خسته بوديم كه نمي توانستيم پا از پا برداريم ؛ كاسه زانوهامان خيلي درد مي كرد. حسن طرف شني جاده شروع كرد به نماز خواندن . صبر كردم تا نمازش تمام شد. گفتم « زمين اين طرف چمنيه ، بيا اين جا نماز بخوان .» گفت « اون جا زمين كسيه، شايد راضي نباشه.» #شهدا @ircom_8
شمع و مومن شهیدنواب مشغول سخنرانی بود که ناگهان درخواست شمع نمود. بعد از آوردن آن، او شمع را روشن کرد و گفت در اتاق را کمی باز کنند. شعله شمع در اثر ورزش بادی که از بیرون آمد، کمی خم شد. بلافاصله ایشان گفت: «مومن همانند این شمع است و معصیت و گناه، حتی اگر به اندازه وزش نسیمی باشد، مومن را به طرف راست و چپ منحرف می کند و از صراط الهی دور می کند.» #شهدا @ircom_8
شمع و مومن شهیدنواب مشغول سخنرانی بود که ناگهان درخواست شمع نمود. بعد از آوردن آن، او شمع را روشن کرد و گفت در اتاق را کمی باز کنند. شعله شمع در اثر ورزش بادی که از بیرون آمد، کمی خم شد. بلافاصله ایشان گفت: «مومن همانند این شمع است و معصیت و گناه، حتی اگر به اندازه وزش نسیمی باشد، مومن را به طرف راست و چپ منحرف می کند و از صراط الهی دور می کند.» #شهدا @ircom_8
چشم از آسمان نمی‌گرفت. یک ریز اشک می‌ریخت. طاقتم طاق شد. – چی شده حاجی؟ جواب نداد. خط نگاهش را گرفتم. اول نفهمیدم،‌ ولی بعد چرا. آسمان داشت بچه‌ها را همراهی می‌کرد. وقتی می‌رسیدند به دشت،‌ ماه می‌رفت پشت ابرها. وقتی می‌خواستند از رودخانه رد شوند و نور می‌خواستند،‌ بیرون می‌آمد. پشت بی‌سیم گفت «متوجه ماه هم باشین.» پنج دقیقه‌ی بعد،‌صدای گریه‌ی فرمان‌ده‌ها از پشت بی‌سیم می‌آمد. #شهدا @ircom_8
بي نظيرترين فرد بعد از شهادت او، برادران سپاه يک سردار، و ملت ما يک دلسوز و متعهد خوب، و هموطنان کرد ما يک يار صميمي و يک برادر دلسوز را از دست دادند. ما به خاطر از دست دادن او ناراحت نيستيم. هرگاه رادمردي از بين ما مي رود، قوّتمان بيشتر مي شود، تصميممان استوارتر مي گردد و پيمودن راه امام حسين (ع) محکمتر. و بر تصميم و قولي که به خدا داده ايم محکمتر مي ايستيم. محمد در شجاعت بي نظيرترين فرد ما در کردستان بود. تقوي و خلوص و اعتقادش به توحيد، در او ايجاد آرامش مي کرد. تحمل، صبر، قدرت و استقامتي که در او بود، نشان مي داد که چگونه مجاهدي است. راوی: محسن رضايي #شهدا @ircom_8
بعضی شب ها که کاش کمتر بود، می رفت به بچه ها سر بزند. معمولا چند دقیقه می نشست، از درس ها می پرسید و بعضی وقت ها با هم چیزی می خوردند. همه شان فکر می کردند بچه ی دکترند. هر چهارصدو پنجاه تایشان. #شهدا @ircom_8
عصر بود که از شناسایی آمد. انگار با خاک حمام کرده بود. از غذا پرسید. نداشتیم یک از بچه ها تندی رفت ، از نزدیکی شهر چند سیخ کوبیده گرفت . کباب ها را که دید ، گقت : این چیه ؟ بشقاب را زد کنار و گفت: هرچی بسیجی ها خوردن ، از همون بیار. نیست، نون خشک بیار... #شهدا @ircom_8
پنج دقيقه خوابش برد! عمليات محرم بود. توی نفربرِ بی سیم، نشسته بودیم آقا مهدی، دو سه شب بود نخوابده بود. داشتیم حرف می زدیم. یک مرتبه دیدم جواب نمی دهد. همان طور نشسته، خوابش برده بود. چیزی نگفتم. پنج شش دقیقه بعد، از خواب پرید. کلافه شده بود. بد جوری. جعفری پرسید «چی شده ؟» جواب نداد. سرش را برگردانده بود طرف پنجره و بیرون را نگاه می کرد. زیر لب گفت «اون بیرون بسیجی ها دارن می جنگن، زخمی می شدن، شهید می شن، گرفتیم خوابیدم.»یک ساعتی، با کسی حرف نزد. #شهدا @ircom_8
شهید وزوایی پس از ۱۳ آبان ۱۳۵۸، به علت معلومات فراوان عقیدتی و سیاسی، بهره هوشی وافر و نیز تسلط بر زبان و ادبیات انگلیسی، مسئولیت سخنگویی دانشجویان مسلمان پیرو خط امام رحمه الله را در کنفرانس های پیاپی و مصاحبه با گزارشگران رسانه های خارجی برعهده گرفت. هر از چند گاهی سیمای پرصلابت و مصمم او، در تمامی رسانه های ارتباط جمعی غرب، به عنوان سخنگوی جوانان طرفدار امام خمینی رحمه الله منعکس می شد. #شهدا @ircom_8