eitaa logo
ایثـار رضـوی
10.4هزار دنبال‌کننده
58.4هزار عکس
20.6هزار ویدیو
129 فایل
کانال رسمی بنیاد شهید و امور ایثارگران خراسان رضوی: @isaar_razavi ادمین کانال های ایثار خراسان رضوی @isarnm سایت: https://www.isaar.ir/fa/khorasan_razavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴یادواره سردار شهید حسین قربانی و سه شهید روستای ابراهیم آباد با سخنرانی حجت الاسلام نیک بین نماینده شهرستان بردسکن در مجلس شورای اسلامی و سرهنگ جنیدی، همراه با اجرای سرود و دکلمه 🌷@isaar_razavi 🌷http://eitaa.com/isaar_razavi
🔴برگزاری جلسه با ریاست محترم اداره صمت و معاون اداره کار شهرستان با تعدادی از جانبازان ۷۰ درصد شهرستان سبزوار جهت تشکیل شرکت تعاونی ایثارگران 🌷@isaar_razavi 🌷http://eitaa.com/isaar_razavi
شب که دیر می‌اومد خونه درنمیزد . از روی دیـوار میپرید تو حیاط و تا اذان صبح صبـرمیکرد . بعد به شیشه مۍزد✨ و همہ را برای نماز بیدار میکرد بعد از شھادتش مادرم هر شب با صدای برخوردباد به شیشه می‌گفت : ابراهیم اومده شهید ابراهیم هادی. شهدا را بیاد بسپاریم نه به خاک خوشا دهانی که یادکندشهداراباذکرصلوات🌹 🌷@isaar_razavi 🌷http://eitaa.com/isaar_razavi
یجانوشتہ‌بود سھـم‌من‌تنھا،ازجنگ‌ ‹پدرے›بودڪھ‌هیچ‌وقت‌در جلسہ‌ےاولیامربیان‌شرکت‌نکرد. رفیق حواست باشه کجایی و تو چه پست و مقامی هستی به این بچه شهیدا خیانت نکنی همین و بس شهدا را بیاد بسپاریم نه به خاک خوشا دهانی که یادکندشهداراباذکرصلوات🌹 🌷@isaar_razavi 🌷http://eitaa.com/isaar_razavi
اگه این جوری خالصی، بسم الله رئیس جمهور نبود. وزیر یا نماینده مجلس هم. آقازاده و داماد فلانی هم اصلا. نوجوانیش در جنگ، در گردان تخریب گذشت؛ وسط میدان مین، به بلوغ رسید و با تیر و ترکش مرد شد. جنگ که تمام شد، او هنوز وسط بیابان بود. همچنان مین خنثی می کرد تا پیکرهای برجای مانده را به آغوش مادران چشم انتظار بازگردانَد. نه با بنز و ماشین آخرین مدل و محافظ و گماشته؛ که با پای مصنوعی که چند بار شکست و وصله پینه شده بود. و از آن مهم تر، خانواده ش را هم با خود به اندیمشک برد. در آن گرمای طاقت فرسای جنوب. یک بچه کوچیک داشت که مریض بود. قسمت این بود. از همون موقع تولد کمی مشکل داشت. ولی او عاشقش بود و همچون پروانه به دورش می چرخید. خودش می گفت: "با خودم فکر می کنم کجای جنگ کم گذاشتم، که خدا این بچه را با این وضعیت به من داده." بدنش در جنگ متلاشی شده بود. کم که هیچ، زیاد هم گذاشته بود. خیلی بیشتر از دیگران. یک پا و کلیه اش رفته بودند و اندامش مملو بود از ترکش مین والمری. زمستان 1375 بچه اش را آورده بود فکه. آورده بود وسط میدان مین. در آغوش گرفته بود و همنوا با زیارت عاشورایی که در محل شهادت شهیدان سعید شاهدی و محمود غلامی زمزمه می شد، می گریست. وقتی گفتم: - علی آقا، این طفل معصوم را با این احوال، چرا آوردی این جا؟ نگاه معناداری انداخت و گفت: - آوردمش اینجا بلکه به آبروی شهدا شفا بگیره. و این عکس را، به یادگار از او و فرزند دلبندش گرفتم. بعدها شهید مجید پازوکی تعریف می کرد: "علی محمودوند می گفت: خیلی می رفتم مشهد پابوس امام رضا (ع) و طلب می کردم که شفیع من بشه تا این بچه کوچولو شفا بگیره. یک شب کنار پنجره فولاد نشسته بودم، آقا امام رضا (ع) اومد به خوابم. ذوق کردم. خوشحال شدم. آقا بهم گفت: اگه بهت بگم این مصلحت خداست که بچۀ تو این جوری باشه، باز هم التماس می کنی؟ و از اون روز به بعد دیگه علی چیزی نگفت." سال ها گذشت، روز 22 بهمن 1379، وقتی ما، شادمان و خندان، همراه خانواده در خیابان های آذین بسته، مشت ها را گره کرده و شعار می دادیم، در وسط میدان مین فکه، هنگام عملیات تفحص و کشف پیکر شهدا، مین والمری، همان که آوینی را آسمانی کرد، منفجر شد و علی محمودوند هم پیوست به یاران شهیدش. چند سالی بیشتر طول نکشید که بچه کوچولیش هم رفت پیش بابا. (حمیدداودآبادی) ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️ پیام رهبر: بسم الله الرحمن الرحیم به ارواح طیبه همه شهداء به خصوص شهیدان این راه پرارزش (تفحص) که شما در آن مشغول حرکت هستید و این شهید عزیز شهید محمودوند به خصوص، برای ارواح طیبه همه‌شان از خداوند متعال علو درجات و همنشینی با صالحان و اولیاء و ائمه را مسئلت می‌کنم، شما باب شهادت را باز نگه‌ داشتید. سید علی خامنه‌ای 20 اسفند 1379 🌷@isaar_razavi 🌷http://eitaa.com/isaar_razavi 👇👇👇
روایتگری شهید جستجوگر نور از عملیات ✊ فریاد الله‌ اکبر درعملیات والفجر مقدماتی عراق تعدادی از تیپ‌های کماندویی اردنی و سودانی را به منطقه آورد، بعد از محاصره شدن ما درمنطقه آتشبارهای سنگین و نیمه‌سنگین عراق (گرای) کانال ما را گرفتند چند ساعت متوالی بچه‌ها زیر باران آتش خمپاره، کاتیوشا،‌ رگبار و توپ بودند،عوامل جنگی عراق نیز با بلندگو به ما فحش می‌دادند و می‌گفتند:«راه فرار ندارید». وضع خیلی بد بود، بچه‌ها توی خاک به دنبال چهار تا فشنگ می‌گشتند، یک هفته مقاومت کردیم، مختصر آب و کمپوت باقی مانده جیره‌بندی شد، گرسنگی و تشنگی بیداد می‌کرد،‌ اما با این وجود صدای بلندگوی دشمن که بلند می‌شد، بچه‌ها با تمام وجود فریاد می‌زدند:«الله‌اکبر»،من تا زنده‌ام، صدای در هم پیچیده دعوت به تسلیم بلندگوهای دشمن و تکبیرهایی را که از لب‌های قاچ‌قاچ شده نیروها بیرون می‌آمد،‌فراموش نمی‌کنم. راوی: شهید علی محمودوند 🌷@isaar_razavi 🌷http://eitaa.com/isaar_razavi
4.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | تصاویری از قامت و چهره دلربای شهید مهدی باکری در جبهه ا🌱💕🌱💕🌱💕🌱 🌷 ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ سالروز شهادت مهدی باکریُ فرمانده لشگر همیشه پبروز عاشورا - 🌷@isaar_razavi 🌷http://eitaa.com/isaar_razavi
قهرمانان آماده‌ی نبرد می‌شوند ... اسفندماه ۱۳۶۳ خوزستان، هورالهویزه انتقال مهمات به خطوط مقدم در منطقه عملیاتی بدر 🌷@isaar_razavi 🌷http://eitaa.com/isaar_razavi