eitaa logo
کنگره ملی بزرگداشت ۲۴ هزار شهید استان اصفهان
1.7هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
822 ویدیو
30 فایل
«شهیدان مظهر عزت ایران» تنها پایگاه اطلاع‌رسانی کنگره ملی بزرگداشت ۲۴ هزار شهید استان اصفهان ما را در فضای مجازی دنبال کنید: https://rubika.ir/isf24000 https://aparat.com/esf24000 https://www.instagram.com/isf24000
مشاهده در ایتا
دانلود
31.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌸 ولادت امیرالمومنین، علی (علیه السلام ) و روز پدر مبارک 💐💐 ⏪ مصاحبه با مردم شهرستان آران و بیدگل و حرف دلی با پدرانشان ❤️ 💢کاری از : پایگاه بسیج حضرت معصومه (سلام الله علیها) 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 ______________________ https://eitaa.com/basijnews_ab ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ کانال نورا پایگاه: @Nora0049 کانال اطلاع رسانی پایگاه: @basiran_313 @setareganederakhshan
به نام خدا 🇮🇷دهه فجربرفجرآفرینان مبارک🇮🇷 اللّٰهُمَّ إِنِّى أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِذِكْرِكَ، وَأَسْتَشْفِعُ بِكَ إِلَىٰ نَفْسِكَ، وَأَسْأَلُكَ بِجُودِكَ أَنْ تُدْنِيَنِى مِنْ قُرْبِكَ 🔷تیتر خبر: 🌷 به یاد لاله ها🌷 🔶شرح خبر مراسم پر فیض و روح بخش دعای کمیل به مناسبت ولادت حضرت امیرالمومنین علی ابن‌ ابیطالب علیه السلام و اربعین خیر نیک اندیش پیر غلام اهلبیت حاج بلال سرمدی در حرم مطهر باب المراد حضرت قاسم ابن امام علی النقی علیهم السلام شهرستان آران و بــیــدگــل با سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین وحید حجتی و دعا خوانی مداح اهلبیت حاج سید مهدی میرداماد با حضور عموم مردم و خواهران پایگاه مرضیه برگزار گردید تاریخ:1401/11/13 پایگاه مقاومت بسیج مرضیه آستان مطهر امامزاده قاسم بن علی نقی(ع)بیدگل 🌺🌺🌺🌸🌸🌺🌺 https://eitaa.com/basijnews_ab 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال روشنا پایگاه •┈┈••✾❀◍⃟♥️❀✾••┈┈• 【 @Rooshana1400】 کانال اطلاع رسانی پایگاه @MarsadMarzieh @setareganederakhshan
به نام خدا 🇮🇷دهه فجربرفجرآفرینان مبارک🇮🇷 🔷تیتر خبر:برگزاری جشن انقلاب در مدرسه شهید نوذریان توسط پایگاه مرضیه 🔶شرح خبر برگزاری جشن انقلاب درمدرسه شهیدنوذریان به مناسبت دهه فجر باشروع تلاوت قرآن زنگ انقلاب توسط برداربزرگوار شهید نوذریان با حضور حجت السلام ابراهیم پور و فرمانده پایگاه مرضیه اجرا دکلمه وسرود ونمایش توسط دانش آموزان اجرا جنگ شادی ومسابقه توسط حاج آقا با حضور فرمانده پایگاه مرضیه واعضای شورا تاریخ:1401/11/12 پایگاه مقاومت بسیج مرضیه 🌺🌺🌺🌸🌸🌺🌺 آران وبیدگل https://eitaa.com/basijnews_ab 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال روشنا پایگاه •┈┈••✾❀◍⃟♥️❀✾••┈┈• 【 @Rooshana1400】 کانال اطلاع رسانی پایگاه @MarsadMarzieh @setareganederakhshan
به نام خدا 🇮🇷دهه فجربرفجرآفرینان مبارک🇮🇷 🔷تیتر خبر:برگزاری جشن انقلاب در مدرسه شهید نوذریان توسط پایگاه مرضیه 🔶شرح خبر همخوانی شعرهای دهه ی فجر اجرای برنامه طنز توسط حجت الاسلام ابراهیم پور همراه با مسابقه 😍 تاریخ:1401/11/12 پایگاه مقاومت بسیج مرضیه 🌺🌺🌺🌸🌸🌺🌺 آران وبیدگل https://eitaa.com/basijnews_ab 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال روشنا پایگاه •┈┈••✾❀◍⃟♥️❀✾••┈┈• 【 @Rooshana1400】 کانال اطلاع رسانی پایگاه @MarsadMarzieh @setareganederakhshan
هدایت شده از [یا صاحب الزمان]
هدایت شده از [یا صاحب الزمان]
هدایت شده از [یا صاحب الزمان]
پای کرسی انقلاب ترور ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ آیت الله علی ، دادستان کل کشور و از بازو‌های انقلاب، در حالی که ۸ ماه از فرزندش «» در عملیات می‌گذشت، با بمب گذاری اعضای " مجاهدین_خلق"در دفتر کار وی در چهار راه قصر تهران به شهادت رسید. @setareganederakhshan
حضور امام عشق در جشن تکلیف دختران دهه نودی ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم در ره عشق جگردارتر از صد مردیم هر زمان بوی خمینی به سر افتد مارا دور سید علی خامنه ای می گردیم @setareganederakhshan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ورود رهبر انقلاب همراه با جیغ و دست و هورا 😁😍👏 فک کنم از معدود کف وسوت های دیدار با امام خامنه ای هست. کی این رابطه عاطفی رو شکل داده؟ ______________________ @setareganederakhshan
✅️ خاطره سوم 🏷 برشی از کتاب مازنده ایم سجاده‌ای در بالكن روز بيست‌و‌سوم ماه مبارك بود. تاب‌و‌تواني برايم باقي نگذاشته بود. مريض شده بودم. رفتم توي بالكن نشستم تا هوايي بخور‌م و بعدش هم برم دكتر. همين‌طور كه نشسته بودم، خوابم برد. در عالم رويا ديدم كه دسته‌ای از به صورت نور آمدند و وارد خانة ما شدند. آنها گويي شعر مي‌خواندند و لبيك‌گويان بودند. يه‌مرتبه هول شدم و پارچة سفيدي را كه روي طناب بالكن بود، برداشتم و روي سرم به جاي چادر انداختم. يكي از فرشته‌ها آمد توي حياط ايستاد و گفت: «شما اينجا چكار مي‌كني؟!» گفتم: «شما كي هستين؟!» فرشته با نگاه مهربانانه‌اي گفت: «خواهرم، من حميدم.» يك‌لحظه چهرة حميد را در صورت فرشته ديدم. مطمئن شدم كه حميده. حميد گفت: «چرا حالت خوب نيست؟ مريض شده اي؟!» گفتم: «روزه گرفتم و مريض شدم.» گفت: «روزه انسان را مريض نمي‌كند. برو برايم سجاده بياور تا بخوانم.» رفتم برايش يك آوردم. سجاده را گرفت و رفت سر حوض و شير آب وسط حياط را باز كرد و وضو گرفت. بعد هم آمد در بالكن و مشغول نماز شد. همين كه نمازش تمام شد، از خواب پريدم. به همسرم كه تازه وارد خانه شده بود، گفتم: «حميد، حميد كو؟!» گفت: «خانم، خواب ديدي؟ حميد كجا بوده؟!» گفتم: «بابا، حميد اينجا بود.» يك‌لحظه به خودم آمدم، اثري از مريضي و كسالت در وجودم نبود. انگار نه انگار كه مي‌خواستم بروم دكتر. از بالاي بالكن به حياط نگاه كردم، ديدم كه جلوي شير آب خيس است! به همسرم گفتم: «شما شير آب را باز كردي؟» گفت: «نه، چطور مگه!؟ من تازه از راه رسيدم.» نمي‌دانستم چه بگويم، كسي حرفم را باور نمي‌كرد. نگاهم كه به طناب افتاد تعجبم بيشتر شد. همان پارچة سفيدي كه به‌عنوان چادر ازش استفاده كرده بودم، روي طناب بالكن بود و عجيب‌تر از همه، سجادة سبزي كه حميد در بالكن پهن كرد و بر رويش نماز خواند، هنوز در بالكن پهن بود! ******************************* «سجادة صلاةٍ فی الشرفة» کان الیوم الثالث و العشرین من شهر رمضان المبارک. الصیام ما کان لم یبقي لي قوة. کنت قد مرضت. ذهبت و جلست فی الشرفة لأشمّ الهواء النقي و بعدها اذهب الی الطبیب. کنت جالسة حین نمت فجأة. فی عالم المنام شاهدت أنّ فئة من الملائکة تبدلوا الی النور و دخلوا الی بیتنا. کأنهم کانوا یغنون و یلقون التلبیة. لقد خفت دفعة و اخذت القماش الابیض الذی کان علی حبل الشرفة و وضعتها علی رأسی مکان العبائة. احدی من الملائکة جاءت و وقفت فی الصحن و قالت: «انتن ماذا تعملن هنا؟» قلت: «من انتم؟» قال الملک بنظرة حنونة: « یا اختی! انا حمید.» للحظة رایت وجه حمید فی وجه الملک. و تأكدت من أنه حميد. قال حمید: «لماذا لست بخیر؟ مرضت؟» قلت: «صمت و مرضت.» قال: «لا يمكن للصوم أن يمرض الإنسان. اذهبی و جیئی لی بسجادة الصلاة لأصلی.» رحت و جئت بسجادةٍ له. اخذ السجادة و ذهب الی الحوض و فتح صنبور الماء فی وسط الفناء و توضأ. ثم اتی الی الشرفة و اقام الصلاة. اذا انتهت صلاته، استیقظت. زوجی کان قد دخل المنزل فی تلک اللحظة. قلت له: «حمید، این حمید؟» قال: «عزیزتی، هل حلمت؟ این قد کان حمید؟!» قلت: «حمید کان هنا.» انتبهت لحظة. ما کان اثر من المرض و الملل فی وجودی. ليس كما لو كنت أرید أن أذهب إلى الطبيب. من علی الشرفة نظرت الی الفناء، رایت أنّ الحنفیة مبتلة. قلت لزوجی: «انتم فتحتم حنفیة؟» قال: «لا، لماذا؟! انا الآن وصلت من الطریق.» لم اکن اعرف ماذا یجب ان اقول، لم یکن یصدقنی احد. اندهشت اکثر عندما رأیت الحبل. ذلک القماش الابیض الذی کنت قد استعملته مکان العبائة، کان علی حبل الشرفه. و اغرب من کل الشی، السجادة الخضراء التی وضعها حمید و صلّی علیها، کانت لاتزال واسعة فی الشرفة! مراهقٌ عمره خمسین عاما (السیرة الذاتیة و ذکریات الشهید حمید هاشمی)، صفحة ۱۷۲ راویة: اخت الشهید حمید هاشمی @setareganederakhshan