eitaa logo
جآن مَن🍃
8هزار دنبال‌کننده
766 عکس
171 ویدیو
1 فایل
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج مُتوَلِدِ 31 شهریور 1402🍃 ثَبت میکنم آنچه برقلبَم میگُذرد...🍃 _طراحی پوستروبنروثبت تبلیغات: @jaane_mann _حرف‌دِل‌جآن‌مَن @harfdel_jaaneman _(ناشناس )https://daigo.ir/secret/544103567
مشاهده در ایتا
دانلود
کوفیان هم دم از گفتمانِ انقلاب می‌زدند، خدا با عاشورا امتحان‌شان کرد،همه رد شدند..! @jaane_man
فقال‌ أحب‌َ‌ مُحَرَّمک‌ ینسی‌ التّعب‌ النّاس و گفت: مُحرّمت‌ را دوست‌ دارم...! خستگی‌ها را‌ از یادم‌ می‌برد و آدم‌ها‌ را...! @jaane_man
برا ضریحت عروسک میخرم رقیه(س) اسمِ تورو میذارم رو دخترم رقیه...! @jaane_man
میدونی رفیق امشب شَب حر بن یزید ریاحی...! شب روسیاها و گناهکارا...! شب کسایی که لیالی قدر بخشیده نشدن...! امشب سوار کشتی حسین بشید...! دریابید امشب رو رفقا...! امشب از اون شباست که انگار خدا یه فرصت دوباره داده که از اول شروع کنی...! @jaane_man
سید رضا نریمانیآبرو داری کن.mp3
زمان: حجم: 3.62M
-آبرو داری کن...! واسه این گدایی که دلش شکسته...! منو ول نَکن توی دَرای بَسته...!
باباي من عادت نداشت شب برنگرده پیشم...! @jaane_man
حُرّ پرسید:«بنابر کدام نظر عمل کنم؟» حسین علیه‌السلام به اسبش مهمیز زد و در جواب حرّ پرسید: «دلت به کدام میل می‌کند؟ به همان ‎عمل کن!» حُرّ دوباره پرسید:«آیا آن‌که تصمیم می‌گیرد، دل است؟!» حسین علیه‌السلام فرمود:«بسته به آن است که چگونه دلی داشته باشی» @jaane_man
جامونده ها کربلا نرفته‌ ها کربلاتون رو از حضرت‌ِ رقیه‌ بگیرید نگو پاسپورت نیست،ویزا نیست،پول نیست بی‌بی بخواد عالمو بهم میریزه کربلا دادن که چیزی نیست فقط سخت میدن که تشنه زیارت بشی...! @jaane_man
سخنی‌از‌جآن‌مَن🕊️ امام حسین مَن ،مَن حُبِ شمارو گذاشتم سمتِ پیراهنم ، میون تپش‌های قلب و دلهره‌هاو پریشونی‌ها...! میون رویاهای دور و دراز که گاه گاهی نگاهش کنم، نمی‌دونم کدوم روز و دقیقه و ثانیه بود؛ نمی‌دونم چی‌شد...! چشم وا کردم دیدم سُر خورده و جاری شده توی رگ‌هام،نشسته بود پشتِ پلک‌هام و شده بود یه دریا...! آروم آروم ریشه دووند زیر پوستم، شبیه پیچکی به تنِ زندگی‌م پیچید و سبز شد! دیگه مَنی نبود؛ شما بودی و غمت...! غمِ مباركِ شما،نشست لابه‌لای شیرینیِ روزهام! زندگی دیگه شبیه قبل نبود،دل‌، دلِ سابق نبود، نازک شده بود، راه و بی‌راه تنگ می‌شد و می‌گرفت و می‌شکست...! رویاها چروک شده بودند، رنگ باختند شبیه لباس‌‌های کهنه‌ی کمد،پریشونی‌ها قد کشیدند...! شهر و آدم‌هاش غریبه شدند،روز‌ها غمِ فراق‌رو پنهون می‌کردم تو مُشت‌هام و حواسِ پرتمو جمع می‌کردم مبادا جایی یا از گوشه‌ای بزنه بیرون و ابرها شروع کنند به باریدن، و شب‌ها، شب‌هامیله‌های قفسی که آدم‌ها بهش می‌گفتند«خونه» رو می‌شمردم...! راستی، شما خونه‌ی من نیستی؟ شما دست‌های مهربونی داری،شکلِ قفس نیست،پَرمی‌ده بهم،می‌شمردم و خیالِ سرکشم حوالیِ آغوشتون پرسه می‌زد...! آغوش،چه پناهِ خوبی برای زیستن؛ برای مُردن...! می‌شمردم و چشم‌هام گرمِ خواب و رویامی‌شد، می‌شمردم و امید‌رو وصله‌پینه می‌کردم به دلِ زخمی‌م،امیدِ لمسِ نگاهِ گرمت،شما نگاهِ مهربونی داری، فراموش نمی‌کنی، تنهام نمی‌ذاری...! بغلم کن آقای امام حسین؛ همین🤍🥲 @jaane_man
چه کرده‌ام که به هجران تو¹²⁸ سزاوارم...! @jaane_man