هدایت شده از ف نقطه جعفریان
☔️شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده ست
آسمانا! کاسه ی صبر درختان پر شده ست
☔️زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای
از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده ست
☔️چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای می نوشم ولی از اشک، فنجان پر شده ست
☔️بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند
دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده ست
☔️دوک نخ ریسی بیاور یوسف مصری ببر
شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده ست
☔️شهر گفتم؟! شهر! آری شهر! آری شهر! شهر
از خیابان! از خیابان! از خیابان پر شده ست
(فاضل نظری)
📝 تجارب و ایده نوشته های یک فعال فرهنگی
❗️ ف نقطه جعفریان
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3149922437C26432d609b
هدایت شده از ف نقطه جعفریان
به نام خدا
سلام
برای برنامه روز دانش آموز، میشه ی پرچم اسرائیل گذاشت یا ی لونه عنکبوت درست کرد و پرچم اسرائیل بهش گذاشت ...
بچه ها موشک های کاغذی یا موشک های با بطری درست کنن و به سمتش پرتاپ کنن ...
هم زمان آهنگ مرگ بر ... حامد زمانی پخش بشه و بعدش هم خود بچه ها مرگ بر اسرائیل بگن به صورت دسته جمعی!
🚀🚀🚀🚀🚀
یا اینکه وسط یک سیبل دارت پرچم اسرائیل گذاشته بشه و بچه ها بهش دارت بزن .... هر ضربه به پرچم ، یک هدیه ویژه داشته باشه ...
#ایده
#دانش_آموز
#مرگ_بر_اسرائیل
📝 تجارب و ایده نوشته های یک فعال فرهنگی
❗️ ف نقطه جعفریان
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3149922437C26432d609b
هدایت شده از ف نقطه جعفریان
✅طرح شهدا برای مدارس متوسطه
#ایده
#شهدا
#مدرسه
#دانش_آموز
#فضاسازی
#دکور
#متوسطه
#روز_دانش_آموز
📝 تجارب و ایده نوشته های یک فعال فرهنگی
❗️ ف نقطه جعفریان
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3149922437C26432d609b
هدایت شده از ف نقطه جعفریان
4.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بازی
#جمعی
#مدرسه
#حیاط
📝 تجارب و ایده نوشته های یک فعال فرهنگی
❗️ ف نقطه جعفریان
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3149922437C26432d609b
هدایت شده از 🇵🇸حماسه فلسطین
بسته پاسخ به شایعات و شبهات.pdf
حجم:
835.2K
🔴 پاسخ به شایعات وشبهات درمورد فلسطین
📌آیا فلسطینی ها زمین های خود را فروختن
📌آیا فلسطینی ها ناصبی هستند
📌چراغی که به خونه رواست به مسجد روانیست
📌کمک به فلسطین ولبنان چه سودی برای ما دارد
📌و...
#بسته_محتوا
#تحلیل
#پاسخ_به_شبهات
حماسه فلسطین 🇵🇸
@h_palestine
هدایت شده از پـــــــَــــــرهـــــــــون🌖
🌾آقای نویسنده سلام.
نویسندگی ویژگیای نبود که مردم با آن بشناسندت. حتی مردم سرزمین خودت. برای من اما اینکه تو داستاننویس بودی از همه چیز مهمترست. یعنی حالا اینطور شده. حالا که دربارهات خواندهام، عکس و فیلم دیدهام و بهت فکر کردهام. تا پیش از این تو برای من مجاهدی بودی که دارد برای وطنش مبارزه میکند.
من تا حالا فکر میکردم کمترین چیزی که میشود باهاش جنگید، سنگ است. فکر میکردم کمترین کاری که میتوانی برای وطنت بکنی اینست که سنگی توی مشت پرقدرتت بگیری و با شتاب پرتابش کنی.
حالا من دو روزست تو را شناختهام. هنوز بیست و چهار ساعت نشده اما بیشتر از بیست و چهار بار آن چند ثانیه فیلم را دیدهام. آن سکانس پایانی را.
دیدهام و به همه چیزش فکر کردهام.
به مکانش که خانهای درهم فرو ریختهست. خانهای که لابد روزی زنی در آشپزخانهای که در فیلم، پشت سر توست ظرف میشسته و به عادت همه زنان شرقی زیر لب آواز میخوانده. "شعب العربی وین" یا "بلادی" را و شاید هم قطعهای از محمود درویش زمزمه میکرده.
به زمانش و روشنی روز که دارد به مفهوم مرکزی صحنه کمک میکند. همه چیز پیداست. آفتاب دارد میتابد روی خاک و خاک گرم است.
به ضدقهرمانش که بیش از اندازه پرشتاب و مسلط ست. خنگ و پیش پا افتاده نیست و موذی به نظر میرسد. با سرعت و دقت بالا دارد میرود سر وقت قهرمان و میایستد بالای سرش.
به شخصیت اصلی، به قهرمانش که تویی و نشستهای روی مبل آن خانه. چیزهایی که از تو به چشم مخاطب میرسد واضح نیست اما وضوح حسی که داری منتقل میکنی همه را به اعتراف آورده. از همان اول کار چشم دوختهای توی چشمهای ضدقهرمان، توی چشم قاتلت، چشم شیطان. بیحرکتی اضافه. دارم فکر میکنم رعبآورتر از این چیزی در دنیا هست که زخمی و متلاشی، تک و تنها نشسته باشی در ناامنی مطلق و یکباره قاتلت بیاید در فاصله دو سه متری و مکث کند مقابلت؟ خواننده داستان اینجا دیگر نفسهاش به شماره افتاده و قلبش تند میزند. میداند قهرمانش ثانیهای بعد در همین وضعیت تیر خلاص میخورد و این نمای پایانی قصهست.
اما تو نویسندهای. داستاننویس. باید صحنه پایانی را قهرمانانه رقم بزنی. جوری که ضدقهرمان با همه هیبت و حیلهگریش، سست و شکستخورده به چشم مخاطب بیاید.
تو نویسندهای و قهرمان را زخمی مینویسی اما متلاشی نه. تنهایش میگذاری اما ترسیده نه. اگر نه توی آن صحنه شاهکار، لااقل زبان بدن یک آدم متلاشی ترسخورده به خودت میگرفتی. نه اینکه مثل کوه، سنگین نشسته باشی روی مبل خانهای و درحالی که جراحت یک دستت تمام دسته مبل را خونی کرده با دست دیگر _که آن هم مجروحست_ تکه چوبی پرتاب کنی طرف ضدقهرمان. تو حتی وقتی چوب را پرتاب میکنی هنوز مسلط و سنگین نشستهای روی مبل. بی حرکتی اضافه.
آقای نویسنده! حالا دیگر مطمئنم اگر ازم پرسیدند الگویت در نویسندگی چه کسیست، خواهم گفت:
مجاهد شهید یحـــــــیــــــــی ســـِــنوار!
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
@parhun
#نمای_پایانی
#پَرهون_یعنی_خرمنِ_ماه
هدایت شده از فرشتگان سرزمین من اصفهان 🇮🇷
20.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ یک دبیرستان دخترانه علیه اسرائیل ...
📆 13 آبان ماه 1402
#غزه
🌸پویش فرشتگان سرزمین من اصفهان
🌸 @fereshteganeman
افتتاح کافه دخترونه ✨
کانون فرهنگی تربیتی همدانیان خیابان مرداویج✨
زیر نظر اداره کل آموزش و پرورش استان اصفهان✨
پنج شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۳
📝 تجارب و ایده نوشته های یک فعال فرهنگی
❗️ ف نقطه جعفریان
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3149922437C26432d609b