eitaa logo
جهادگرانِ آرامش
60 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
2.9هزار ویدیو
104 فایل
ناشناس https://nazarbazi.timefriend.net/17170669995927 لینک کانال👇
مشاهده در ایتا
دانلود
از قدیم که گفتن در خانه اگر کس است ، یک حرف بس است، واقعا درست گفتن !! ما که هیچ ، امیرالمؤمنین علی ع ، میتونست برای اثبات حقانیت خودشان ، معجزه کنه ، ولی اینکار نمی کرد . چون قرار است انسان، بر اساس عقلانیت، کارش را انجام بدهد! حتی در تاریخ آمده : کفار پس از معجزه شق القمر پیامبر اکرم ص، بدتر منکر شدند و ادعا کردند حضرت سحر و جادو کرده !! خسته شدیم والله از بس خودمون اثبات کردیم ! بیخیال اثبات حقانیت مون بشیم ! بریم پی کار و زندگیمون البته اگه بذارن!!
آغوش سرد مادر هم بهشت است!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢تلنگر میلیارد ها ادم دࢪ عالم قبر⚰ ،دࢪ حسرت گفتن یہ استغفرالله اند....💔 ماڪه هنوز فرصت داریم چرا توبہ نڪنیم❓ چراامروز و فردا میڪنیم براے توبہ ڪردن؟ ڪی تضمین می‌ڪنه فردایـے هست❓❓❓ هیشکی رفیق🚶🏿‍♀ اینجا.گناه.ممنوع⛔️ برای ترک گناه، هنوز 🤲الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج🌸
رسم بازاریان قدیم بر این بود که اول صبح وقتی دکان را باز می کردند، کرسی کوچکی را بیرون مغازه می گذاشتند اولین مشتری که می آمد جنس به او می فروخت وبلافاصله کرسی را به داخل مغازه می آورد (یعنی دشت نمودم )! مشتری دوم که می آمد و جنسی می خواست حتی اگر خودش آن جنس را داشت نگاه به بیرون می کرد که ببیند کدام‌ مغازه هنوز کرسی اش بیرون است و دشت نکرده است، آن وقت اشاره می کرد که برو آن دکان (که کرسی اش بیرون است) جنس دارد و از او بخر که او هم دشت اول را کرده باشد. و بدین شکل هوای هم دیگر را داشتند... و اینگونه جوانمردی و انصاف می چرخید و می چرخید ... وسط زندگی ها سفره ها... خدا رحمتشان کند اگر الان این اغتشاشات را می دیدند، ۶۵ بار سکته می کردند!!
از وقتی با شرطة الخمیس آشنا شدم ، مشتاق بودم که بدانم آنها چه کسانی بودند که ، امام علی ع که خودش گل سر سبد نظام هستی است ، از آنها تعریف می کند و دوست شان دارد و آنها را مثل انبیا می داند !! خوب فکر کردم دیدم ، شرطة الخمیس همین محافظان امنیت هستند که ۴۰ روز است ، جانشان بر کف دست گذاشته و مثل علیوردی و بقیه از دین و دیانت دفاع می کنند. الحمدلله رب العالمین که دیدمشان !
نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک پنج ساله‌‌ش می‌آید. امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه! پاورچین، بی‌صدا، کاملا فضول رفتم پشت چشمیِ در، بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله‌. بچه گفت: بعد از اینجا کجا میریم؟ مامان: امروز دیگه هیچ‌جا. شنبه‌ها روز خاله‌بازیه... کمی بعد بچه می‌پرسد: فردا کجا میریم؟ مامان با ذوق جواب می‌دهد: فردا صبح می‌ریم اون‌جا که یه بار من رو پله‌هاش سُر خوردم... بچه از خنده ریسه می‌رود. مامان می‌گوید: دیدی یهو ولو شدم؟ بچه: دستتو نگرفته بودی به نرده میفتادیا... مامان همان‌طور که تی می‌کشد و نفس‌نفس می‌زند می‌گوید: خب من قوی‌ام. بچه: اوهوم، یه روز بریم ساختمون بستنی... مامان می‌گوید که این هفته نوبت ساختمون بستنی نیست. نمیدانم ساختمان بستنی چیست، ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوب‌شور هم حرف می‌زنند. بعد بچه یک مورچه پیدا میکند، دوتایی مورچه را هدایت می‌کنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راه‌پله پیاده‌اش میکنند که بره پیش بچه‌هاش بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم. نظافت طبقه ما تمام میشود... دست هم راه میگیرند و همین‌طور که می‌روند طبقه پایین درباره آن‌دفعه حرف می‌زنند که توی آسانسور ساختمان بادام‌زمینی گیر افتاده بودند. مزه‌ی این مادرانگی کامم را شیرین می‌کند، مادرانگی‌ای که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده، مادر بودنی که مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست. ساختن دنیای زیبا وسط زشتی‌ها از مادر، مادر می‌سازد!
گرچه گاهی تندبادی شاخه‌ای را هم شکست! سرو می‌ماند ولی طوفان به پایان می‌رسد... - فاضل‌نظری 💠
🔹وقتی فیلم تأسف بار اهانت دانشجویان به رهبری را دیدم که در شعارشان دست آقا را تمسخر می کردند، یاد این نقل تاریخی افتادم که تمسخر و اهانت و استهزا ، کار همیشگی دشمنان تشیع بوده است !! أصْبَغ‌ بن ‌نُباته‌ می‌گوید: امیرمؤمنان‌ امام علی علیه ‌السلام، به ‌ما امر فرمود که ‌از کوفه‌ به ‌مدائن ‌برویم‌‌. روز یکشنبه به ‌راه‌ افتادیم‌‌. در میان‌ راه‌، از میان ما «عمْرو بن‌حریث‌» و «أشعث‌ بن‌ قَیْس» و «جَریر بن‌عبدالله ‌بَجَلی» با پنج ‌نفر دیگر جدا شدند و راه خود را به سوی ‌حیره ‌کج کردند و به ‌ما گفتند‌: چون ‌روز جمعه ‌فرا رسد ما در ‌مدائن ‌به ‌علی(ع)‌ می‌رسیم ‌و قبل‌از آنکه ‌مردم ‌برای ‌نماز جمعه‌ مجتمع‌ گردند می‌آییم‌ تا نماز را با علی(ع) ‌بخوانیم‌‌. آنها به دیاری رسیدند که به آن‌ «خَوْرنق» یا «سَدیر» می‌گفتند‌. آن‌ هشت ‌نفر در خورنق یا سدیر در وقت ‌ظهر ‌نشستند و به خوردن ناهار مشغول شدند. یک‌ ضب (سوسمار) از جلوی‌ آنها گذشت‌‌. آن ‌را صید کردند‌. عَمرو بن‌حریث، دست‌ سوسمار را باز کرد و (با لحنی تمسخر‌ آمیز) به‌ همراهان‌خود گفت‌: با این‌ سوسمار بیعت ‌کنید. این امیرالمؤمنین شماست‌‌. آن‌ هشت ‌نفر با آن ‌سوسمار بیعت‌ کردند و سپس‌ آن ‌را رها کردند و خودشان ‌از آنجا به ‌مدائن‌ کوچ‌ کردند و گفتند علی ‌ابن‌ ابیطالب‌ (ع) چنین ‌می‌پندارد که ‌از علم ‌غیب ‌اطلاع‌ دارد‌. ما اینک ‌او را از امارت ‌مؤمنان، خلع ‌کردیم ‌و به‌ جای ‌او با سوسماری ‌بیعت‌ کردیم‌‌!! آنان روز جمعه ‌به‌ مدائن ‌رسیدند و در هنگامی ‌که ‌أمیرالمؤمنین ع ‌بر بالای‌ منبر ‌خطبه‌ می‌خواند، وارد‌ مسجد شدند. حضرت فرمود‌: رسول‌ خدا (ص)، ‌برای ‌من ‌احادیث ‌بسیاری ‌را به راز گفته ‌است ‌که ‌در هر حدیثی‌ از آن‌ احادیث، ‌دری ‌است ‌که ‌از آن ‌یک ‌در، هزار در دیگر گشوده ‌می‌شود‌. خداوند تعالی ‌در کتاب‌ عزیز خود می‌گوید‌: «یَوْمَ نَدْعُو کُل أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ.»؛ قیامت‌ روزی ‌است ‌که ‌ما در آن‌، هر دسته‌ و جمعیتی ‌از مردم ‌را با امام ‌خودشان‌ می‌خوانیم‌»(اسرا: 71) و من‌ به ‌خدا قسم‌ می‌خورم ‌که ‌در روز قیامت، ‌هشت ‌نفر از این ‌امت، ‌محشور می‌شوند که ‌امام ‌آنها، ضب (سوسمار) است‌‌ و اگر بخواهم ‌نام ‌آنها را ببرم‌، می‌برم‌‌.» در این‌ حال، ‌رنگ ‌از چهره‌هایشان‌ پرید و بند بند آنها لرزیدن‌ گرفت‌ و عمر و بن‌ حریث از شدت ترس ‌و دهشت، مانند شاخه سعف (برگ‌ درخت ‌خرما) تکان ‌می‌خورد.!!