✅سخنی خودمونی با مخاطبین گرامی
چند روز پیش با چادر رفتم توی یه مجتمع تجاری و برا لحظاتی بیکار شدم و همونجا نشستم روی یه صندلی؛ تک و توک افراد چادری یا با حجاب درست میومدن و خانمهای بی حجاب با وجودی که زیاد هم نبودن ولی چون بودن و اونجاها در حال قدم زدن یا خرید بودن خییلی به چشم میومدن و بعد از یه نیم ساعتی ۱۰_۱۲نفر خانم اومدن که همه چادری بودن
واقعااااا خییییلی عالی بود 😍😍
مایه دلگرمی بقیه افراد محجبه و چادری بود که تنهایی اومده بودن و حس تنهایی نداشتن دیگه☺️(همین جا باید یه تشکر ویژه ازشون داشته باشم از طرف کانال شب چراغ)
✅خانم های محجبه عزیز ؛اقایون با غیرت دست خانمهاتون رو بگیرین و عصرا یا شبا فقط تو خیابون و به خصوص مراکز تجاری گشتی بزنین
از خونه بیاین بیرون؛ وقت بذارین فقط روزانه یا هر وقت که تونستین بیاین بیرون تو خیابون و مراکز تجاری و تفریحی فقط قدم بزنین همین ؛حتی بدون اینکه چیزی بخرین یا به افراد بی حجاب بخواین یه تذکر بدین
فقط حضور پیدا کنین تا به تصویر بکشین چادریا رو و فقط از اونجاها رد بشین همین
تا دل بقیه قرص بشه که هنوز افراد زیادی هستند که محکم پای دین و انقلاب وکشورشون وایسادن😊
اینکه تو خونه بشینین و عرصه رو خالی کنین واسه جولان اونا کار واقعااااا اشتباهی هس
✅از امروز چند نفر چندنفر بشین یه یا علی بگین و در این جهادشرکت کنین حتی نشد هم خودتون تنها برید
ان شاالله امام زمان عج میبینه و دعاگوی همه شماست
معلم؛با اصالتی بهارین و رسالتی بهارآفرین
معلم را روشنگری می دانند که چونان شمع می سوزد و جمع را می سازد.
اما اگر سوز و سازش را بنگریم و برگ و برش را بنگاریم،
در می یابیم که اين تشبيه چندان منصفانه نیست؛
زيرا شمع را مي سازند تا بسوزد ، ولي او مي سوزد تا بسازد.
معلم شمعی است گدازنده که خون سپید سپيده را با اشك ديده درمی آميزد
و در رگ هاي شب می ريزد.
معلم روشنگری است که شب هاي سرد و لحظه هاي درد را
با اشك سبز بهار و خون سرخ گلنار رنگ آميزي می کند.
معلم شب ستیزی است که زلال سپيد سحر را به روي شن زار شب می ريزد
و سينه ريز نور را بر سينه شب ديجور می آويزد.
معلم پیامبری است که رسالت دارد تا از ايثار ، سرمايه اندوزد
و سايه بر سر هر همسايه اندازد .از پيامبران پيشه آموزد و انسان را انديشه بياموزد.
اکنون بار دیگر نسیم بهاری در کوچه باغ های اردیبهشت شادمانه شکوفه می ریزد
و جانانه مشک می بیزد.
زلال سپیده از لابه لای شاخساران می تراود ، و بر مخمل سبز سبزه ها می آرامد.
رایحه سُکرآور سحر آرام و رام پرده سیاه شب را می شکافد
و بر لب های سرخ غنچه می شکوفد.
رویای رنگین ریشه از زبان تُرد جوانه سرود سبز بهار را می سراید.
هر پنجرۀ باز هزار حنجره آواز دارد ، و در هر آواز، هزار پردۀ راز.
تک سوار زرّین خاوران پای در رکاب می کند
و هیولای سیاه شب ذرّه ذرّه از خجالت آب می شود.
ترنّم سبزِ درخت ،گوش لحظه ها را می نوازد
و شوق شکوفایی را در دل تنگ غنچه بر می انگیزد.
هر نَفَسِ نسیم، کوله باری از شمیم بر دوش دارد و دنیایی از شادی در آغوش.
قامت رسای سرو،قیامت میکند
و بر سجّادۀ سپیدِ سحر نمازِ سبز مکرّر را قامت میبندد.
انفجارِ عطر انباشته در دل تنگ غنچه پرنیانِ باد را عطرآگین می سازد
و مشامِ جان ها را با رایحه مُشکین می نوازد.
صبا نرم می وزد ، و گرم می گذرد ،
سبدسبد لاله می آورد و سبو سبو ژاله می بارد.
شرارۀ بیاض و فوّارۀ فیّاضِ فلق دامنِ ظلمتِ مطلق را بر می چیند
و تا دامنۀ خونین شفق ره می پیماید.
بهار می آید غمّاز و دلنواز با صد کرشمه و ناز ،
اما نه او را پای پایایی است و نه سرِ ایستایی.
چون مرغِ طایر می گذرد و خاطره ای در خاطر می گذارد .
شاداب به هر بوستان سر می کشد و با شتاب به سوی هجران پر می کشد.
اما من گلی را می شناسم که همیشه بهار است و اندیشه تبار.
او بهاری است دائم،زیرا انسانی است «معلم».
نَفَسِ او نه تنها بهارین است ، که خود بهارآفرین است.
امید که متولّیان فرهنگ و سیاست کشور،مقام و منزلت این روشنگران شب ستیز را
درک کنند و بدانند جایگاه معلم نه «زندان تنگ»،که بر فراز «آسمان فرهنگ» است!
اكنون در آستانۀ هفتۀ بزرگداشت مقام والاي معلم
خرسندیم كه خاضعانه فرارسيدن اين ايام ميمون و مبارك را
به پيشگاه همه استادان فاضل و فرهيخته تبريك و تهنيت عرض كنیم.
بهروزي و پيروزي روزافزون همۀ همكاران فكور و فرزانه را از درگاه ايزد منّان آرزو دارم.
در كسب رضاي حق موفق باشيد
سیدعلیرضاشفیعیمطهر